Sonntag, 29. Januar 2012

موقعیت جغرافیایی و تاریخی کرند غرب (شهرستان دالاهو )


موقعیت جغرافیایی و تاریخی کرند غرب (شهرستان دالاهو )
در تفاسيري كه بر شاهنامه فردوسي نوشته شده است ونيز در تاريخ پيشداديان آمده است كه ضحاك (آژي دهاك)فرزند مرداس از قبيله تازيان به جمشيد حمله مي كند و جمشيدشاه را به قتل مي رساند و كرندرا كه منطقه خوش آب و هوا بوده است به مركز حكومت برمي گزيند پس از مدتي روي شانه هاي ضحاك دو زخم ايجاد مي شود اهريمن ضحاك را فريب مي دهد و مي گويد كه براي بهبودي ضخمها همه روزه بايد دو جوان ايراني كشته شود و مغز آنها بعنوان مرهم روي ضخمها گذاشته شود تا ضخم ها بهبودي پيدا نموده بدين ترتيب هرروز دو جوان قرباني ضخم هاي ضحاك مي شوند تا اينكه دو جوان اسطوره اي اهل كرند بنامهاي ارمايل و گرمايل با آشپزخانه ضحاك نفوذ پيدا مي كنند و هر روز بجاي مغز دو نفر از مغز يك انسان و يك گوسفند استفاده مي كنند،البته ضحاك و اطرافيان نزديكش به اين مسئله واقف نيستند ارمايل و گرمايل اين دو جوان اسطوره اي و ميهن پرست هر روز از دو جوان يكي را نجات داده و در جايي پنهان مي كنند در ميان جواناني كه قرباني ضحاك مي شوند به روايتي يازده فرزند و به روايتي ديگر هفتده فرزند از فرزندان كاوه آهنگر فداي ضخم هاي ضحاك مي شوند و تنها يك فرزند او بنام كارن (قارن) باقي مي ماند برخي معتقداند كه نام كرند از نام كارن گرفته شده است به هرحال كاوه آهنگر هنگامي كه فرزندانش را از دست مي دهد درفش كاوياني را برمي افراشد و به همراه فرزندش كارن و عده اي ديگر به سراغ فريدون فرزند آبتين كه مادرش فرانك او را از ترس ضحاك در البرز كوه مخفي كرده بود مي رود،بالاخره فريدون و يارانش كاخ ضحاك را محاصره مي كنند در اين هنگام ضحاك در هندوستان است زماني كه برمي گردد اورا دستگير مي كنند در البرز كوه محبوس مي كنند تا زماني كه گرشاسب پدر نريمان به سراغ او مي رود و ضحاك را به سزاي اعمالش مي رساند تاريخ نويسان نوشته اند كه كردهاي كنوني كرند و حومه آن همچنين گوران و قلخاني و سنجابي از نوادگان گرمايل و ارمايل و جوانان رها شده از ظلم ضحاك توسط اين دو تن مي باشند.
موقعيت جغرافيايي كرند غرب (كارينا يا كرينا) شهريست واقع در 95 كيلومتري شمال غربي كرمانشاه و ارتفاع 1545 متر از سطح دريا كه از شمال به ثلاث باباجاني از جنوب به "سيداياز" گيلانغرب و كفرآور اسلام آباد و از شرق به بخش مركزي اسلام آباد و ماهيدشت غربي و سنجابي وبخش گهواره و از مغرب به سرپل ذهاب محدود است كه داراي طول و عرض 34 درجه و 15 دقيقه عرض شمالي و 46 درجه و 12 دقيقه طول شرقي نسبت به نصف النهار گرينويچ است و يكي از قديمي ترين شهرهايي مي باشد كه با مساحت 1022 كيلومتر مربع در اين منطقه بنا شده است
به گونه اي كه در كتاب مقدس زردشتيان يعني اوستا از شهركرند ياد شده است و تاريخ نويسان و جهانگردان بسياري در نوشته هاي خود از شهر كرند بعنوان شهري تاريخي و زيبا يادنموده اند دياكونوف محقق روسي در كتاب تاريخ ماد به ذكر نام كرند در عصر مادها پرداخته كه آنرا كريشاش گفته اند اين شهر در ميان يكي از تنگه هاي رشته كوه زاگرس و در پاي كوه نثار بنا گرديده است و به وسيله ديواره اين كوهستان از دشت بيوهنيج جدا شده است و دو كوه شوا و زرده پيرامون اين شهر را احاطه نموده است پست ترين نقطه اين شهر 1500 متر ارتفاع دارد و بعلت واقع شدن برسر گردنه گرا(پاتاق) در گذشته از اهميت شايان توجه اي برخوردار بوده است،حمداله مستوفي محقق چيره دست از تاكستانها و آبهاي روان كرند بخوبي يادكرده است وي در فرازي كه در كتاب خود آورده است چنين مي نويسد، كرند از گذشته هاي دور تا زمان عباسيان مركز پرورش اسب و تهيه سلاح بوده است رودخانه زيباي كرند از اين بخش مي گذرد و آبشارهاي زيبايي بوجود مي آورد(شايد براثر فرسايش زمين بسياري از اين آبشارها از بين رفته باشد).آب و هواي كرند در زمستانها سرد در تابستان معتدل مي باشد،در فرهنگ لغت عميد كرند اينگونه معرفي شده است(كرند بمعني اسبي كه زردپررنگ يا حنايي يا قهوه اي روشن باشدو نيز كرند بمعني ميدان اسبدواني هم آمده است و حلقه و جرگه و جمع هم معني مي دهد).شهر كرند از دو قسمت كرندبالا و كرندپايين تشكيل شده است، كرندپايين كه جاده اصلي كرمانشاه-خسروي از آن عبور مي كند قبلا داراي كاروانسراي بزرگي براي استراحت كاروانيان بوده است به همين سبب به كرند پايين،كاروانسرا هم گفته مي شود
كرندبالا داراي چهارمحله مي باشد بنامهاي محله شوا كه بقعه پيربنيامين در اين محله مي باشد.محله زرده كه بقعه پيرموسي در آن مي باشد.محله دربند كه بطرف سراب كرند مي رود و زيارتگاه بهلول در آنجا است و محله ناوچم كه رودخانه كرند از آنجا مي گذرد.ضمنا در سالهاي اخير شهرك هايي در قسمت پايين شهر و به ابتدا و انتهاي شهر در مسير جاده اصلي كرمانشاه-خسروي بنا گرديده است.
ساخت شمشير و خنجر،تفنگ سرپر،قفل،چاقو،تختخواب،وسايل چوبي و فلزي آشپزخانه،درهاي چوبي،خيش و گاوآهن سنگي،كاسه هاي چوبي و شانه و هاون چوبي و دهها اثر ديگر از جمله صنايع دستي اين شهر است.ساخت ساز كهن تنبور نيز كه كارظريف و طاقت فرسايي مي باشد و همچنين صنايع نساجي مانند جوراب هاي پشمي-گليم ، رختخواب پيچ يا موج نمد و كلاه هاي نمدي هم اكنون روبه فراموشي است.استاداني همچون ابراهيم نصيري و بابانصيري پسرعموي وي شهرتي جهاني در ساخت شمشير و اسلحه هاي شكاري و غيره داشته اند.
آهنگري و ابزار فلزي
با توجه به آثار ساختماني موجود در كرند كهنه كه هنگام حمله خليفه دوم( عمر) به ايران توسط اعراب تخريب شده است قدمت اين شهر به بيش از 3هزار سال مي رسد بنا به گفته محققان هنگام هجوم اعراب به ايران در كرند صنعتگراني بوده اند كه زره و شمشير هاي خوب مي ساختندبه طوري كه در آن زمان عده اي از استاد كاران اين حرفه را جهت آموزش فن ساخت وساز زره وشمشير به افراد خود به اسارت مي گرفتند.تيمور لنگ در كتاب منم تيمور جهانگشا مي نويسد:درنود كيلومتري شهرقرميسين (كرمانشاه)شهري زيبا دركنار كوهپايه اي عظيم بنام كرندبود كه استاد كاراني ماهر داشت من درآنجا ماندم واسبانم رانعل بندي كردم وتوسط استاد كاران آن شهرخنجر وشمشيرساخته شدوفتح بغدادرا رهين منت صنعت گران كرندي مي دانم در زمان سلسله هاي صفويه ،افشاريه ،زنديه و قاجاريه نيزتوسط صنعت گران كرند اسلحه هاي جنگي وتفنگ هاي گلوله زني سربي كه به تفنگ(چكشي)معروف بودساخته مي شداستادكاران اين شهرداراي تبهر خاصي بودندبطوريكه درحال حاضرتنها كرندوزنجان ازمناطق اصلي ساخت ابزارفلزي (چاقوسازي)درايران بوده اند.كه استادكاران كرندنسبت به صنعتگران زنجاني ازمهارت بيشتري برخوردارمي باشند.درموزه سعدآبادتهران وتعدادي ازموزه هاي اروپايي بالاخص دربريتانيانمونه هايي ازساخته هاي صنعتگران كرندي وجودداردازآن جمله تفنگ فشنگي موسوم به (شاه كش)مي باشدكه درحد واندازه هاي يك خودكارساخته شده واين شاهكارهنري معمولابراي ترورافرادبه سبب حجم واندازه كوچك مورداستفاده قرارگرفته است .مواد اوليه بكار رفته عبارتند از آهن اسقاط(از فنرهاي فرسوده اتومبيل)،آهن،فولاد،برنج،شاخ گوزن،شاخ گاوميش،و نوعي فيبر پلاستيكي براي ساخت دسته مي باشد.انواع توليدات ساخته شده توسط صنعتگران كرند عبارتند از : شمشير ، كليدهاي رمزي ، كاردهاي شكاري وآشپزخانه ، قندبر ، چاقو جيبي ، كاردهاي فشنگي، انبر ، ساطور ، قندشكن ، گاوآهن كوچك ، داس ، تبر ، ابزارهاي محلي همچون وجين كن و منقل و پاچ و غيره مي باشد در حال حاضرحدود 200 نفر در شهر كرندغرب در حرفه چاقوسازي مشغول فعاليت هستند.
�وضعيت فعلي بازار توليدچاقوسازي و ابزار فلزي
در گذشته بعلت مصنوعات ماشيني و نبود بازارفروش مصنوعات دستي و ناچيز بودن ميزان درآمد حاصل از توليد مي رفت كه اين صنعت دست ساخت به فراموشي سپرده شود و از بين برود تا اينكه با حمايتهايي كه از طرف دولت و مسئولين ، مديريت صنايع دستي نسبت به ايجاد و ساخت مجنمعهاي توليدي و واگذاري اين واحدها به صنعتگران و جوانان جوياي كار و همچنين در اختيار گذاشتن ابزار و كار و تسهيلات بانكي و ساماندهي صنعتگران در قالب تعاوني و تشكلهاي قانوني بعمل آمد بازار توليد و فروش توسعه و رونق بيشتري يافت و هم اكنون در اين شهر جوانان كم كم دارند به اين صنعت روي مي آورند و آشنا ميشوند و تحول چشم گيري در حفظ و احياي صنايع دستي مخصوصا چاقوسازي بعمل آمده كه با استمرار حمايت و پشتيباني دستگاههاي دولتي انشاءالله بازار توسعه و ترويج روز به روز رونق بيشتري پيدا كند
گليم بافيگليم بافي از جمله صنايع دستي با قدمت ديرينه است كه درتعريف آن مي توان گفت نوعي فرش بدون پرزاست كه با نخ پشمي ،پنبه اي ياكنفي جهت زيراندازياتزيين بافته مي شود درفرهنگ جوامع روستايي،عشايري وشهري استان كرمانشاه بافت آن عموما توسط زنانخانه دارمرسوم است دركرندنيزاين هنربادستان پينه بسته وتواناي زنان تداوم بخش سنت واصالت هنرمندان گذشته مي باشدوترسيم بافت نقشهاي زيباوبديع بارنگهاي متنوع بازتاب سادگي ،ظرافت ،تلاش واصالت زنان اين دياراست درحال حاضردراين شهرزنان كه تنهاميراث داران اين هنربشمار ميرونددركارگاههاي كوچك جهت امرارمعاش خودو باحمايت تعدادي ازارگانها به بافت انواع گليم مشغولند
ساخت آلات موسيقي
ساخت آلات موسيقي در كرند از قدمت و سابقه زيادي برخوردار است .در اين شهر اساتيد بزرگي با سبك و مهر شناخته شده اي در كارگاه هاي خود مشغول به ساخت تنبور،ستار،تار،كمانچه،سنتور و ديوان مي باشند.از جمله سازنده هاي كنوني مي توان از برادران كمالي و شاه ويسي و همچنين عيسايي كه در حال حاضر در تهران فعاليت خود را در اين زمينه ادامه مي دهد و موفقيت و شهرت خاصي در اين زمينه كسب كرده است
یکی از قدیمی ترین زیارتگا ههای که‌ در شهر کرند موجود می باشد زیارتگاه‌ پیر بنیامینامین است پیر بنیامین در سال 633 در دامنه‌ کوه‌ شاهو در آورامانات متولد شده‌ است که‌ اعلی دین دفتر دار حضرت آتش
سال شصت وسی و سه‌ تمام بنیام جه‌ شاهو پیدابی وکام
پیر موسی
یکی دیگر از زیارتگاههای قدیمی شهر کرند زیارتگاه‌ پیر موسی یار زرین قلم سلطان سحاک و کاتب و دفتر دار و ثبت کننده‌ احوال نیک و بد یارستان می باشد ،
ملا رکن الدین دمشقی ملقب به‌ پیر موسی از کرد شام بوده‌ که‌ در سال 656 هجری در دمشق متولد شده‌ است پیر موسی در عنفوان جوانی بخدمت حضرت سلطان سحاک می رسد در پیشگاه‌ سلطان دارای قرب و منزلت خاص و والایی می باشد . پیر موسی یکی از هفتن یا هفت فرشته‌ مقرب سلطان است که‌ ثبت و احوال را بر عهده‌ دارند که‌ حضرت سلطان در این خصوص چنین می فرماید .
سلطان مرمو
یاران پیر موسی ، یاران پیر موسی
قلم هن و دس رکنی پیر موسی
گردی کرداران آیش منیسی
خاصان و خاصی پیسان و پیسی
بهلول ماهی
یکی دیگر از زیارتگاههای کرند غرب زیارتگاه‌ بهلول می باشد که‌ در انتهای سراب کرند قرار دارد .
قطب العارفین عمربن لهب ملقب به‌ بهلول که‌ یکی از کردهای ایرانی می باشد که‌ در شارزور متولد شده‌ و معاصر هارون الرشید بوده‌ است و در عنفوان جوانی با عده‌ای به‌ بغداد عزیمت می کند و مدتی در خدمت امام جعفر سادق کسب فیض کمالات و حالات می نماید سپس همراه‌ یارانش به‌ منطقه‌ دینور و کرمانشاه‌ کنونی (قرماسین ) سفر می کند و به‌ گسترش آیین یاری پردازد که‌ در همین زمینه‌ پیروان و طرفدارن
بهلول پس از عزیمت به‌ منطقه‌ دینور کرمانشاه‌ رهسپار منطقه‌ گوران و کرند می شود که‌ در سال 219 در ( تنگه‌ گول ) پنج کیلومتری کرند غرب از جهان فانی رخت می بندد . گویند یاران او بهلول را به‌ سراب کرند می آورند و در آنجا به‌ خاک می سپارند .
بهلول مرمو
از بهلولنان جه‌ روی زمینی
چوار فرشتانم چاکر کرینی
نجومم صالح ، رجبم بینی
چنی لره‌ بیم جه‌ ما و هفتینی
او واته‌ یاران او واته‌ یاران
و قانون و شرط او واته‌ یاران
چندی مولا بیم گردمان شاران
یارانم بردن و قوای ماران
دیوانه‌ ضاهر ، دیوانه‌ ضاهر
دانای یارانیم دیوانه‌ ضاهر
ضاهر و عبث کفتن نه‌ باهر
رجبم نسیم لره‌ من آهر
او واته‌ یاران ، او واته‌ یاران
ایمه‌ دیوانین او واته‌ یاران
هنی مگیلین یکیک شاران
تا زنده‌ کریم آیین یاران
سجده‌ جم بردیم، سجده‌ جم بردیم
آرونه‌ جمدا سجده‌ جم بردیم
همت نه‌ درگاه‌ یار طلو کردیم
زره‌ نه‌ مایه‌ وثریش وردیم
بابا سرهنگ مرمو
سرهنگ دودان، سرهنگ دودان
از که‌ ناممن سرهنگ دودان
چنی ایرمانان مگیلم هردان
مکوشم پری آئین کردان

کلام یاران

دوره بياوبس ساجناري
ناوس مرمو:
ياران چه ناوس
پا وقت از لوام خيو بيم چه ناوس
چه سر كت ملوم پي ملك شاروس
چه دون ناوسا خالي موم چه پوس
هر كس ميلشا چنيم بودي دوس
پاديدار از ژنو بو انوس
مبو بلو پي خاك مورزدينا بسوس
و پيرالي چمدارا مبو بو پابوس
چا پرديورا آي پريمن دوس
لاوه ازه نا سيد محمد جلوس
بلاردي چه ليش نوياني مايوس
آنه مزانو ها ماوام چه كوس
ياران مودي تفر تيونا و طوس
آوقت دنگ يار برز بو چوين ناقوس
بيان بنيشان خالصو خلوص
هر كس بواندي راي يار چون خروس
قاضي مرمو :
شاه چي و سّرا
ياران چه ناكام شاه چي و سّرا
ويش پنهان كرد چوين دلي درّا
غلامان كردشان و چراي چرا
نه شون خواجام درونشان گرا
ديشان بيسودن اي قالو قرّا
ساكت بين چه بانگ سان سرد سّرا
ياران و ويرم
واده شاه ني دم آمان و ويرم
پي ديدار شاه زارو زويرم
واده شاه يانه پيرالي ديرم
تا و دس يار بكو دسگيرم
بلمي پي موردين پا يانه ميرم
پيرالي پيا كرمي هر كو بو گيرم
پي ديدار دوس بريندار تيرم
شاهم صيادا من چوين نخجيرم
حمزه مرمو :
پي ملك موردين
وريزان بلمي پي ملك موردين
شاه واده شان دا چه آ سرزمين
يانه پيرالي رژياون يقين
مو هر پيرالي پير روشن بين
بزانو كون ماواي شاه دين
صالح مرمو:
يانه پيرالي
هن چه موردينا نوه باوالي
شاه وادش دادن او يانو مالي
گشت بيان بليم هر يك چني هم
بلمي پي يانه پيرالي در دم
آما و يادم قول شاي سر جم
ها پيرالي نان ناز رواي كاوم
بليم وپا بوس پير صايو چم
شايد بلاليم چه ليش و قسم
تا پيدا كرو شون شاه نه جم
پيداش مكرو و شادي و خرّم
قمري مرمو:
پري شاره زوير
بيدي تا بلمي پري شاره زوير
بلمي پي ماواي موردين و ضرور
يانه پيرالي رژياون چه نور
بلمي و پا بوس صايو ذاتو زور
پا لالو تكا بلمي و حضور
تا شون خواجا بودي و پي جور
بگيلو زمي تا و سماي نور
بنيامين مرمو :
پيرالي واده
پادشاه و تومان دادنش واده
وادش او يانه تومان پي داده
فرماون مر تو بزاني قاده
فرماش پيرالي و از اولاده
ايميش آمايمي و اي درگاده
بلو پي جوياي شون شاه زاده
حكم و توشان شاه ويش نهاده
غلامان رجاشان پي راي مراده
ديده شان و روي خواجاشان شاده
پيرالي مرمو:
ياران و يانه
فري وش آماين و جاگو يانه
هر امريتان هن او ديده و گيانه
پا روي ديده و دل مكوم اجرانه
ازيش كمترين جه غلامانه
تمناي ديدار سلطان نانه
چاگاه كه امرش و من فرمانه
مگيلوم پريش ارضو سمانه
اگر ميلش بو ويش كو عيانه
مژده ماوروم پي تان و يانه
ار من پيدام كرد شاه چه سّر خانه
بنيامين مرمو :
وريز پي هر كو ملي سا بلو
وشون خواجام بكر جستجو
پيرالي مرمو :
ياران انتظار
ياران به نيشدي ني دم انتظار
چه موردينا هر پا اي اقرار
تا كه بگليوم ديار و ريار
بزانوم چه كون شون خاوندكار
بنيامين مرمو :
پيرالي چمدار
نو دمدا لوا پيرالي چمدار
بالدا و همدا چوين طير طيار
هفت طوق زمي و سّر چي و وار
ديش كه نيشته نش شاه نه ساج نار
نه ذوق شادي نگردش قرار
�تن پكاوه برق گرد ساج نار
وتاو پرشنگ كوره آتش بار
هور گيلا و پس پيرالي چمدار
مزگانش آورد پي ميردان يار
ميردان نو دمدا كل بين هوشيار
پيرالي مرمو:
ياران مزگاني
ياران پريتان مدوم مزگاني
چوار قرنه جهان ها از گيلاني
چه برّا لوام تا و بحراني
هفت طوق جه سّر چيم او درياني
ديم كه شاه نيشتن چني ياراني
نيشتن ندلي ساج گراّني
ويم دانه آ گر شوله ناراني
نتوانام بلوم و خدمت شاني
ايستا پنه تان مدوم مزگاني
مر بنيامين پير شرط ناني
بلو و خدمت شاي دو جهاني
غلامان مرمو :
پيره رنج برده
بنيام توني پيره رنج برده
قسم تو وناز آ قول و شرطه
پري آ اقرار ناووست كرده
وشون پيراليا هرده و هرده
بلو پي جوياي نزاد نمرده
تا كه بويني جه قلو نرده
شام و ساج نار تشريفش برده
بنيامين مرمو :
ياران اقراري
مكي پري تان شرطو اقراري
از و شونه پاي پير چمداري
ملوم پي جوياي شاي خاوندكار
گيليام چه زمي گو شو كناري
هفت طوق جه سّر لوام او واري
شون شام بردن او دريا باري
ديم كه شاه نيشتن ندلي ناري
وينه پروانه جويا پي ياري
سرمست بيم و شوق آ شهسواري
ويم فرّ دا چه توي آ ساجناري
و امر مولام شاي صاحب كاري
آير پري من بي و گلزاري
داخل بيم چني ميردان ياري
نه گره گرمشت آيرو ناري
هر چا پيشانيم آو مويا جاري
واتم از و فدات شاي خاوندكاري
روشن كر پي يار شرطو اقراري
تا ميردان بزانان راگه دينداري
سلطان مرمو:
بنيامين اقرار
ايستا وادمن پي شرطو اقرار
مبو آ ياران چه ازل طيار
كل جم بيوسان نه ساي ساج نار
بيان بنيشان و گردن لار
تا كه بوانمي راي شرطو اقرار
بنيامين مرمو :
غلامان درگاه
كل حاضر بودي چي بره و درگاه
چني بنيامين ويم اقرا نياه
دس اقرارم و پير شرط داه
ايستا وا ده شن باورمي و جاه
راي دين ياري بكروم احيا
غلامان مرمو :
آقاي غلامان
سلطان كونين آقاي غلامان
اگاي هر دو سر رهنماي راهان
اميدن بوخشي بار گناهان
جمله جه درگات ايدن رجامان
قويل بكري عرضو ثنامان
دين يار اظهاربدري سامان
تا پوخته كريم كردار خامان
بگيرمي او دس دليلي دامان
ايدن رجامان امان صد امان
سلطان مرمو :
ياران قويلا
رجاتان چني بنيام قويلا
واده آ اقرار كوي سر انديلا
اقرارم چني پيرو دليلا
هر چي بواچين پنم اصويلا
راي ياري پريتان سمو قنديلا
كل بلدي و دشت و گشتو گيلا
هركس قرواني هر چيش وصيلا
باورو و جم و لالو نزوي
تا كه پيرالي و از وكيلا
دواشان درو هاويش ماسويلا
ياران كل بودي دسو دخيلا
غلامان مرمو:
نيه نمان قدرت
يا شاه نه حضور نينمان قدرت
هر چيت فرماوي شاي صايو حكمت
نه فرمان تو نوياني قفلت
ايستا ني پاي ساجو حرارت
قدرتمان نين بكريم خلقت
اميدواريم ويت ويك اشارت
هرچي رضاتن و ميلو رغبت
باوري و وجود چا توي كارخانت
تا ياران بوينان سكو نيشانت
سلطان مرمو :
غلامان نگاه
منواردي پيتان مكري نگاه
هر چي بوازمي و اذن ويماه
چه كان سّر دا مكروم پياه
هر كس وريا ون مشناسو كالا
ارماي ويمن هر چي مبو باه
چا بنيامينا جوز مبو ايجاه
داود حوالش كله زرده يا
پير موسي قوچي مو و كرده ياه
ها توشتيري هن پري مصطفا ه
رمزبار گردش باردي و درگاه
كردار ابراهيم و خروس بيا
انارميش پري يادگار قرار داه
تمام باوردي به نيردي وي جاه
تا چني همدا بدروش دعاه
بنيامين مرمو:
وهفت سردار
چاگاه فرماوا و هفت سر دار
ايويش هر كامي كرداري بارا
عابدين كل بز آورد نه شارا
پير رستم خربزش جه بوسان بارا
نريمان بادم باره چا دارا
اسكندر نواتش پيش مدارا
موسي سياوه بلو چا سر تشارا
آما ساواوه باردي ديارا
دس كره چاتوي آو و جو يارا
مايش جه اصلن نمو خراوا
بنيامين مرمو :
وهفتوانه
چاگاه فرماوا و هفتوانه
بلدي باوردي هر يك قروانه
به نيردي و جم پري نيشانه
تا دعا بيرمي چني آ قروانانه
سيد محمد گندم آورد چه يانه
سيد ابوالوفا نخون نيشانه
باويسي ذرت چا آ همانه
مير نوقل باردي چا خرمانانه
برنجيش كردار پي مصطفا نه
سيد شابدين نيسكش دريانه
سيد حبيب شاه چه آ ماشانه
كردشان و قاويت آ هفت دانانه
گوش كران چه جام آ چل تنانه
آ چل تنانه هر چل يكانه
چا گاه چه كرم شلطان فرمانه
كي برّي چه خيو آماو ميانه
ناوش ذوالفقار چه آ دونانه
برّيشاني سر آ قروانانه
ذوا لفقار چه نش دو ذات مهمانه
موسي شياوه و كاك مصطفا نه
مامورن پري قوضه روحانه
آ تيقش چه ذات خواجاي سلطانه
پي قهرو غضو ها و دستانه
چا گاه حاضر بي آ قروانانه
سلطان فرماوش پيرالي گيانه
بدر دعاي تيغ چه از صلانه
پيرالي نو دم دعا تيغ وانا
موسي سياوه سرشان برّانا
دوره كما كنان
سلطان مرمو :
ياوران او كش
يره رو بلان ياوران او كش
وروي صدق دل ياران دل وش
بكنان كما پري يسپه رش
وصدق و يقين
بكنان كما و صدق و يقين
نكران خطا پي نفس پر كين
باوران و جا اركان ورين
هفتادو دو پير
هفتوان چني هفتادو دو پير
بلو نه كوه سار تا بيو نخجير
بكنان كماي خيلي دلپزير
مير مرمو :
تا بلمي او كش
يك يك وريزن تا بليمي او كش
كما بكنان پري اسپه رش
تا گاو يار پيمان بدن بش
سيد محمد مرمو :
يك يك حاضريم
يا شاي صاحب سّر يكيك حاضريم
اميدن نخجير بكياني پريم
چمه راي نخجير رمز وايريم
بنيامي مرمو :
گرد لوان او كش
هفت چني هفتاد گرد لوان او كش
بردن چه نيشان ميردان سروش
دال دالاهو منيشو او لش
داود مرمو:
و خونو خور
و گوشت بدن و خونو خور
مدن ستيزه نفس ستكگر
مورون مردار بد نه بد بدتر
بنيامين مرمو :
او كما كنان
چه ايمه پيقامي و كما كنان
وخطا نخجير حرام نكران
پادشا مرمو:
ميون و دوان
نه گردي وحشي ميو او دوان
به پرسون ليشان ميون او زوان
هر كام رخصت دان بكران بي گيان
هر دو سواهن
حلال و حرام جمله سواهن
هر كس حرام ورد كردش به پاهن
هر كس حلال ورد نازش رواهن
بكران قربان
تا واير آما بكران قربان
و امرم يكيك ميون او زوان
اوّلين حرام دوّم ناز روان
بنيامين مرمو:
جنس وايرن
دو بار ميون جمس وايرن
شرمه نكران چنش بوران
هر كس واير وارد ذات پيش مدران
داود مرمو :
ذات نه وايرن
و روژ ازل ذات نه وايرن
گاو يارين پي دين دايرن
مايه نور ذات اوّل آخرن
پر موسي مرمو:
بي و گنجه گاو
ذات ناز روا بي و گنجه گاو
اوسا نه ساج نار بريان و بي تاو
و امر خواجام ميو او جواو
تا پوخته بودي آ آي كردارانه
خواجا و كرم گردين حيوانه
آ جانورا ن چني مورو مارانه
كل بوان حاضر چه اي مكانه
بششان گره كا نا نانويچو نانه
بي بش مكردي پيشان درآ نه
سلطان مرمو:
بنيام باوره
پري هرياري يك بش باوره
پوختش بكرو چا گرّه خوره
آ نختينه شان تمام بش كره
بلو پيرالي دعاشان دره
هيچ كس چي جمه بي بش مكره
تا كه كردارت چا پرديوره
موسي بنويسش چه آ دفتره
آ حوين دارانه كه برّياشان سره
يوي چه ليشان حرامه جيا شان كره
باچه و ياران چه ليش نوره
آنه يش پري واردن خارو خطره
نيشانه پري يوي حرامتره
روخله شانه زاله و زا ورّه
طال و گني شان چني نيرينه نرّه
آ حرامانه برشنان چا دشتو دره
تا بعد از دعاي بوران هر چا حاضره
پي گاومي حرام آ مغز سره
هر پا خاميه چا كله درش باوره
بدروش و رستم بوروش و دره
چا توي چالي دفنش بكره
تا وروي حساو چه آ محشره
كردار كردش هاو نظره
اجرش موينو آ مغز سره
بنيامين مرمو :
يا شاه صلاتن
اختيار دارني هر چي صلاتن
ازم كمينه و خاك پاتن
راضي به رضات هر چي رضاتن
پا طوره فرمان و ازي داتن
تمامي و ميل لبيكم واتن
ايساته واده جمو دعاتن
قروانان حاضر چه آ درگا تن
اذنم گركاه ار بو صلاتن
ياران جم كري هر چه نه لاتن
بيان بنيشان ني جمو راتن
سلطان مرمو:
بنيامين و جم
باچه و ياران بيان به نيشان و جم
عابدين فرّاشا داودا خادم
پيرالي بچردي حاضر نه ور چم
چني توو به نيشدي آي ندلي جم
پي دواي آ كردارانه بودي و سر جم
پير موسي حاضر كرا دستش و قلم
بنويسو اي كردارانه و بي كسرو كم
هر هفت خليفه خلاصه محرم
چه لاي يك بودي حلقه كن محكم
آ گوشتو سقانه جيا كن و هم
بپيچان ناچه هم چني نويچم
و سنگ و ميزان بي زياد و كم
هر كس حاضرن چه دلي جم
يكي يك بشي بيران چه دم
بسانان آ بشه گردنشان بو خم
بنيامين مرمو :
ياران او اقرار
بيان بنيشان ياران او اقرار
امر خواجاما بوان گردن لار
دو كنه زانو بگيردي قرار
هم سر هم كمر بوسان و زار
چه ذيل بنالان چه پروردگار
عابدين فرّاشا دودا خذمتكار
ازيش هم چني پيرالي چم دار
نه سر جم نيشو ازيش چه لا وار
تا كه بوانو دواي اي كردار
هر هفت خليفه خلاصه طيار
قسمت بكران كل و يك مقدار
داود مرمو:
جم رسيه صلا ه
يا شاه آمانن جم رسيه صلاه
يا حق آمين وي جمو جلاه
شكرم هن و تو سلطان يكتاه
سفر جه تون پّرنگ و نگاه
خانيان كرم جه توشان درياه
چه ياران دوير بو كل دردو بلاه
آكس منكرن بودي مبتلا
يا شاه جه ياران كل بودي رضاه
سكه يارستان بكردي رواه
ايما چه سايت جه هر دو دنيا
رستگار كري شهنشاي آعلاه
پيرالي مرمو :
اشاره شانا
و فرمان يار اشاره شانا
و شرط بنيامين پير ازلانا
ورياي داوود رهبريش وانا
و قلم زرين موسي نويسانا
وخدمت كرده رزبارم زانا
و قدر حشمت ها مصطفانا
وتيغ برّاي ابراهيم شانا
و چشمه كوثر يادگارانا
و ناز رواي هفت خانيانا
و ناز چل تن چني چلانا
و ناز پيران چه اي بارگانا
و نازاري ناز آ غلامانا
آ غلامانه زرين چوگانا
وناز پيران پير شاهوانا
ونورو حرمت آ بيو نانه
كل بودي قويل اي كردارانه
پي هر مطلوي كريان اي قروانانه
مطلوشان حاصل چني مرانا
دردانشان جه لاي شاه بو دوانا
وحكم عزيز شاي بي همتانا
بلدي و حضور قويل بوانا
داود مرمو :
يا حق و راي يار
يا حق الله من از و راگه يار
پالا ويچنان ني جم و كردار
اميدن بوخشو گناي گناكار
بنيامين مرمو :
از ودين يار
ازيش ايوالله من چه راي دين يار
كفران كل بلدي ايمان بو وسيار
بنده لواني و پاي گناه و دار
ايمان دو و يار چه كارخانه يار
هركسي و پاي خذمت و كردار
ار خاص كرده بو مودي رستگار
ار نا خالصن مودي گرفتار
خواجام چه ياران رضاش بو نه كار
و راگو روشت رهروان يار
و سرّ سينه پيران هوشيار
بقاي جاودان مز مراد يار
پيروزي وراي سفري و ريويار
خلاصي چني بني يوان گيردار
شفا بدرو شاه و درده دار
شادي كرم كر خواجاي كرمدار
پا حكم عزيز شاي خاوندكار
اول و اخر يار
�كلام بارگه بارگه هفتادو دو پير
پير سليمان مرمو :
چه كوي كس مزان
بارگه شام وستن چه كوي كس مزان
ميردان مگيلان قاف تا قاف جهان
شام هان چه جامه شرط راي ديوان
سرانسر جهان مبو چه نزان
پي جيفه دنيا ويل و سر گردان
خيلي مون چه پير پري يارستان
نمه دن تكبير چه جم راسان
او راگه غلط ياران موران
هر گيج ماوران و دسگاي چفتان
بلام چه آخر گشت خجل موان
پادشاه ملو چه سّر نهان
پير قابل مرمو :
چه كوه واهيلي
بارگاي شام وستن چه كوه واهيلي
چه قال اره وسته بين بلي
شام نه حشمتن ندلي
پادشام بارگش وست چه يانه باوالي
پير ركندين مرمو
چه دلي دّري
بنيامين شريك كس مزان سري
قاف تا قاف جهان بنيامين چّري
بنيامين كالاي هفتوان خرّي
پير ميكائيل مرمو
چه كوي عرويتي
بارگه شام وستن چه كوي عرويتي
حرسو نفس دادن او قويتي
روژ چه روژ ملو چه بر بنويتي
سردي مايه سرد گرمي او قويتي
وشا پا كسه او يار بو جويتي
پيرالي مرمو:
سوار بارگايي
عز و فدات بام سوار بارگايي
چوگاه قيوطت ورد چيگاه زيايي
شام چه شاره زويل بارگش نمايي
هان چه دسوه ذوالفقار شاهي
تيقس مورّو چه گاو تا ماهي
چه كوه غلامان بدر گواهي
ياران جفت ياري باران او جايي
چه دل يكتري بدان جلايي
تا كه پادشا و پير بيو چه سر صلايي
پير طاهر مرمو:
چي برينوه
برينداره نان چي برينوه
غلامان بيان دس و سينوه
چوگاه ولانان چيگاه دينوه
ياران نواچان دل و كينه وه
بنيشان او جم چه آمينه وه
بواچان كلام او فامينه وه
صحبت ياري كوچ زرينه وه
گوش بدان او جم وش آمينه وه
دم چه لاله وه چم اسرينوه
شام مدي مراد گردين دينوه
پير شمس علمدار مرمو:
برينم ايشو
برينداره نان برينم ايشو
چه اينا ميشو بيحدو بي شو
خواجاي پرديور او خيرش كيشو
چه سردي ساعت طوفان مخروشو
ياران ديده شان ظلمت مپوشو
ياري گره كن چي ژار بنوشو
چي سردي ساعت كوره ش بجوشو
دايم كالاي پاك ياري بفروشو
پير ملك مامولاني مرمو:
برينم قايم
برينداره نان برينم قايم
چينا منالي درهم و دايم
خدام شاه صاحك اقرارش قايم
ياران او كلام بوان ملايم
درس بدان و هم اي نيم تا او نيم
او سردي ساعت مدن طلاو سيم
پير راستگو قره داغي مرمو:
چه پرده جافان
بارگه شام وستن چه پرده جافان
سلطان سريون چه سينه صافان
او ويش اطهار كرد كالاي صرافان
يار سكه غلب چه جم نه مرزان
پير تقي شاهوي مرمو:
او چمه گري
بارگه شام وستن او چمه گري
دسته موري دسته ماوري
شاه نيان محمد چه پيقمبري
كس همتا ت نيا هر چه مكري
شام سلطان صحاك ذات انوري
بيا بس نيا چه پرديوري
پير حيدر كردستاني مرمو:
چه سازا نوه
بارگه شام وستن چه سازانوه
پيرو پادشاه ها ديمانه وه
هفتادو دو پير گرد بيانه وه
ميردان به نيشان و ايمانه وه
پير نريمان بالاموي مرمو:
چه مور دينوه
بارگه شام وستن چه مور دينوه
سّر هان چه سينه بنيامينوه
پيره و پيرالي او يك بينه وه
�پير آحمد لرستاني مرمو:
واير چه كيفا
او كله زرده واير چه كيفا
داود بنيام پيرموسي ياوان او پيشا
مصطفا گرتن تير چه تركيشا
كله زرده آورد نيان چه پيشگاه
پير تاجدين فارس مرمو:
چه بن پرتوكي
بارگه شام وستن چه بن پرتوكي
مولام سَيرشن خلقان تالوكي
طعنه مدران چه يار مخلوقي
هانا موران بوئي سلوكي
مفروشان او هم فخر ملوكي
پير حسين كاشاني مرمو
هان چه او سَره
بارگه شام وستن هان چه او سَره
دستو دل ويت بكره شره
هر كاي بدن آنه مكره
نان نامردان هرگز موره
چني ناكسان اقرار مدره
تو چه كج شرطان دس شرط مدره
او پير كج شرط سجده موره
پير محمود بغدادي مرمو:
او بن ماهيري
باركه شام وستن او بن ماهيري
ياري نگيرين چه عقل ظاهيري
بشش نمدي رمز وايري
ها دين و كلام مبو دسگيري
پير عبدالعزيز بصره مرمو:
وست او سّرخانه
بارگه شام لوا وست او سّر خانه
ياري يادگارين دّر يكدانه
وشش نميو چني بيگانه
و حَدر نيشو يار چه جم خانه
پير ايراهيم جاف مرمو
وست چه پرديور
بارگه شام لوا وست چه پرديور
چو گاه هفتوا ن آورد چه نظر
وينه ازلي رژيان چه انور
پي سكه پيري غلامان يكسر
فرداش چه باقي بنيام مو سرور
يار داود دليل مولام كرد رهبر
بنيام پي ياران بي و پيقامبر
پي شفا خوازي جمله نامور
پير سلمان اردلاني مرمو :
وستو بحر و بّر
بارگه شام لوا وست او بحر و بّر
پي رواج دين سلطان سرور
اّول نريمان آورد چه نظر
هفتادو دو پير شام كرد با خبر
پري دليلي ميردان گشت يكسر
بنگه ياريش بست شاه چه روي مظهر
پير خالق اردبيلي مرمو:
طوافش قويل نين چه لاي سلطانا
چه سيروان نيامان اي شرطو اركانا
هر ياري چه از دس شرط سانا
ار چه سيول مور بو آنه شرط دانا
سيول مورشان يك چه شرطانا
بي سيول بي شرط دوير چه ايمانا
هركس كه ميلش دين يارانا
مبو قايم بو بي كوم چه طانا
مصطفي مرمو:
تير چه كمانا
سيول مورشان تير چه كمانا
هرتاليش تيري پي دشمنانا
چوين تير مپكو ها و چمانا
خواجام و ازي فرمانش دانا
حكم قهاريش پريما وانا
ازيش ماموره نان چي برو بانا
تيرم وغضو هان چه كمانا
موزيش چه جرگ سيول كلانا
دچارش مكري و دردو ژانا
مكي و بارش برين گرانا
جه هيچ جاگه نو پريش درمانا
ار پي دوا گيلو ارضو سمانا
علاجش نوو و هيچ دوانا
ودم دردوه مد يش جزانا
مايوسش مكري چه لاي خويشانا
دردش چه حكيم كري پنهانا
حكيم عاجز مو پري درمانا
آخر و جزاو كريش فنانا
موزيش نه ور تير بلانا
مكريش داخل دون روانا
روحش و باقي مدو سزانا
پير موسي مرمو:
پره گلانا
سيول مورشان پره گلانا
نوريون چه ذات خواي يك تانا
چوين گلان مدو صورت صفانا
خواجام ويش بخشان و يارسانا
بنواردي وي در كوهو كشانا
بزانه هر كو چه گل پوشانا
چوين حظ مكرين پري او جانا
ملي مه نيشدي ها چو ميانا
موردي لذت ها چو گلانا
نگاه كره چوين اي برزو بانا
چا فصل وهار چه گل پوشانا
چه رونق دارو چني صفانا
بزان چوين رژدن اي بياوانا
ايسا چه هركس جوزش كه دانا
چه دلي طومار ناوم نويسانا
مبو سيولش مور چيو گلانا
تا هر و سيماش بدو جلانا
اينه ارماي شاي هورامانا
يار بي سيول نيو و جمانا
خواجام و ازيش فرماني دانا
دسي نورمي پي قلم دانا
ننويسم كردار پي او كسانه
تالي چه سيولشان بزان مزانا


هر كس ودين يار ماچو حقانا
و دين ياري هن ايولانا
به نام يا رتا خاران و جم ياران نيانا
سلطان مرمو :
او شون ياري
غلامان بگندي او شون ياري
دام پير شرط چه وشي و زاري
بيدي ثناي پير دياري
سلطان مرمو :
شرط او هزاره
ياريمان نيان شرط او هزاره
از چني داود بيان و اقراره
بنيامين مدران شرطش كرداره



طبق متون كلامي دين ياري از روز ازل ودر روز خلقت پايه ريزي شده است
وجم ياري در درون دّر هم وجود داشته است
سلطان مرمو:
داود باچه بنيامين بيو و درگاه
تاسقام درمي اقراريم نيا
جه مايه الس ورجه خور و ماه
دنيا بحر بي زمين و سماه
چه دّر زياي تر نومي هام صدا
چا دلي دّر دا اي جمم ناسا
داود و ناز ويت قسم ورجه آو و باه
جم پرديور و چم ويم دياه
بنا به كلامهاي موجود ذات احديت در هفت برهه از زمان در وجود هفت تن از برگزيدگان
تجلي نموده است
كه به اسامي . سلطان اسحاق . بابا ناعوس . باباجليل . بابا سرهنگ .شاه خوشين .
بهلول دانا . مولا علي .
ميباشند كه هر كدام يك قسمت از اركان ياري را در بين مردم رواج دادند تا وقتي كه
در پرديور دين يار آشكار ميشود
سلطان مرمو:
آفتاو مانگم
چني ستاران آفتاو مانگم
گاهي چه سما موانان وانگم
گاهي چه زمين موينان رنگم
اركان و قوانين ياري به حد تكامل رسيد وهيچ گونه جاي شك و شبحه اي راباقي نگذاشت
رمز بار مرمو:
هركه چي دما بكرو حظر
بولاو نو اقرار شرط پرديور
بشانو هنگام نخته زياتر
بشش موّران چه حوض كوثر
داود مرمو:
بگيرو كرم
كرم ور گيره بگيرو كرم
ايمه همدمان به نيشيم او
مصطفاو ايوت روچيار يارمه داود مو كيشي جورم چي دامي او هم
وحلقه راسي و بطون جم
شامان بنيشو وينه شوله شم
بنيشو او تخت بگرو چوين نار
او جامه بشر سلطان صحاك وار
سلطان اسحاق خود فرمايش ميكند بعد از پرديوربه شكلهاي ديگر در خاندانها ظهور
خواهم كرد و قوانينن جديدي خواهم گذاشت تاكه بدانم چه كساني از راه اصلي كه
همانا اركان پرديوري است دور و گم راه خواهندشد
پيرنادر قره داقي مرمو:
بارگه شام وستن او كليسايي
بارگش وست و يورت چا آستاني
يكرنگيش نيا ميردان زمايي
بت و بت خانه چوگاه نيايي
بزان كي ملو او سر گمراهي
بعضي مزانان بت جه جاي خدايي
هرو او بته كروش فنايي
هر كه عا قلن ميرد درگاهي
چا وقته گيلو فامش پيداهي
بتش پرستا و جاي خدايي
مولاش وريزا او چه پنهايي
هر نه روي ازل تا و ايگاهي
بعضي موان او روسياهي
پي طما كاري جيفه دنيايي
ويش كرد نه خدا نه جاي خواجايي
اركان كجي نياش دستگاهي
امان چه آخر نيه نشان صلايي
خجالت موان چه حضور شاهي
وامر مولام ضدشان صدايي
هر خدا ميردش بين و بلايي
چني امتش كفتو جفايي
چني توابش كفت بنيام ردايي
شادي چن خداشان برين صفايي
پير عبدالعزيز بصره مرمو:
اوشط سيروان
بارگه شام وستن او شط سيروان
هاچيگاه خيزان بانگ چه سرحّدان
چه پرديور دا شام گرتن ديوان
خالص غلامان گرد بين چه مكان
هريك و يك شرط بيان و بلان
اگر ذات شاتان بنيشو و شان
ياران چه دنيا دينتان نفروشان
اركان چفتي پي ويش نتاشان
غير ژ پرديور شرطي نه نيران
او شرط قديم سرتان بسپاران
او پير كج شرط سجده موران
پير نا كامل گرد بر مكران
آمادش وراي دوزخ نكران
ياران بشنوان اي نكته و اركان
چه راگه غلط نوان سرگردان
وكوچ كلام باوران ايمان
چه تكبير جم خواجا صلاش دان
سلطان مرمو:
بياي آخرين
كاوه كاونا بياي آخرين
اقرارم داود شرطم بنيامين
قبضم پيرموسي سفيد خط زرين

تا چه دو شاهيت بيو پيقامي

سلطان مرمو:
گذشتم نيا كردنت تقصير
مدريت زاخاو چي كويره موجير
مبو بتاويت تا سنگو سرير
تا ژنگو اي رات پاكبو چه ضمير
هني نشانو كس گامو كبير
سلطان مرمو:
مانوت چه خاطر
اي جوشو كويره مانوت چه خاطر
نسازي هني دستگاهي چيدر
پي خاطر او يار جمو نامه ور
يابا ناوز مرمو:
تيرم ژار آلود غضبم خري
فردا كج شرطان جرگشان مدري
پير ناكامل بشش موري
ويشو توابش مكري قري
مكري قري آل اغياران
غضو قهرم پي دين بيزاران
فريا مرمو :
چي تاريكه شو
هر كه راه كرو چي تاريكه شو
اوديده ناوين و ويش درو دو
آخر مورو تقله ي سرين هو
وروژ بيانن بورو باز و كو
گه چشتي و نور سا روشن مو
بنا به كلامهاي موجود نتيجه ميگيريم سلطان اسحاق تمام اداب واركان دين ياري
را در پرديوربدونه هيچ كمي وكاستي بنا نهاد و در مورد تجلي ذاتهاي آينده
هيچگونه گواهي نداده است وهيچگونه كلامي را بعد از پرديور تائيد نكرده است
مگر درموارد امتحان كه آنه هم براي آزمايش ياران كه بداند ياران چه اندازه به
اركان پرديور پايبند ميباشند
بعداز پرديور ذاتهاي تجلي نمودهاند كه همانا آزمايش ميباشند در زمان ظهور شااياز
كه خود را شاه ميداند تكبير را از جم ياري حذف ميكن به اين دليل ميگويد در حضور
شاه تكبير واجب نيست بااين كار يكي از ستونهاي دين ياري سست ميشود
يا درزمان خان آتش روزه مرنو را حذف وبجاي آن خدمت را فتوا ميدهد چون خان آتش
روزه بوده و در بين روزه ندانسته قليان استعمال ميكند وروزه اش باطل ميشود
فتوا ميدهد كه ازاين به بعد ياران روزه نگيرند
يا درزمان زنور قلندر . مردم به زنور شك ميبرند وبه منزل زنور ميروند تا او را به قتل برسانند
دراين موقه زنور خروس قرباني كرده بود مردم را به آرامش دعوت نمود و گفت
كه از خروس بپرسيد خروس پخته از توي ديگ زنده ميشود وبامردم در مورد زنور
به گفتگو مينشيند و گواهي به حقانيت زنور ميدهد ومردم به زنور ايمان مياورند
بعدازاين ماجرا ياران زنور ديگر گوشت خوروس كه يكي از قربانيان ساجناري است
بر خود وياران را حرام مكنند باز هم يكي از ستونهاي دين ياري سست ميشود وبه
جاي آن مرغ را قرباني ميكنند
ودر تجلي بعدي خوردن گوشت خوك و قرباني كردن آن وشيطان پرستي رواج ميشود
كه هر چهار ستون ياري را ازبيخ.و بن سست خواهد كر و دين ياري را به نا كجا آباد خواه برد
چون گفتههاي اين بزرگان پرديوري نيست از نوشتن آنها خود داري ميكنم
در مورد خوك خوردن طبق متون كلامي موجود در دوره بابا ناوز شيرو كه
مظهر يكي از چهارده بدان را دارد {شمر بد اختر } دوباره تنبهي ميشود يك
سيلي از باباناوز ميخورد وبه خوك تبديل ميشود واطرافيان منكرش به سگ
تبد يل ميشوند .ودر دوره پرديور شيخ رش كه همان مظهر قبلي را دارد در
�آن سوي پل پرديور نگبان حراست از پل ميباشد در آن موقه يك زن پاك سرشت
هر روز يك كاسه ماست جهت تناول ياران به كوشك پرديور ميبرد شيخ رش به
زن نظر سو ميكند يك روز زن همراه دو پسرش بود و مي خواست كه از پل رد
شوند شيخ رش ديگر توان از دست داد و خواسته خود را بيان نمود زن قبول نكرد
هر دو پسر زن را از روي پل به آب سيروان انداخت زن باز هم زير بار خواسته
شيخ رش نرفت وبدونه بچه هايش روانه كوشك پرديور شد كاسه ماست را نقديم
نمود و هيچ گونه شكايتي نكرد سلطان از او پرسيد بچه هايت كجايند در جواب گفت
آب سيروان آنهارا باخود برد سلطان عالم فرمودن كه بچه ايت در اطاق همجوار هستند
آنهارا بر دار و با خود ببر . و شيخ رش را به درد بي درمان مبطلا ميگرداند كه همان
كوفت و آتشك است بعد از اين هيچ كس نميتواند به شيخرش نزديك شود زيرا بينهايت بد بو
و مردم گريز ميشود تا اينكه پير شرط از درگاه حضرت سلطان شفاعتش را ميكند
وفرمايش ميكند كه فقط در اين دون اورا خواهم بخشيد برويد يك دانه خوك برايش شكار كنيد
چون فقط نجس نجسي را پاك ميكند شيخ رش گوشت خوك را خورد و از آنن مريضي نجات يافت
و بعد از آن از كوشك پرديور رانده شد
لازم به زكر است كه در دوره پرديور هفتوانه نه دانسته به فرمان حق براي آزمايش و درس ياران
از گوشت خوك خوردن و مورد غضب قرار گرفتن
دوره شاه خوشين كاكا ريا مرمو
ياشاه آن گوي تو چوگانش نبود
اين ميدان تو هيچ پايانش نبود
هركس به ميدان تو آيد نهد پاي كج
پلنگازي خورد هيچ درمانش نبود
ناوز مرمو
صوفبان بد ساز
هي ها بو هشدي صوفيان بد ساز
قمري بشانه چپاله حجاز
هشتاد خليفه بدان بد راز
تا بلان نه پوس كلبوم دم دراز
ور بران چي تاو شيروم كرد گراز
تا وكوي بيزل بيو رو خار گاز
تا خرسان چنش بو و يك مجاز
نرم كرو خاران تا شان ناراس
تاو روي محشر بگيلو بي ناز
دوره كما كنان
سلطان مرمو:
بكنان كما و صدق يقين
نكران خطا پي نفس پر كين
مير مرمو
تابلمي او كش
يكيك وريزن تا بلمي او كش
كما بكنان پري اسپه رش
تا وگاو يار پيمان بدن بش
داود مرمو
وخونو خور
وگوشت بدن وخونو خور
مدن ستيزه نفس ستمگر
مورون مردار بد نه بد بدتر
سلطان مرمو
ميون ودوان
نه گردي وحشي ميو و دوان
به پرسون ليشان ميون اوزوان
هركام رخصت دان بكران بي گيان
هردو سواهن حلال و حرام هردو سواهن
هركس حرام وارد كردش به پاهن
هركس حلال وارد نازش رواهن
رمز بار مرمو
اوّل بار او كش
گاو ديره ميو اوّل بار او كش
او وقت بي درمان و درد شيخ رش
دال مردار خوار مپيچون ولش
پير مكايل مرمو
تنگز هات او كش
اينه بوينن تنگز هات او كش
بنيامين ايد گاو برد پري شيخ رش
اينه ني دما و ايمه بين بش
تنگز آما و زوان من مكن شكار
گاو ياري نينم من مكن شكار
رخصت بدن پيم بلوم نه كوه سار
بگيلين پري گاو زرده يار
پادشام كياستن پري امتحان
پي درد حرام من بيمن درمان
گوشتم حرامن ايدمن فرمان
سلطان مرمو :
قصد حرام كرد
غلامان نو كش قصد حرام كرد
و وينه كركس مردارشان ورد
وپاكي راسي راهشان طي نكرد
بنيام پرنور
بله نه كوهسار بنيام پرنور
گروي حرام خوار نيان او حضور
دالان كوران دوبين ذين كور
سلطان مرمو:گاو بنيامين بقرن بقر
گاو بنيامين مار خورن مار خور
نيشانه دارو او نه فرق سر
ازازيل عزيز بي نه بناي چين
امرم كرد سجدش بكرو يقين
نورد فرمانم ويش كرد و لعين
يارانم نهجم بو گردن لاره
يارايم بگيران پالارو زاره
وا شرط و ازل كراه رفتاره
وا دعا و تكبير نه جم ني شاره
ميردانم او هم بدان دس باره
پي شونو كلام بلان و راوه
وي راوه بلان شرط و كوله وه
وكلام و راست بياي قوله وه
پس نتيجه ميگيريم كه هيچ كس نميتواند بعد از پرديور آداب و اركاني غير
از پرديور بگذارد چون ذات حق به اين سادگي از نا فرما ني و تخلف
نمي گذرد داود كوسوار را در كوره ازل ذوب نمود پير بنيامين را آواره
كوها وشهرها نمود در دوره برزنجه داود كوسوار را به خاطر توهين به
قادر برادر ناتني سلطان مورد قضب قرار ميدهد وچندين وقت به شكل شباني
در بيابان سرگردان ميكند .پيربنيامين در دوره برزنجه در جم كاني كويز يك
جرعه اضافي از آب جم مينوشد و به خود مغرور ميشود و خود را پادشاه ميداند
وهمه را به زنجير ميكشد وقتي كه به خود ميآيد دو هفتاد هزار بنيامين را پيش
چشم خود مي بيند
كشكول مرمو : سر نه روي سجده
رحتاف ورداره سر نه روي سجده
بوين شاگردت چي رنگيش رشته
چن هزار چه رنگ شيوه توش وشته
هفتاد هزاران روحتافت چشته
روحتاف مرمو :
تمم رمياوه
تمم ني سر كوه برزي رمياوه
ايستا مزاني چه هردو لاوه
شاگرد خدام بي مكرش نمياوه
حيلش پنم كرد چيور راوه
مگر هم و ويش يخشوم چي ناوه
عاستا مرمو:
شاي دارالمنصور
آمانن مروت شاي دارالمنصور
روحتافت رنجبر پيرو ازل مور
اميدمان هنن چي حشمتو تور
رحمت بزيوه پي كمينت نور
بوخشه اخيت چيورو حضور
بي آخي ايميش ديده مانن كور
نان نيا لذتش بي نمكو شور
نيات نه جاي برز
ها ويت روحتاف نيا نجاي برز
پا پادوزياد ويلت كرد چي مرز
پيش نويا معلوم شاي سنتو فرز
پوكه چه راي تو شيا نكوي هرز
يعني بزانو راي شاگردي درز
بوينو اركان جاي اوستادي درز
تميمان وركرت كه چي دارالهرز
رمزبار همشرط هم اقرارمه
سوخت سوز دم كويره نارمه
پاك د سو ديده پاك كردارمه
خاطر جمي دون راگه يارمه
بينايي ديده ديده دارمه
روحتاف مرمو
عازيز گه كاري و امر ويتن
دسلات گرد بندگان پيتن
مرخداي هني جاگير جيتن
عالم پي توشن تو پري كيتن
كيتن جه راگت باجگير ريتن
اي دنبات نه جور ال خاميتن
سلطان مرمو:
ميرد مايه دار گام زياد نشانا
خار بي مايه فخري موانا
هر پاخاميه گور ويش كنانا
سلطان مرمو:
غلامان نگاه
منواردي پيتان مكري نگاه
هرچه بوازمي واذن و يما
جه كان سّردا مكروم پياه
هركس ورياون مشناسو كالا
ارماي ويمن هر چي مبو با
سلطان مرمو:
هركس بيراه بلو چي راگو سّري
پادس پادشام يقش مّد ري
هركس بيراه لوان و ميل ويوه
نامحروم مانو چي سرانديل كوه
هركه بيراه لوان و راه بيو وه
پير شرط بتون نيه نش دهوه
مصطفي مرمو:
سلطان سرجم
سقامات دين سلطان سرجم
هرچي غلامان موانان ني جم
امر خواجامن بي زياد و كم
هركس خلاتي بخشاني پيشان
او جا باوران وظيفه ويشان
وظيفه ويشان باوران و جاه
سري نه پيچان نه فرمان شاه
هركس كه منكر فرمان تون
غظبش ودس مطلق رجون
سلطان مرمو:
هركس بلخشو بي حق نجاي ويش
غافل چه عزي نكرو اند يش
پي ويش بسازو ميزان كمو بيش
سيم نجاي طلا
صراف نگرتن سيم نجاي طلا
طلا نه جاي سيم ندانش صلا
دّر نه جاي صدف نميرو هلا
شور نه جاي بلور ندامش جلا
هركس نه جاي ويش صلاشن صلا
هنگام زيادي ماوري بلا
سلطان مرمو:
فرمانم و سر
هركس نه ورو فرمانم وسر
ماوريش و سر بد نه بد بد تر
مكريش داخل خار بد اختر
در دوره گليمه كول حضرت داود كو سوار به امر حق كشتي ميره باش تجار را نجات داد تمام افراد كشتي همگي به دين ياري مشرف شدند وحضرت داود كه خود سمت دليلي يارستان را داردبه مقام پيري جلوس كرد و مراسم سرسپردگي را خود بجاي آورد {لازم به ذكر است كه اين خطا به امر حق صورت گرفته تا درسي باشد براي جامعه ياري تا هركس جاه و ممقام خود رابشناسد}ودر برگشتن حضرت داود ايشان را مورد باز خواست ظاهري قرار ميدهد
سلطان مرمو :
كسرو كم نويا چي راو مقامي
كي وريزا چه يك دس دو شامي
ميزان مزمانان وسنگو تمامي


مجید کرند له‌ نروژ

Keine Kommentare: