ماموستا ناصر رزازی در یک گفتگوی رو در رو سنندجی ها را از تبار یارسان می داند و می گویند "سنندجی ها پیرو آیین یارسان بوده اند که در اثر نفوذ اسلام گرایان تغییر روش داده اند" در واقع با یک نگاه منصفانه و البته تاریخی می توان به گفته های کاک ناصر رزازی صحه گذاشت.تاریخ و یا هر پدیده ای که در گذر زمان شکل گرفته است را باید از صفحه اول آن ورق زد، در غیر اینصورت علایق شخصی خود را در بررسی آن دخیل دانسته و از جایی کتاب را می خوانیم که نیازهای ما را برآورده کند. با نگاهی منصفانه به روند شکل گیری یارسان و همینطور کلام ها می توان به چهارچوب و فلسفه وجودی آیین یارسان پی برد. یارسان دین نیست، یارسان یک روش است، آیین زندگی جمعی است، کاری که کردهای سوریه در ایجاد سیستم خودمدیریت دموکراتیک در پیش گرفته اند ، سلطان سهاک و عقلای یارسان در قرن هفتم و در پردیور آن را پایه ریزی کردند. دین نامیدن یارسان ، تلاش برای از بین بردن میراث ارزشمند آن با هدف ایجاد زندگی مسالمت آمیز است، دین مانع از رفتن است ، سراسر ترس است و سکون ، اما یارسان حرکت است ، حرکتی اجتماعی و صلح طلبانه ، حرکتی یرای آزادی . در یارسان هیچ چیز بسته نیست ، شورای رهبری مدام در حال تغییر است ، دفاتر هرگز مختومه اعلام نشدند . در فرهنگ یارسان در واقع خدا و انسان به هم می رسند ، داستان پردازی های آسمانی برچیده می شود و دیگر از خدایان دور از دسترس و آسمانی خبری نیست . معیارهای دوگانه مثل سیاه و سفید، خیر و شر ، جهنم و بهشت و مرگ و زندگی تغییر می کنند، خاکستری هم به بین سیاه و سفید اضافه می شود و آنطور که با عابدین جاف برخورد شد از نوع بینابینی و خاکستری بود، دونادون جایگزین مرگ و زندگی شد ، دیگر کسی صرفا برای رسیدن به باغ ها و تاک ها و فرشتگان بهشتی ، کار خیر انجام نمی دهد بلکه برای انسان شدن در مسیر دونادون قدم برمی دارد. و به طبع ماتم و عزا بر سر مردگان جای خود را به نوای دل انگیز تنبور داد و مردگان هم با موسیقی به دون دیگر حلول می کنند. آیین یارسان نه تنها دین نیست بلکه یک پدیده سیاسی و اجتماعی است ، پدیده ای که قصد دارد به هویت و جایگاه واقعی خود برگردد ، هویتی که اسلام گرایان با توسل به خشونت، عرصه را به آن تنگ کردند.
صدای شمیرها و شیهه اسب ها و سربازان سرکش ، برای مدت ها نوای تنبور را به کناری زدند اما غافل از آنکه دالاهو محرم اسرار و یار وفادار مردم یارسان شدو محلی گردید تا روشنفکرانی چون پیربنیامین و پیرموسی از دل آن برآیند و به فکر احیای کردستان باشند. کردستانی که عرصه تاخت و تاز داعشیان زمان خود بود و زخمهای زیادی بر پیکر خود داشت . دیگر وقت آن رسیده بود که صدای تنبور دلها را بنوازد و زمزمه کلام ذهن ها را بشوید و کردستان بار دیگر کردستان شود. در بسیاری از کلام های یارسان آمده است که تلاش آنها برای آبادانی و سروسامان دادن به اوضاع کرد و کردستان بوده است . طبق بسیاری از کلام ها می توان به این نتیجه رسید که آیین مردم کردستان دچار دستخوش شده و پیران و دانایان یارسان سعی در شناسایی دوباره آن داشته اند و در یک کلام می توان گفت همه کردها یارسانی بوده اند و این گفته های کاک ناصر رزازی در واقع اثبات همین مدعاست.او به خوبی اشاره می کند که " .متاسفانه تاریخ شهر سنه همچون دیگر شهر های کوردستان به روشنی و صراحت معلوم و نوشته نشده است .. یکی از دلایل نوشته نشدن این تاریخ به خاطر داشتن آئیین یارسانی و مقابله با حمله اعراب و دفاع از کوردستان و حفظ آیین شان در دوران ساسانیان کورد بوده به همین خاطر انها را از راه وآئیین و مکان خودشان دور ساختند تا زمانی که باور به ایین اسلام بیاورند". عدم توجه روشنفکران و نویسندگان کرد به آیین یارسان در واقع فراموشی کردن بخش بزرگی از اعتبار و هویت تاریخی خودشان است وقت آن رسیده است که روشنفکران و فعالان کرد با نگاه تازه ای به مساله یارسان بنگرند و از تجربیات و آموزه های آنها در ایجاد یک منطقه دموکراتیک و کنفدرالیسم تلاش کنند..
..
پیرموسی مرمو:
برگ خودرنگی بی و خلاتش "
تمام کردستان دا و وبراتش
یکسر کردوه کُرد و کُردستان
هم معجزات هم و سفره و خوان"
ریز و سپاس دیرم ئه رای جناب رضا شاهمرادی ئه زیز
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen