Freitag, 21. November 2014

انشایی از سرمشق آفتاب..زبان و حکمت پردیوری یارسان


انشایی از سرمشق آفتاب


انشایی از سرمشق آفتاب

س . قامشلو 

زبان و حکمت پردیوری یارسان

مقدمه:

شاید آنزمان که مردان و زنان کرد زبان هوره و لالایی میخواندند و بیت و سیاچمانه و ... را بر ستیغ کوهساران زاگرس برای فرزندانشان زمزمه میکردند وخواب شب های سرد کوهستانی را با قصص و متل و شاهنامه خوانی ،شیرین تر میکردند چنین اندیشه ای را در سر نمی پروراندند که ستیغ قلل اینترنت و روزنامه ها و عصر فناوری و اطلاعات فرهنگهای شفاهی آنان را در می نوردد و دو سویه یا در اضمحلال آن است و یا در تثبیت و ثبت و ضبط آن . و باز هم آنان نمی دانستند و در مخیله شان نمی گنجید که روزی از جعبه جادو یانگومی سر برآورد و در عرض چند هفته چنان فرهنگ و آداب و تاریخ کره ای را در ذهن فرزندانشان جای می دهد که تا پیش از آن نود درصد بینندگانش نمی دانستند که این یانگوم قهرمان و مهربان کجایی است و با دیدن چشم های بادامیش حدسی میزدند که ژاپنی و یا چینی است و درد آور تر آن که همین بینندگان بزرگان ادب و هنر و دین و قهرمانان ملی و مردمی خويش را نمی شناسد و در درک لغات زبان مادریش دچار مشکل است و آداب و رسوم و لباس و فرهنگ و هنر و همه چیزش را چنان دیگران پسند میکند که بی هویتی از جزء جزء رفتار و کردار و ظاهر و باطنش نشت کند . و وقتی کارگردان ژاپنی را در کنار کیارستمی بزرگ در کن می بینی ، در نگاه اول و ناخودآگاهانه کیمونوی ژاپنی ذهنت را چنان فرا میگرد که در فاز دوم دیدار بصری کیارستمی را بخاطر می آوردی و البته با دقت بیشتر ، پاپیون کوچکش را و در لحظه ای از زمان فرهنگ و هویتی بنام ژاپن در ذهنت سیال میشود چرا؟ 


چرا ما هویت و اصالت هایمان را آگاهانه به نابودی کشانده ایم؟ چرا ما گیوه و کلاش و سخمه و زبون و سلته و کلاو دسمال وسرون و فقیانه و لچک و کله بال و ... را با تی شرت های آی لاو یو و پرچم آمریکا و عکس های جنیفرلوپز و .... جایگزین کرده ایم در حالی که در قلب آمریکا یه ایرانی تی شرت هایی با مارک اشعار حافظ و سعدی و فردوسی طراحی می کند و در قلب تهاجم ، هویت سازی می کند.

بر ماست که اندیشه ورز و خردمدار ، میراث های فرهنگی هنری و موسیقیایی و اجتماعی نیاکانمان را – هر چند اندک – پاس داریم و در حفظ آن برای آیندگانمان کوشا باشیم . در زمانه ای که به غلط خیلی از ما پدر و مادران فعلی از زبان مادری خود در محاورات روزمره استفاده و بهره چندانی نمی بریم و مناسبات اجتماعیمان را نیز بر اساس خرده فرهنگ های بسته بندی شده رسانه های جمعی و ارتباطی پی ریزی می کنیم و فرا تر و بدتر از آن با زبان فارسی تهرونی نیز فرزندانمان را صدا میزنیم و با آنان صحبت می کنیم . به دلایل اجتماعی – سیاسی و فرهنگی آن در مقالی دیگر می پردازیم . ولی آنچه در این خلاصه قصد فتح بابی پیرامون آن داریم زبان و ادبیات و موسیقی گورانی است که شاید اگر آنرا ریشه دار ترین متون و فرهنگ در کردستان بنامیم – البته در کنار برادر تنی خویش " زبان اورامانی " - سخنی به گزاف نگفته ایم . زبان کردی بخشی از خانواده زبانی هند – اروپایی و شاخه ای از زبان هند – ایرانی است که با توجه به سوابق زبانی ، زبانی مستقل،و واجد ساختار دستوری کامل و ادبیاتی غنی است و جزء زبانهای زنده دنیا محسوب میگردد . ریشه این زبان در زبان مادی و یا کردی کهن است و تشابهات گویشی آن با زبان پهلوی و اوستایی نیز گاهآ شگرف و بدیع است و حدود سی و اندی میلیون نفر با گویشهای مختلف این زبان تکلم می نمایند . گویش گورانی در کنار گویش اورامانی که در منابع علمی نیز گویش پهلوانی بدان اطلاق می نمایند در دسته گویش های جنوبی زبان کردی قرار دارد . متاسفانه شمار گویشوران به زبانهای کردی بخصوص در بخش جنوبی کردستان جنوبی رو به اضمحلال است و عدم آشنایی و آگاهی با فرهنگ و تاریخ و هنر و ادبیات نیز مزید بر علت شده است وعدم توجه به این موضوعات فراهم کننده ی زمینه ی فراموشی و گاهآ تقابل و تضاد فرهنگی تاریخی با آن شده است . زبان گورانی که دارای غنی ترین و ریشه ای ترین ادبیات زبان کردی است نیز – با کمال تاسف – از این بلیه در امان نمانده و گرد مهجوریت و فراموشی بر دامان آن نشسته است . هر چند اتفاقاتی تصادفی دمی تازه در آن می دمد ولی نیازمند به بررسی های بیشتر و وسیع تر است . زبانی که سالیان دراز و با توجه به استحکام و شیوایی ، زبان رسمی – اداری فرمانروایان و حکمرانان کردستان بوده است و از نظر ادبی – فرهنگی نیز مشاهیر بزرگی چون پریشان دینوری ، بیسارانی، مولوي ، خانای قبادی ، الماس خان کنویله ای ، درویش قلی کرندی ، سی و شش درویشان سید براکه گوران و ... آثار ارزشمندی را از این زبان بیادگار گذاشته اند . و اما شاید قدیمی ترین این آثار را در دفاتر کلامی یارسان و حکمت پردیوری جست که متاسفانه بنا به دلایلی تا بحال مهجور افتاده و در دسترس محققین و فرهنگ پژوهان نبوده و یا اگر کسی نیز اندک بهره ای از آن گرفته ، دیدی بیطرف و بدون حب و بغض نداشته در حالی که بررسی های بیطرفانه این میراث زبان کردی و ایران زمین ، حلقه ای مفقود در پانصد سال سکوت فرهنگی ماست . 


دفاتر يارسان – جداي از رويكرد هاي آييني و فلسفي و... - براي پيگيري و بررسي هاي زبان شناختي و لغات يابي زبان كردي و اختصاصآ گوراني و اوراماني منابعي بكر و در خور توجه اند .مسلمآ اين بررسي و پ‍‍ژوهش ها نيازمند به حضور انديشمنداني است كه در شاخه هاي مختلف و كلاسه شده و منسجم نسبت به موضوع اقدام و فعاليت نمايند و در اين راه استقراء و قياس با استفاده از خود متون و ديگر متون موازي و همسان، راه گشاي ورود به ساحت ادبيات و فرهنگ غني گوراني است كه انشالله و به ياري پژوهشگران گرامي محقق شود 

در ادامه گذري اندك و گذرا بر زيباي هاي ادبي و زباني كلام هايي از دفاتر يارسان مي نماييم و دريچه اي برزيبايي و استحكام زباني معاني ژرف آن مي گشاييم و تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد: 

درويش نوروز سوراني مي فرمايد: 

دله بهشتن 
دلم قاپي چي باغ بهشتن 
انشاي نه سر مشق آفتاوش چشتن 
ژو بونه خلات خزينه م وشتن 

دل محل نزول انوار الهي است و و دروازه دار و نگاهبان نيك انديشي بهشتي ، و درك و اشراق اين انوار و فيوضات خاونكاري و خلعت گنج ازلي در بر كردن ، چشيدن اندكي از شرح و بيان سرمشق ازلي نورالانوار در دل است . همانگونه كه تيمور بانياراني مي فرمايد: 
بدن بلورم 
جسه جوهري ، بدن بلورم 
سرمس سرآو سرچشمه ي نورم 
كه جوهري بودن آدمي – در بعد جوهر و اصالت – و بلوري بودن – در بعد شفافيت روحي و محل اثر شرري از نورالانوار – را به زيبايي بيان مي كند و سرمستي اشراقي از سرچشمه ي نور را يادآوري مي كند . سرآب همان سرچشمه است و سرچشمه نيز همان سرآب ولي با تفاوت ماهوي كه سرچشمه زاينده است و سرآب محل نمود و ظهور كه در اينجا به اصل اصل نور و يا نورالانوار اشاره مي كند و اگر از بعدي فلسفي بدان بنگريم جوهره ي تعاليم فلسفي سهروردي را بيان ميدارد . چرا كه اشراق يعني « ظهور انوار قدسي و روشني هاي مينوي و لعمان و فيضان آنها بر نفوس كامل به هنگام رهايي از امور حسي و علايق مادي »//تلويحات ص 70 و در اينجا نيز بدن و تن و وجود كاملآ جوهري و بلوري و فارغ از هر تعلق مادي است 

يا : شرق خور جام ، پياله ي ساقي م // حيدر پايار 
و : سرآوم جه نور ، چشمم جوهرن 
پراشه ي پرشنگ تيغم جوهرن 
كه در همان وادي گام معني ميزند و در ظاهر نيز استعارات و تشبيهات زيباي زباني، جاي تامل دارد : شرق خور جام پياله ي ساقي 
كه ناخودآگاه خواننده را به وادي حيرت بيدار بيدل دهلوي مي كشاند . و براستي كسي كه شرق و محل و مبدآ طلوع نور باشد و سرمستي لاهوتي را از شرقيترين نقطه جام باده ي ازلي بگيرد بايد چشم باطني جوهري و بدني بلوري داشه باشد كه سرمست از سراب نور شود و تيغ زبانش را با آب جوهر حق تعالي آب داده باشد و در كشيدن شمشير زبان ، جوهر و گوهر از شرر انوار بيفشاند و :

اختر كالاباف كارخانه ي گوهر 
استاد زاخاو دين تيخ جوهر // نوروز سوران
و باز هم از درفشاني وي : 


آفتاو قرص نور نرماي مردان 
مانگ كان گوهر ويل سرگردان 

سپاي ستاران جوقه ي جواهر 
تاج دانه بند صورت ظاهر 
كه سپاه ستارگان را چون دانه هاي جواهري بر سر آفتاب مي زند و تاج ماه را بر آسمان ميگزارد، هر چند ظاهر است و وامدار و باطن آفتاب است و قرص نور ازلی. 
و باز هم ازدرويش نوروز سوراني ، كه موسيقي دروني شعر را به چه زيبايي بكار برده است : 
دل نظم نظام مستوفي مستان 
ميزان موزون قپان وه دستان 
هر كس سقامت سنگش سنگينن 
شريك بشر يار رنگينن 
و 
دل فرق فغان فوق و فاق و فيق 
تخت تخلص طوق و طاق و تيق 
تحقيق توفيق تفاق سه تاق 
سردي گول سرخ باره ي سنگين ساق 
كه موسيقي دروني شعر گويا تر از آن است كه نيازمند به توضيحي باشد 
و يا تشبيهات بليغ و زيبا و بديع در مصرع هاي ذيل : 

كوچه ي آسمان يانه ي خدايي // نوروز
گوهر مكالم 
نه بطه ي بيار گوهر مكالم 
گاوم گردونن حيشم خيالم 
تومم جواهر بذرم حوالم // نوروز 
و

چار تا برادر بودیم یه بابای پیر
سه تا کماندار ، یه ترکش و تیر 
کلام پردیوری دوره شاخوشین 
که پهلو زدن آن در مفهوم و معنا و گاه در ظاهر به داستانک شطحی و رمزی محمد دراز گیسو از عرفای قرن ششم هند ، از غنای مفهوم و معنایی لایه های زیرین این متون حکایت دارد .

و یا استفاده از تمثل های زیبا : 
بلام بر نیشوت دار به ریشه وه 
و: گه چشتی وه نویر روشن ، معلوم بو 
و : وا سنگ زبره ساو زوان دای 
کلام پردیور مکوی مانگ و خور 

درویش نوروز سورانی: 

مکوی مانگ و ور سّر پنهانی 
بی تان و بی پو هفت آسمانی
و: 
رو رووي مكوش شمس قمرن 

مکو دوک ریسندگی و بافندگی است که چون چپ و راسات میرود پود را به تار سقامت و تکامل جسمی – پارچه یا موج – شکل می گیرد ولی استاد ازلی مکوی ماه و خورشید را برای ساخت هفت آسمان ، بی تان و بی پو هر روز از شرق به غرب و از غرب به شرق می فرستد و سّر پنهانی تان و پوی آسمان و ساخت هفت طبق در آنهاست 
رفیق رقاص روح روانی 
چرخچی چالاک جمله جهانی
ماه و خورشید به رفیقی رقصنده و رونده ای چالاک برای جهان و روح و روان منتشر در آن است چرا که همیشه و خستگی ناپذیر در حرکتی چالاک است و از زمانی که روح در کالبدها و از عرش اعلا وساحت خاوندکاری دمیده شده رقاصی ماه و خورشید بوده و چون یاری برای روح در حال گردش اند و در ادامه هم اشاره به معانی غامض لایه های زیرین میکند : 


اگر بوانیم مغز ای مانی 
مشوت او سرآو باز طرلانی 

و اشارات فراوان ديگر از ايران باستان : رستم و سهراب و جمشيد و كاووس و زال و اسفنديار و جاماسب و فرشوشتر و ديگراني كه سهروردي از آنان بعنوان حكماي فرس نام ميبرد در كلام دفتر پرديوري حضوري نوين دارند . و جاي بررسي دارد كه نمودي از آموزه هاي يارسان در متون و آراء عين القضات و سهروردي و بابافرج تبريزي و باباطاهر و شيخ بركه و ... وجود دارد – هر چند نه موجب انتساب اين بزرگان به ياري است و نه محملي براي بزرگنمايي – ولي در هر صورت غناي ادبي فرهنگي دفاترحكمت پرديوري و يا بررسي هاي حكمتي و فلسفي و موسيقيايي آن ، گستره اي پر از بذر گوهر براي گوهركاري و انديشه است.

با تشکر له دکتر سیروس قامشلو 


Keine Kommentare: