Montag, 21. Juli 2014

به قلم جناب آسی فریدون حسینی ..یاد همه ی شهیدان یارسانی مخصوصأ سه پروانه پرسوخته « شمع یاری » که سال گذشته دراعتراض به تضییع حقوق مردم یارسان ، خویشتن خویش را به آتش کشیدند

یاد همه ی شهیدان یارسانی مخصوصأ سه پروانه پرسوخته « شمع یاری » که سال گذشته دراعتراض به تضییع حقوق مردم یارسان ، خویشتن خویش را به آتش کشیدند، گرامی باد. درگرامیداشت اولین سالگرد شهید محمد قنبری ، باامید به مشارکت همه جانبه مردم یارسان این شعر زیبا را ازشاعر معاصر« حمید مصدق» تقدیمتان می کنم . امیدوارم همه ی ما بتوانیم دوستان ،یاران وبستگان خود را به شرکت در این مراسم تشویق وترغیب نماییم واین مراسم را تبدیل به نمادی از اتحاد وهمبستگی یارسانی ها بنماییم . فراموش نکنیم که به استناد همه ی « کلام های یاری» همه ی ما مسئولیم ونمی توانیم در اینباره بی تفاوت باشیم. آدرس وتاریخ مراسم : پنجشنبه نهم مرداد ماه روستای قره داش از توابع شهر  تاکستان استان قزوین.
عنوان شعر: «من اگر برخيزم.تو اگر برخيزي .همه برمي خيزند ...»
با من اكنون چه نشستنها ، خاموشيها
با تو اكنون چه فراموشيهاست
چه كسي مي خواهد

من و تو ما نشويم
خانه اش ويران باد
من اگر ما نشوم ، تنهايم
تو اگر ما نشوي
خويشتني
از كجا كه من و تو
شور يكپارچگي را در شرق
باز برپا نكنيم
از كجا كه من و تو
مشت رسوايان را وا نكنيم
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد ؟
چه كسي با دشمن بستيزد ؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
دشتها نام تو را مي گويند
كوهها شعر مرا مي خوانند
كوه بايد شد و ماند
رود بايد شد و رفت
دشت بايد شد و خواند
در من اين جلوه ي اندوه ز چيست؟
در تو اين قصه ي پرهيز كه چه؟
در من اين شعله ي عصيان نياز
در تو دمسردي پاييز كه چه؟
حرف را بايد زد
درد را بايد گفت
سخن از مهر من و جور تو نيست
سخن از تو
متلاشي شدن دوستي است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
آشنايي با شور؟
و جدايي با درد؟
و نشستن در بهت فراموشي
يا غرق غرور؟
سينه ام آينه اي ست
با غباري از غم
تو به لبخندي از اين آينه بزداي غبار
آشيان تهي دست مرا
مرغ دستان تو پر مي سازند
آه مگذار ، كه دستان من آن
اعتمادي كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد
آه مگذار كه مرغان سپيد دستت
دست پر مهر مرا سرد و تهي بگذارد
من چه مي گويم ، آه
با تو اكنون چه فراموشيها
با من اكنون چه نشستنها ، خاموشيهاست
تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
«
شعر از شاعر معاصر حمید مصدق»

سیدفریدون حسینی 30.04.1393

Keine Kommentare: