Montag, 3. Februar 2014

توضیحاتی چند گانه در باب عنوان آیین یارسان (اهل حق كنونی )

 توضیحاتی چند گانه در باب عنوان آیین یارسان (اهل حق كنونی )

اردلان بهروزی ( اردلان گوران ) امریكا
بر اساس اسناد و كتیبه و نوشته های فراوان ، سرزمین فلات ایران در ادوار دیرینه از جایگاه تمدن و فرهنگ های قابل تعمقی برخوردار بوده و هست و همواره با سیر زمانه ، تاریخ از دگر گونی و تغییرات آداب و سنن آیین ها و ادیان رسوبات مورد تاملی را از خود انباشته كرده است و برای ذوب كردن آن به نسبت هر لایه مورد نظر نیازمند یك كنجكاوی خاص و استادانه است، البته در فرای توضیحات فوق ، خواست نگارنده بر لبه محوری جریان دارد كه یكی از آیین های كهن سرزمین ایران همانا آیین مزدایی بوده كه شوربختانه آنچنان اطلاعاتی كه قابل بررسی و موشكافی باشد در دسترس نیست و یا به ندرت می توان در میان نوشت های دینی - تاریخی ردپایی از آن به دست آورد ، پس به نظر می رسد كه در راستای شكافتن چنان روزنه ای خود احتیاج به بحثی جداگانه و در همانحال لایق كارآگاهان آیینی- تاریخی است ، اما تكیه سخن بنده به آیین مزبور به این معنا خود را باز می كند كه آیین مزدایی یا آیین خدا پرستان كه در دوره ای پیش از زرتشت خود را نمایان كرده بود مقر چند خدایی را در حیطه بطنی و اندیشه خود استقرار داده بود كه در چنان واسطه گری، خدایانی چون ؛ زروان، مهر، اهورامزدا و ... در باورها و انجام امورات دخالت داشتند ، و بر همین اساس نشانها و نوشته های موجود حكم می كنند كه اندیشه آیین و ادیانی مانند زرتشت، مزدك، مانی ... را گرفته از آیین مزدایی به حساب آوریم و در طول سپری شدن ادوار بعد از قرنها شیرازه تجدید حیات آیین های مذكور با تغییراتی ممكنه و منطبق با شرایط آگاهی و زمانه پا به عرصه فعالیت نهاد كه در این جوانب بزرگانی صاحب منش چون شاخوشین لورستانی، بهلول ... در حوالی سده های ۲تا ۳ هجری با تراوش گیری از آیین های فوق با گفتارو عمل و ارد پروسه بنیان نهادن آیین یارسان شدند و در واقع با توجه به باور و نشانه های موجود در این آیین بدون تكیه به هر نوع شك و تردیدی شكل گیری آیین نامبرده را می توان صورتی جابجا شده از آیین و اندیشه های پیش از تاریخ و ادوار كهن سرزمین فلات ایران و حتا حلقه ای از ادیان سرزمین هند به شمار آورد .
 در گفتار دیگری لازم به بیان است كه خواست من از نوشتن این سطور بنا به حدود وسعت استعداد خود لازم دیدم كه شمه ای از كارایی واژه ها و عبارت و عنوان های كه بر راس آیین یارسان تحمیل گشته و یا در طول شرایط زمانه انتخاب و ابتكار برای رمز بقای خود خلق نموده اند ، به روالی ساده و بدور از چین و چروك سفسطه بازی به نوشته درآید، البته باید ذكر كرد كه جسارتا اینجاب نه كارشناس آیینی هستم و نه به خود اجازه می دهم كه بر جای بزرگانی تكیه زنم كه سالها با اعتقاد و ایمان همراه ریاضت و كنجكاوی اوقات خود را صرف فراگیری و تحقیقات در این راه نموده اند ، چون شناسایی و ابراز عقیده كردن در بابت این دریای بكر و دست نخورده نمی توان با خواندن چند مقاله روزنامه ای - اینترنتی دریچه ای شفاف و دیدگاهی واقع گرایانه رابه دوست داران و پیروان آن تقدیم كرد !؟
 ۱ - یارسان : این واژه كه قریب ۸۰۰سال پیش كه از سوی پیش قراولان و رهبران آنوقت به میان آمد و در همان شرایط زمانه بود كه اندیشه یارسانی به عنوان یك آیین یا دین خود را منسجم و متشكل اعلام كرد و اصطلاح یارسان با گذر زمان پا به میدان گذاشت كه در این راستا تا دوران معاصر در بیشتر دفاتر یارسان سخن از واژه های یارسان ، یاران و یاری رانده شده است كه در واقع تا حوالی اواسط دوران قاجاریه واژه های نامبرده تا حدودی در محافل عمومی و آیینی استفاده شده است، اما با تغییرات و مقررات حاكمه واژه یارسان و ... تنها جایگاه امن خود را در میان دفاتر یارسان كه در ادوار مختلف و بر شیوه دستی به تحریر در آمده بود حفظ كرد ، البته نمی توان جایگاه آنرا در میان دلداده گان آن انكار كرد ، پس قابل یادآوری است كه واژه های یارسان، یاری و حتا یاران قرنهاست كه در دفاتر آیینی یارسان حكاكی شده است و به میان آمدن واژه یارسان در چند ده ی اخیر محصول معجزات و كشفیات شخص ویژه ای نیست كه بخواهد با آن فخرفروشی به دیگران تحمل كند، اما در دهه ی شصت كسانی بودند همچون آقای (صدیق صفی زاده ) كه در بحرانی ترین و بی امنیت ترین زمان رژیم اسلامی ایران دست به گردآوری دفاتر وتحقیقات در بابت آیین یارسان زد ، زمانی بود كه كمیته های انقلاب نام زبان هر غیر خودی را از حلقوم بیرون می كشیدند ، یعنی در واقع آنقدر دستشان در سركوب و آزارو ازیت دراز بود كه حتا جوكی از سوی بیت رهبری به نسبت آنها كوك كرده بودند كه گویا ؛ روزی خمینی، رفسنجانی و ... در حال عیش و نوش محفلی خودشان بوده اند كه در میانه كار خمینی به رفسنجانی می گوید علی اكبر! برو یه سری به بیرون آب بده كه نكنه یكهو كمیته ایها غافلگیرمان كنند و بلای به سرمان بیاورند!! كه اگر چه امروزه كسانی گاه گداری خود را خورشیدی می كنند و بدون در نظر گرفتن اهمیت كار ایشان تنها بسوی نكته های كه خالی از اشتباه نیست زاویه انتقاداتش را بسوی او هدف می گیرد!! واژه یارسان از معنای گونه گونی برخوردار است و هر كسی در توان خود به آن معنا می بخشد و یا معانی برای آن می تراشد ، یارسان از یك كلمه ( یار ) و یك پسوند ( سان ) تشكیل یافته است ، كلمه یار صفت و یا اسمی است كه به معنای یاری ، دوست و همراهان بكار می رود و در بیانی دیگر به عقیده عارفان و .... به معنای عشق آسمانی است كه منظور همان خداست ،سان پسوندی است كه از بابت دستور ادبیات به نظر می آید كه تخفیف یافته (ستان) باشد ، كلمه سان، ممكن است كه چندین معنا را بر خود پذیرا باشد كه یكی آز آنها همان حركت منظمی است كه یك فرمانده در مقابل جمعی از افراد نظامی از خود نشان میدهد، معنای دگر پسوند سان همان مقر و مكان است همچون گورسان ( گورستان ) ، و اما معنی دیگری كه بیش از اینها اهمیت دارد و به بحث ما چاشنی می دهد این است كه در ادبیات طبقاتی بخشی از سرزمین مردمان گوران قدیم یا اورامان كنونی به سران و بزرگان طایفه ای خود لقب \" سان \" می بخشیدند!؟ و در معنی دیگر نشانه وابستگی و نسبت را تداعی می كند ، بنا براین شاید بدور از واقعیات تلقی نگردد كه كلمه \" یار \" را همان رهروان و \" سان \" را به مثابه میر معنی كنیم و تركیب كلمه یارسان را به معنای پیروان \" سلطان سهاك \" و والاتر از آن به پیروان مافوق دیگر نسبت دهیم، اما در مقابل تعریفات فوق بایست ذكر كرد كه؛ یارسان نمی تواند معنای سرزمین و جغرافیا و مكان را در معنی خود تعریف كند، چون یارسان نه سرزمین و نه مكان مشخصی داشته است كه امروزه به فرض آنرا با \" لكستان یا لكسان\" مناطق مردم لك،و یا با \" لورستان یا لورسان \" محل زیست لورها مقایسه و برآورد كنیم ، همچنین یارسان معنی نژاد یا ملیتی را نمی رساند كه ممكن شود آنرا موازی \" كوردستان یا كورسان \" بكار برد ، چون پیروان آیین یاری یا یارسان خود بخشی ناگسستنی از كوردستان هستند، اما كلمه \" یاری \" كه خود ریشه لغتی یارسان به شمار می آید كه در ترتیب كلمه حرف \" ی \" در آخر یار آمده است كه حكم صفت نسبی و یا وابستگی را به خود كلمه یار رسانده است و به لحاظ معنای معنویات ، پیروان یاری را بازگو می كند و یار را می توان یاری دهنده كه همان ایزد باشد معرفی كرد !؟ ولی به نظر نگارنده نوشته فوق ، واژه یارسان كه از دو پاره یار و سان تشكیل شده است و معنای بازتری را تقبل می كند صرفا به معنای قشر مردم یارسان نخواهد بود، بلكه در زیر پوشش پیروان آیین یاری یا یارسان قابل فهم تر است .
 - طایفه سان: نامی دیگر است كه به نظر می رسد حاصل بین دوران صفویه تا قاجاریه باشد ، اگر چه مدرك معتبری در این راستا موجود نیست ولی بنا به بعضی تفسیر و تعبیرات در هنگام به قدرت رسیدن دولت صفویه زمینه مكانی، اجتماعی و سیاسی برای پیروان یارسان روزبروز تنگ تر شكل می گرفت تا اینكه توسظ رهبران آنوقت برای مصونیت آیین و مردمشان چنان عنوانی را برگزیدند كه شاید از گزند كمتری برخوردار شوند و چنین نامی تا كنون به صورتی عامیانه در میان خود مردم كورد یارسانی رواج دارد و از بیرون مردم یارسان نه معنا و نه كاربردی دارد ، بلكه در درون خود هم مسلك های یارسانی به عنوان یك احساس درونی و هم یاری ردو بدل می شود و به معنای پیروان و یا یاران سان بكار می رود كه خود را مترادف و موازی یارسان نشان می دهد.
 ۳- گوران : گوران از معنای چند گانه ای برخوردار است ، از یك سو همراه و موازی آیین یارسان با همان معنای آیینی به كار برده و می برند ، عنوان مذكور با معنای دینیش كه بعد از انقراض یافتن گوران بزرگ در زمان صفویه و تبدیل به گورانی تقریبا كم جمعیت و با سرزمینی فشرده و تنگ تر قدرت و رهبریت سیاسی - آیینی طبقه ی پیران مردم یارسان روزبروز بیشتر خودشان را نمایان می ساختند كه در نتیجه آن گوران ایلی از سوی خودشان و حتا همسایه هایشان به نام گورانی آیینی در محاورات روزمره بكار برده شد ، اگر چه واژه گوران مشتق از همان گبر و یا گور است كه به معنای كافر دلالت دارد و تاریخ این گفتار بر می گردد به زمان ساسانیان كه عرب های اسلامی آنان ( زرتشتیان )را گبر می خواندند كه در گذر زمان این بر چسب به یقه ی پیروان آیین یارسان چسپانده شد! و به همین مضمون چون تیره و تایفه های مردم گوران در پیشبرد كارهای ایلی ، آیینی ، سیاسی و رتق و فتق امورات روزمره به بزرگان و پیران خودشان متوسل می شدند در نیجه این حركات سبب شد كه این نام رواج پیدا كند ، و ناگفته نماند كه در میان تقسیم بندی لهجه های زبان كردی گوران به مانند یك لهجه بنیادی كردی از آن یاد شده است. لازم به بیان است كه واژه گوران و بیشتر از آن واژه \" كاكه یی \" در كردستان عراق پیروان آیین یارسان را تحت پوشش عنوانی خود قرار داده است.
 ۴- علی الهی : این اصطلاح حاصل تراوشات عصر اولیه بنیاد شیعه گری است كه به تعبیر یكی از آگاهان ، در زمان صفویه عده ای غیر شیعه تصمیم گرفتند كه این نام را در قبال شیعه دوازده امام برای خود برگزینند تا قادر باشند به هدف خویش ادامه دهند و اینها در صف جبشهای سیاسی - اجتماعی بودند كه در میان طبقات پایینی جامعه نفوز داشتند و حتا آنها را \" غلات \" شیعه می خواندند كه در نیمه قرن نهم حكومتی محدود به رهبری تیره مشعشعیان در بخشی از خوزستان به وجود آمد كه بنیان گذار آن وعده عدالت اجتماعی و برابری را ترویج می كرد ، اگر چه تیره ای از همین تایفه اكنون در شمال لورستان زندگی می كنند و حتا در چند مورد با آیین یارسان ریگ مشتركی دارد ولی این نامی است كه به عنوان آیین یارسان ربطی ندارد و غیره ها برای آن تراشیده اند ، البته اعتقاد آیین یارسان به اصل \" دونادون \" یا زادو مرد نسبت به امام علی هم نمی تواند بی تاثیر از این كشمكشهای همتاز گونه باشد.
 ۵- اهل حق : اهل حق از دو پاره \" اهل \" و \" حق \" شكل گرفته است كه در مجموع واژه ای مركب و عربی است و اهل به معنای پیروان، شایسته و حتا تایفه و قومی كاربرد دارد ، حق هم كه مقابل باطل قرار دارد و به معنی راست و به بیانی عرفانی تر منظور از ایزد یكتاست ،بنابر عقاید بسیاری این عنوان در زمان قاجاریه رسمیت پیدا كرد و مدارك ودلایلی قانع كننده وجود ندارد كه آیا این واژه صرف نظر از معنای عربی آن ، وازه ای تحمیلی است و یا خود پیروان یارسان برای رمز بقای فرهنگ و آیینشان آنرا به نرخ روز انتخاب كرده اند !؟ در هر دو صورت به لحاظ اخذ و جایگزینی واژه ای عربی می توان قانون اجبار و تحمیل را قلمداد كرد ، اما اگر چه نام عنوانی یارسان به اهل حق رواج پیدا كرده است ولی در متون دفاتر یاری و... آنچنان تغیرات قابل توجه حاصل نگردیده است و همواره در كل واژه معنای پیروان راستی یا راستگویان حق و مردان حق و غیره را تداعی می كند، بنابرین بر اساس نتایج موجود اكنون تنها عنوان آخر و تازه ای كه بر نمای آیین یارسان نقش بسته است همانا اصطلاح \" اهل حق \" است و طبیعی است این واژه در میان عموم مردم یارسان و حتا همسایه های آنها جا افتاده است و مغز چنان مردمی هم چون تخته سیاه كودكستان نیست كه هر گچی با هار رنگی را روی آن بكشید فورا آنرا جذب كند و در عرض مدت كوتاهی همانگونه با دست های لزان كودكانه پاكش كرد!؟ پس وظیفه آگاهان و كارشناسان و معتقدین به این آیین و فرهنگ دیرینه و پربار است كه كه برای باز گشتی دوباره به عبارت اصلی \" آیین یارسان \" با تلاش های واقعبینانه و همراه ایمانی مقتدر به تلاش خویش كم كم اما با همتی والا و مستحكم در جهت تثبیت نام مقدس و تاریخی آیین مذبور از خود قدرت عمل به خرج دهند و مردم را به بازگشتی دوباره به تاریخ خود فرا خوانند ، و در خاتمه به جهت یادآوری باید گفت كه : مشكل كنونی مردم یارسان بودن یا نبودن شكل لغتی اهل حق یا یارسان بر راس آیینشان نیست ، بلكه عیب ما از دروازه های سنگلاخی شده زمان است كه باید برای ورود به آنها هر كدام از ما تلاش و كوشش خود را برای پاك كردن آنها به كار ببریم.

به گفته اکثر مطلعین ومعمرین وبزرگان سنندج ومیرزا عبدالقادرپاوای



به گفته اکثر مطلعین ومعمرین وبزرگان سنندج ومیرزا عبدالقادرپاوای نژادونویسندگان شهر پاوه آقامیرخسرو را به آبادی شمشیر که دراسناد کهن آنرا شش میر خطاب کرده اند نسبت داده اند.درشعرمعروف شمال از وی یاد نموده است.
میرزا     عبدالقادر   پاوای   نژاد            نه شعر  شمال  او  کردن  و  یاد

چشمه اش معروفن   نشار  پاوه             آبادی   شمشیر   زادگای    خانه

چمه ها نه سا و چیه  میرخسرو             خیالم   ایدن  خاوم     بین   ئه و



کشان و کوان  صحرا  کردن  طی            تا یاوان او  سرای گوران  بی پی

جلای  وطن  کردن  لوان   گوران            ا صلش کردن   کرد      کردستان

جلای  وطن  کرد و عقل و تدبیر               قلای  عدالت    آوردش  و   ویر

پا دان  او رکاو  چیون  شیر دمان            چون کیخسرو شاه لوان اوگوران

وجا   جبروت   سوار   بی  و زین                 تا یاوا او خاک   ایل گوران   زمین

صیادان  تردس  شیران  شیر جو            ماوردن   و بن    شکاران   شاهو

و زور    بازو      هوا   دان   کمن                 یک یک  دشمنان  ماوردن   وبن

پا دان  او رکاو   سرداران  جنگی            بین و  قراول  نه دور خان  والی

چند ژ میرزایان   خوانین   یکسر            صاحب  منصبان  تاج زر  نه  سر

چن ژمیرزایان صاحب عقل وفام              مردان   نامی   سران    نیک  نام

قویخا    و رایتی    چنی   مالکان             کهتر  و  مهتر   صاحب   ولاتان

گشت تحت امر خان  والی   بین              تمام و کمال  لیشان   راضی  بین

سردار   سرتیپ     امیر    گوران            والی  زاده  مرد  امیر خسرو خان

سردار  عسکر  سرهنگ  سالار                شیر دل  نلخش   دایم  بی   قرار

کرد کرد زاده  بگزاده   و  نجیب              والی   والا شان    امیر  سر تیپ

سر حلقه  خانان  باش    بگلران              آقا   میرخسرو    والی     گوران

خان   والا   سر نشین      خانان             راهی  بی و بزم  شار  خاموشان

و امر  و دستور    خانان    سرور             فرما    و جارچی  بکران    خور

جارچی  جارکیشان   و  شارندا               و  در    دیشت  و      و  لا تاندا

جم  سر  ایلان   بین  سیا پوش               نه شون بالای خان  تیرمه پوش

ملک  محبوبان   شیرین  ارمنان               خیاطه خامان    خاصه  غلامان  

زیبا مهوشان جام می نه  دس                  رژیده قدرت   ذات     بالا  دس

زیبا   طلعتان    زلفان    عنبرین               نه بان ترم خان گیسشان برین

خلایق  تمام  یکسر   ماتم  بین                 ژ داخ سردار داخل و  خم بین

نه وینت نین نه روی سر بساط                بیکسان و کس صاحیو ذره ذات

پی چیش دی دنگت نمیووگوش                 و سرگردت بایم سردارسرپوش

اولادان خاص نسل   میرخسرو               یک یک  نامشان  زنده  کم ژنو



بواچم    نامشان   و  دیده و دل            نوه   و   نبیره    خانان    پاک دل



نه سوزی وهار  نه  فصل  پاییز         بوانم       ثنای    خا نان      عازیز



و  فخر و غرور به  بالم  و  ویم           پری     پیشینه  ی   خانان  عظیم



هر له میرخسرو تاو باوه ویم                 نام نیک شان     مواچن    پریم 



باورم و زوان  حسن    کمالات                 آقا ملک نیاز  صاحیو   کرامات



گل  و  گلزارن   نه  فصل پاییز                آمان او پیشوازچنی  ملک عزیز



ملک  طیار چنی   ملک  بهرام                 ادیب  سخنوران   ناطقان کلام

ملک   شاهمراد   والی  گوران                دریای  سخاوت  بهر  بی پایان

ملک  هاشم  نوه ی شیر دلیر                   بی   و حکومت نو قلا  زنجیر



نوه ی   لایق   سردار   ما  هر                  حکومت   دریا  و ملک  طاهر



ووحسن جمال وو  فخرو مقام                   دنیا  تا و سر   نیاوان   و  کام

یک یک ویردن  دنیا  کردن  طی                خانان گوران  سران  نیک پی

مردان بی قیاس نمونه دوربین              ژ هر دو سر دارای نژاد بور  بین

ژ  دوره  نادر شه نشای  ایران               احمد  بیگ  بی و حاکم  گوران



 ذات  بنیامین    آقا  سی  یاقو              ژ ملک بر زنجه  آما    و  دالاهو

گوارن قلخانی چنی  سنجاوی                ایلات   مهشور   مردان    ناوی

ایلات   مزبور  دین      یارستان             پری  سی یاقو سرشان سپریان

احمد بیگ نه عهدآقا سی یاقو                فرمانده  فوج  بی نه ملک  دالاهو

اعتقاد  راسخ دین  طایفه سان               پری  سی یاقو    بنیامین   مهمان

یکی نه سادات دین طایفه سان               دشمنی   مکرد  پی  حاکم گوران

توم حسادت  وشیان  نه دروین             بلیزه ش برزبی ستوین   وستوین

و مکر  و  حیله  فن   باز    مکار        مامورتائین کرد  پی مرگ  سردار

سیکه  بو نیژی چنی  سان قلی            مامور مرگ بین  پی نوه ی  والی

 امیر   گوران    شیر    سهمناک        نه سرا پرده ش غلطان بی وخاک

محمد بیگ  نوه   نسل  زال  زر           بی و جانشین   سردار     سرور

سوار  بی و زین  وینه  جهانگیر       و  زور   بازو  و  ضرب   شمشیر

یک یک  قاتلان    آوردش  و  بن         خان  زبر دس  شیر صف  شکن

رئیس  العشایر  فرمانده  لشکر          چنی  نادرشاه    سردار     عسکر

فرمانده  سپای  لشکر  نادر بی          چون   بور  غران  دائم    قادر بی

نه هر د و سر وینه  گیو   دلاور         تمامی کارانش   ماورد   او   نظر

خان زبردس تیزهوش تیزگوش           مرد کار  زار  نه  میدان   خروش

لایق شایسته  مرد  دربار   بی              هم حاکم گوران هم  سردار  بی

سردار  ایران  شای   قلا زنجیر           شجاع  و بی باک  سرتیپ  دلیر

سپهسالار  دین امیر بهادر  بی            فرزند   دلیر   ملک   طاهر   بی

محمد بیگ سرتیب سالارجنگی          هم  میر گورا ن  هم  شیر رزمی



هنگام ورود نادر شاه برای دفع احمد پاشای باجلان به شهر سرپل ذهاب خبر به امیر گوران محمد بیگ دادند وایشان هم به استقبال  وی رفت ود این جنگ که بین شاه ایران واحمدپاشا درگرفت با اینکه رشادت زیاد ی از خود نشان داد  بالا خره کشته شد .نادر شاه افشار به پاس خدمات سردار گوران چهار طوایف جاف ذهاب را پشت ضمیمه گوران قلعه زنجیر ی کرد.


قاصدان  آمان  او   حضور   خان         تشریف آوردن  شهنشای   ایران

شه نشای  ایران  آما  او  ذهاو           چن  نو سرداران  آمان   او  رکاو

شهنشای ایران  دردم طلب کرد          سردار  گوران  شیر  روی   نبرد

فرما  و  قاصد  و عقل  و   تدبیر         بکران خور   شای    قلاه  زنجیر

آمان  او  حضور  قاصدان    خان         عرض کردن و  سمع والی گوران

شنفتش وگوش سرهنگ سالار              آماده  کران    چند   هزا ر سوار

چن هزار سرباز چنی   سواران            حاضر نه رکاو  گوش  نه  فرمان

جمع  سلطانان  خوانین   یکسر             شای  قلا زنجیر طلب کرد  نه ور

نظم داد او نظام فرمانده  لشکر              راهی  بی  نه  راه سپیده   سحر

فرما  و  جلودار  اسبش   آوردن           پی  سمت ذهاو تشریفش  بردن

و   تاجیل    تاو  آما   او     ذهاو           شیرکار زار  بی خورد  و  بی  خواو


و  امر  و   دستور خان    دلاور              کیشا شان   چادر     تیپ     نامور


اوشو نه  ذهاو  تا خیزیا   افتاو             سپاه  ساکن  بی  نه دیشت  ذهاو


نو جنگ احمد پاشای    باجلان              همرزم     نادر   شاهنشای  ایران


درساعت فرماحکمش  و شتاو              سوار  بی   و  زین  پا  دا  نه رکاو


دس برد نه کمرکیشا نه  غلاف              شمشر    بران   شیر  روی مصاف


نه  دیشت  ذهاو  نه  اردو نادر               روی  کرد  نه سپای دشمن مجاور


و  بال   باهو   و    ضرب   کمن                یکیک  دشمنان   گیر هاورد  وبن


دس برداوشمشیرشیر سرایلان            سپای دشمن گشت بی هراسان


روی ماوردوهرکو سردار  پرزور               مرد     کار زار     شیر    لاو طور


یکه  تاز   میدان    والی   گوران               هجوم    ماورد   جور سیل  واران


تار و مار مکرد  دلیر     بی  باک              عزمش  جزم    بی   بور  سهمناک


او  رو  نه   میدان   نادر  افشار               ا یوالا   کرو    نه    زور        سردار


ژ  چوار   طرفدا  مکیشا    نعره              و   آواز  برز    هرده    و         هرده


لیشعرصه تنگ کردسپای باجلان            وینه  تهمتن دس  برد   او     کمان


نو  قلب  سپاه  تنیا  و بی    کس            پناه  برد و  ذات    فرد      فریادرس


جور برق  وهار  مشانا  شمشیر             سردار    وزین    فرمانده ی    دلیر


روی کرد نه سپاه  سردار جنگی            هجوم   باوران     مردان      رزمی


کیشان نه غلاف  شمشیرو کمان            خیزیا  له    لیشان  صدای  العمان


نه  کله  سحر   تا  خو  ر بی   آوا             شمشیر   مشانا   شیر   صف   پنا


و  بال   باهو    شمشیر  مشانا ن            و  ذوق  زنجیر    بالشان    بسا  ن


او  رو نه  ذهاو یوم   المحشربی             خلایق  حیران    سان   لشکر  بی

نه  دیشت  ذهاو بی  و   چراخان             مل و مور رم کرد  لوان او   ذاخان


دردم امرش کرد  شهنشای ایران            بکران   خلات     سردار     گوران


شای قلازنجیر شیر   دل  نلخش             دس برد او قلخان وینه جهانبخش

سرداری نه سان سپای  باجلان              دس برد نه کمن اما او    میدان                                   رو کرد  نه اردو  شهنشای ایران            وینه     فلامر ز    چنی   فیلد ندان

فرما  و  لشکر    پاشای   باجلان            تمامی    سپاه   بیان     او  میدان


تا  فرمان  شاه  شنفتن  و گوش            آمان   او  میدان  و  داواو خروش


دو سان   لشکر   مردان   رزمی           اسپر  نه  دوشان   حمایل   جنگی


سالار   سرور    شیر   لا   وقین            حاضرنه حضورشای  صاحب نگین


و  امر  بی    چون   دادار    داور            پیکیا    نه     تیر    سردار     خاور


غلطان بی و خاک فرمانده ایلان             محمد بیگ صاحیوسلسله ودومان


نادر  ژ داخش  کیشا    آه  سرد            تاق   ذی  حیات  لیشان   بر نکرد


و  پاس   دلیری   والی    گوران             دریا و  پیشان  چنی   چن   ملکان


نه   پشت  ذهاو    طوایف   جاف           دریا  و گوران  و   عدل   و  ا نصاف


طایفه یزذانبخشی قادرمیرویسی         صفر ویس سلطان طایفه  نیریژی


طایفه طایشه ی مصطفی سلطان         کریا  و  خلات     سردار     گوران


اینه  چوار طایفه   جاف     گورانن            تحت   سلطه   امر  دلیر   مردانن


و شین  و شیون  نه در مال  خان            ترمش هل گردن  پری    قورسان


سردار    قجر    مظفر      نیشان             فاتح و پیروز  نه    جنگ  و   میدان


دارلویس    کریا  نو  مزار    ویش              سردار پر زور   بی   خوف واندیش


ژ   دوره   نادر  چنی    کریم خان              حکومت دریا و ملک   یاسم  خان


اولاده     مهشور    ایل  میرخسرو           فرزند    ناوی    سردار     پیشرو

تک داد او مسند تکیه گاه قدرت               گاواره  گوران  کرد ش  و  پایتخت


ژنسل  محمد بیگ سردارپر زور                فرمانده ی بی باک  خان   لا طور


اولادان  خاص  نسل  نوه  خان               عابدین و موسی  ملک یاسم خان


کوری   ترش   بی  شیر   یگانه                سلطان   علی بیگ   در   در  دانه


قلای  دله کم   کریا    سنگوران                پی خانان  ورین   مردان    گوران


سلطانعلی بیگ   بور   غضبناک                قهرمان   قین  دلیر  و  بی با   ک


 آقا عابدین بیگ سرحلقه  خانان               شیر شیر شکا ر نه سر    دیاران

دلیر  بی پروا    بور سنگین سام              صاحب کمالات هم عقل وهم فام


ریش دوفاقش مهشوربی اوعام              صادق گفتاربی هم  شیرین  کلام


آما   او  عاشقان   شیر    هنرمن              بی و سنگربان   بور صف شکن


آبادی  عاشقان ای دس واودس                کریا   و اسم  شیران  سر مس


عابدین و موسی     میران اعظم              خانان    ناوی  یاران    هاو دم


فرامرز و   سهراب یلان     جا دار              چنی چن سال بین و  مرز دار

میرخسرو فرزند   عابدین  سالار               فرخ   و  حید ر  چنی    ذولفقار


اسماعیل خان    همیشه    بیدار             اولادان   پاک   شیران   هوشیار


کانی فرخ خان اسمش مهشورن           زور حیدری نه جنب  و جوشن


حیدری   لقب   آقا       حیدر خان             سوار  سر حد  صاحب  مرزبان


ناوش مهشور بی نه ایل   گوران         فرزند    ناوی   سلسله   خانان


مرز   ایل  گوران چنی  سنجاوی        سپریان  و   دس   حیدر     ناوی


آقا  عابدین بیگ   سرحلقه خانان       مهشو ر بی او عام نه ایل گوران


کوری  ترش  بی  لایق  و جادار         ناوش سرهنگ  بی سردار سالار


باچم  و   زوان  و لفظ    شیرین         پیشنه ی    تاریخ    اجداد   ورین


بواچم   پری   خواصان    خاص           جه در و گوهرجه  دانه  والماس


ذوالفقار بیگ سر  برزو   سرور           جه  لای بابو چوین  دانه  گوهر


هم بگزایه ونجیب هم دیاری بی               هم جانشین خان هم کاری  بی


نه   اوج   قدرت غرور    جوانی             راهی بی نه راه پی سفر  باقی


آقاعابدین بیگ سر حلقه  خانان              خمین  و خمبار  بین سرگردان

هرصو نه کله سحرو دنگ   برز            مچریا و  فرزن   سردار سر مس


مواتش و فرزن  روله  سردارم               له شون  بالات خم  بین  و بارم


ناوش  دیاری  بی  دیار و  دیار                او یل    مسته  بور    بی    قرار


 بواچم   پری    اولادان    خان                هرگزگوش مدن و دنگ نااهلان

هرکس عاقل بودایم بیو گوش                اجداد  ویش    نمکو    فراموش


نه کرین کاری که  بود و عادت               رگ وریشه ویت  بکری  خجالت


هرکس بنا سان ورگ و ریشه                گورائی  نیاکان   بکران   و  پیشه


بواچم      پری   اولادان   خان                 هرگز  مکفن   و شون   گمراهان


حکیم سخن سنج هم سخندان بن                عاقلان  کار  جور   پیشنان    بن


باوران  و یاد   گذشته   پیشنان                  خنجر  و سنان کار نکی      لیتان


بوینین  و چم    باورین    و  ویر              نیاکان    گورا  و   عقل   و    تدبیر


هی داد هی  بیداد  ندس زمانه                    خانان   سلطانان   بین      بیگانه


دوگوهرش  بی گواهر   نیشان                  جد    بزرگوار     شیر      لا مکان


خواصان خاص بااصل و نیشان                     آقا  خسرو بیگ  چنی  الفت خان


باچم و زوان ژ اصل و    ارکان                   زنده   کم    ژ  نو     نام      نیاکان


بواچم   ار هی  خانان    ورین                   صاحب ملک  ماوا  نه  عهد دیرین


نام و  نیشانتان  هن له  تاریخ                   ژ   کره    زمین    تا  سیاره مریخ


خوانین یکسرنه تاریخ  گوران                     همیشه  دیارین  جه کل سرحدان


این شعر ادامه دارد وبرداشت از این شعر باذکر نام نویسنده بلا مانع می باشد در پایان بنده شاعرنیستم اما گهگای شعر می سرایم واز استادان بزرگ این فن عذر می خواهم اگر نواقصی در این شعر است با نظرات وپیشنهادات ارزنده وسودمندشان بنده را راهنمای فرمایند باتشکر فرامرز خسروی گوران
 نوشته شده توسط فرامرز خسروی گوران