Donnerstag, 17. April 2014

میرزا حسین سهرابی لقب فردوسی گوران


سراو سی سا یه ق


میرزا حسین از جده ی به اسم پیر ولی که به بانیاران سفر کرده اند و از ایلی که به اسم ناو ده رون(هه مه ی وند کرمانشاه به بانیاران آمده اند و در بانیاران سکنی گزیده اند جد ایشان به اسم پیر ولی و از پیرولی پسری به اسم رستم به دنیا آمده و ایشان(رستم)از بزرگان ایل بانیاران بوده است و از رستم پسری به اسم حسین به دنیا آمده است و در آن زمان پدرش معلم شخصی از کرمانشاه برای او آورده است و با چند نفر از ایل گوران سران سادات حیدری هم کلاس بوده است و به مدت 7سال درس خوانده است؛و به تدریج که بزرگ میشود خودش به عنوان کد خدای عشیره بانیاران جای پدرش را میگیرد؛و به تدریج که قریحه و ذوق شاعری را در خود کشف میکند مشغول به سرودن اشعار کردی گورانی میشود و با اشعار سعدی و حافظ و مولانا و...آشنایی کامل داشته است؛چون ایشان فردی معروف و سرشناس در زمان خود بوده است و مردی آزادی خواه و روشن فکربوده و با ظلم و ستم مخالف بوده است با حاکمان وقت(خاندان بهرامی)در گیری پیدا میکند و چندین سال درگیری ایشان به درازا میکشد از بانیاران به ذهاب کوچ میکند(اما دهستان بانیاران به اسم ایشان نام گذاری میشود و مورد استقبال مردم ذهاب (کلینه قرار میگیرد و اشعار ایشان بسیار است اما چون متأسفانه پراکنده شده است به صورت کامل جمع آوری نشده استه ویک دختر  داشته  و آنهم  به  رحمت خق  رفته  و ایشان چندین سال بعد از دخترش زندگی کرده و در زمان اصلاحات عرضی اول به رحمت حق میرود و در قبرستانی به اسم سید صادق در کلینه خاکسپاری شده است؛ایشان یک برادرناتنی به اسم کد خدا قمر سهرابی داشته و ایشان نیز یکی از شاعران معروف زمان خود بوده و کلینه ی ذهاب نیز به اسم کد خدا قمر نام گذاری شده است؛

 خلاصه ای از زندگی ایشان بود 
********************************************
یاران له بختم
فلک یه نردی شانا له بختم
روژ و روژ دچار عذاو سختم
مدام هن نسیه مامله نختم
چوین دوریش محتاج کلپوس و رختم
گیروده ی عذاو وخت و بی وختم
پیری توان و طاقتم سنن
ذوق جوانی نه لام نمنن
اوسا جوان بیم له گاه و بیگاه
سوار بیم نه پشت بحری بادپا
موقعی شکوفیا گل نه گل آلان
مکردم نچیر؛خم دام و تالان
شوان نه حرم نازک نهالان
تا سفیده صب خوشاردم خالان
یسه نه پیری دلم پر زوخ هن
له بی تفاقی قامتم قوخ هن
درمانده و خمین خسته و بار و لیو
پیر و پریشان هم مدام پشیو
نه کسی هام درد شو تا و روم هن
و تنیا و بی کس هر یا من هوم هن
گور نبو و حال خسته ی پشیوم
و ظاهر آیم نه باطن دیوم
ایدن شرح حال له پا تا و سر
عرض کردم و سوز بزانین خور
حسینم مرید و ذات حیدر
سر سپرده ی جم هامفردان یکسر

******************************************




  • صوفی کنی کار
پی چه ناکیشی دس له کنی کار
خوای که مخلوقش هن و بی شمار
پری هر یکی رییگ دا قرار
ار که میلی بو مخلوق یک سر بون
گشت اطاعتیان و پیغمبر بون
پی چه ایجای کرد دین حقیقت
تا سرایت کی حق و طریقت
داوود پیغمبر بو و زبوروه
موسی بو تورات له کوی طوروه
صحف ابراهیم و انجیل روح الله
له هر چوار هن آیه ی بسم الله
ای چوار کتاوه ور له فرقان بی
محمد پیغمبر آخر زمان بی
پی چی اقدامت هر له ری چفت هن
نه دلت مدام فکر بد کفتن
مذمتی دین مکر خراوه
حرف بی مانا پریت ناباوه
نه دنیا چنی خاص و خراوه
هر دو هم و لای خوا حساوه
ار توای بزانی وضعی زمانه
روژی بور تشریف و قصاو خانه
وختی بزن و میش مکران کشتار
هر یک و پای خوی مکیشن و دار
بزانه باز خواز نو دنیا راسه
باقیش بیخود هن ای دنگ و باثه
او دنیا بازار کس کس نناسه
هر خوی مزانی ای چفت و راسه
ار دیده ت صراف گوهر شناسه
مخلوقی خوا یه جور بناسه
صوفی بعد له یه مکر وسواسه
نصیحتی من بگره گوش خاصه
حسین کم و بیش پی تو کرد تاسه
و تاق نزانی ای دنگ و باثه

با تشکر از دوست عزیزم  ............؟
با تشکر از  وینه گر:
وینه ی ئاوای:کلینه و بازگر 
دکتر کیخسرو  بابایی

Keine Kommentare: