Montag, 16. Juni 2014

اول و آخریار یارسان (اهل حق) مسلمان نیستند چون بعضی ها به اشتباه می پندارند آیین یاری از مذاهب وابسته به اسلام است؛ لذا برای روشن شدن موضوع، توجه یاران وخوانندگان گرامی را به نکات زیر معطوف می کنم:



اول و آخریار




یارسان (اهل حق) مسلمان نیستند




چون بعضی ها به اشتباه می پندارند آیین یاری از مذاهب وابسته به اسلام است؛ لذا برای روشن شدن موضوع، توجه یاران وخوانندگان گرامی را به نکات زیر معطوف می کنم:







١- می دانیم که قبل از آمدن اسلام، ایرانی ها سه دین بزرگ توحیدی به جهانیان عرضه نمودند:

الف ـ آیین زرتشتی که با قدمتی چند هزار ساله یکی از پر بارترین آیین های جهان است و تأثیری آشکارا نیز بر دین های پس از خود به جا گذاشته است. چنان که محققین ثابت کرده اند که تقریباً همه ی برداشت های ماوراء الطبیعه ی تورات و دیگر ادیان سامی در مورد بقای روح و رستاخیز و جهان دیگر و حساب و کتاب و کیفر و پاداش و بهشت و دوزخ و شیطان و ملائکه از این آیین مایه گرفته است.

ب ـ آیین مهر

یا میترایی که قرن ها آیین رسمی پادشاهی اشکانی و امپراتوری گسترده ی روم بود و بعد ها نیز در شکل گیری مسیحیت نقشی همه جانبه و زیر بنایی ایفا نمود.

پ ـ آیین مانی که با محتوایی ژرف و عرفانی توانست در زمانی کوتاه از چین تا اسپانیا را زیر نفوذ خود در آورد و تنها با کشتارهای بی سابقه و هولناکی که از پیروانش کردند، آن را از رواج و اقبال عمومی انداختند.

و اما پس از آن که عرب ها ـ با فرصتی که از انحطاط درونی دولت ساسانی یافتند ـ ایران را به اشغال نظامی در آوردند؛ آزادگان ایرانی برای پاسداری از هویت و باز آفرینی مفاخر و فرهنگ گذشته ی خود دست به جنبش ها و قیام های پیگیری زدند. (١) یکی از جنبش های معنوی مردم غرب ایران که تأکید خاصی نیز بر حفظ فرهنگ و آیین و باورهای ملی و ایرانی دارد، همین آیین یاری است. چنان که برای نمونه در کتاب مقدس این آیین می خوانیم: « هنی مگیلین یک یک شاران ـ تا زنده کریم آیین ایران» یعنی: « هنوز هم یکایک شهرها را برای زنده کردن آیین ایران می گردیم. » ایضاً: « چنی ایرمانان مگیلیم هَردان ـ مکوشم پری آیین کردان» یعنی: « همراه درویشان آواره ی بیابان ها شده ایم و برای رواج آیین کردها کوشش می کنیم.» ایضاً: « زردشت پیدا بی و فرمان شام ـ اوِستاش آورد پری خاص و عام ـ چنی گمراهان ستیزا و کوچ ـ مکوشا پری یاری شو و روچ» یعنی: « زرتشت به فرمان خدایم ظهور کرد و اوستا را برای هدایت خاص و عام آورد. وی به وسیله ی گفتار خود [ نه با شمشیر] با گمراهان ستیزه کرد و به خاطر ترویج ((آیین یاری)) شب و روز کوشش نمود.»

****

این که بعضی می گویند و می نویسند که ایرانیان، مسلمان ها و مسلمانی را با آغوش باز پذیرفتند، غلط است. چنان که مثلاً یکی از مردم همان زمان ـ بر پاره چرمی که سال ها پیش به خط پهلوی و گویش گورانی در کردستان عراق پیدا شد ـ گوشه ای از هجوم مسلمین به ایران را این گونه گواهی داده است: « آتشکده ها ویران و آتش ها خاموش گردیدند. بزرگان و سرشناسان پنهان شدند. ستم کاران عرب شهرها و روستاها را نابود ساختند. زنان و دختران به اسیری رفتند. آزاد مردان در خون خود غلتیدند. کیش زرتشتی دیگر بی کس مانده است. گو این که اهورا مزدا هم به هیچ کس رحم نمی کند.» حتی مورخان مسلمانی هم مثل ابوحنیفه ی دینوری در اخبارالطوال، مقدسی در احسن التقاسیم، طبری در اخبار الرسل و الملوک و دیگران هم به این وقایع اشاره کرده و مثلاً نوشته اند: « در جنگ جلولا آن قدر از ایرانیان کشته شدند که تمام دشت و صحرا از اجساد آنان پوشیده شد و از آن رو بود که این جنگ را جلولا (پوشیده) نام دادند، و آن اندازه از زنان و کودکان ایرانی به اسارت گرفته شدند و به بردگی در بازارهای مکه و مدینه فروخته شدند که خدا داند، و گویند که شمار آنان افزون از صد و سی هزار نفر بود،و در همین جنگ سی هزار هزار (سی میلیون) مثقال طلا از جانب فاتحان به غنیمت گرفته شد… .» و باز به گواهی تاریخ نگاران مسلمان، صد و سی شورش پیا پی در قسمت های مختلف ایران علیه مهاجمین عرب صورت گرفت که با خشونت تمام سرکوب شدند. (در این زمینه کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران، نوشته ی علی میر فطروس مطالعه شود.) حتی در قرن چهار و پنج هجری هم زرتشتیان در خیلی مناطق ایران در اکثریت بودند: « اکثریت مردم فارس را در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتیان تشکیل می دهند.» (اصـطخری، مسالک الـممالک). « در جبل (شمال غربی ایران) هنوز زرتشتیان در اکثریت هستند.» (ابن حوقل، صورۃ الأرض). « در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و دیلم و نیز در کرمان عده ی زرتشتیان بسیار زیاد است.» (مسعودی، مروج الذهب). « در بخش غربی ایران جماعت عظیمی از خرم دینان به آیین خود باقی مانده اند.» (مقدسی، تذکرۃ الموضوعات).

٢- چنان که در بند ١ نیز اشاره کردیم، آیین یاری هم از نظر ریشه و ساختار و هم از نظر دسته بندیِ دین ها یکی از آیین های ایرانی و آریایی به شمار می آید؛ اما دین اسلام جزء آیین های سامی محسوب می شود.

٣- کتاب مقدس یارسان « سرانجام » نام دارد و به زبان کردی است؛ ولی کتاب دینی مسلمانان « قرآن» و به زبان عربی می باشد.

٤- مسلمین کتاب دینی خود را کلمه به کلمه حرف خدا می دانند و معتقدند پیامبر اسلام آن را مستقیماً یا به وسیله ی جبرئیل از خود خدا تحویل گرفته است. در صورتی که متون مقدس یارسان گفته ی بزرگانِ دیده دارِ این آیین و حاصل کشف و شهود آن هاست.

٥ ـ اصول دین یاری بیشتر جنبه ی عملی و اخلاقی دارد و آن رعایت چهار اصلِ (( راستی ، پـاکی، نیستی و ردا )) می باشد.

(ردا به معنی یاری رساندن به نیازمندان و همچنین بردباری و تحمل سختی است .) اما اصول دین اسلام جنبه ی نظری و اعتقادی دارد و عبارت است از عقیده به : توحید ، نبوت ، معاد و به قولی عقیده به عدالت خدا و امامت هم .

٦ـ آیین یاری رابطه ی انسان و خدا را تأکیداً رابطه ای صمیمی و دوستانه و بر اساس عشق و محبت دو جانبه می داند و به همین خاطر هم خدا را (( یار)) و دین او را (( دین یاری)) نامیده است؛ اما در اسلام جنبه ی تعبدی این رابـطه بر هر جنـبه ی دیگری می چربد . چنان که در قرآن آمده است : (( ما جن و انسان را فقط برای عبادت کردن آفریدیم. )) (ذاریات/56) . ٧ـ یکی از مسائل مهم اعتقادی یارسان موضوع دونادون و سیر کمال روح از طریق زندگی های متعدد است و بهشت و دوزخ را هم روحانی و به معنای قرب و بعد از خدا و کمال انسانی می دانند . اما مسلمین این عقیده را کفر پنداشته و معتقد به معاد جسمانی هستند. به همین خاطر بهشت را باغ های پر از میوه ای می دانند که در آن غیر از رود های شیر و عسل و آب و شراب ، پسران خوشگل و دختران زیبای همیشه باکره (حور و غلمان) و گوشت پرنده و طلا و ابریشم و غیره دارد . همچنین معتقدند که دوزخیان در زنجیر های هفتاد متری به آتش ابدی انداخته می شوند و خوراکشان چرک و آب داغ است و … ( قرآن: سوره های واقـعه ، حاقه و …). در این رابطه پیامبر اسلام نیز گفته است: ((هر مؤمن را قصری نصیب است در بهشت، از لؤلؤ که در آن 70 خانه است از یاقوت سرخ، و در هر خانه 70 حجره است از زمرد سبز، و در هر حجره هفتاد تخت است، و بر هر تختی 70 فرش از هر رنگی است و بر هر فرشی حورالعینی نشسته است. و در هر حجره 70 خوان طعام است و در هر خوانی 70 قسم طعام، و در هر حجره 70 خادمه، و خدای تعالی چنان قوه ای به مؤمن می دهد که از تمام آن ها بهره می برد (آیت الله دستغیب شیرازی، کتاب معاد).( یعنی به هر مؤمنی 70 خانه با 4900 اتاق و 343000 تخت و بیش از 24 میلیون فرش و 343000 خوان و 343000 خادم زن و بیش از 24 میلیون حور و بیش از 24 میلیون نوع غذا می دهند. روشن است که ماهیت این گونه پاداش ها همه گویای عقیده به معاد جسمانی است.)

**********

٨ـ یکی از ضروریات مسلمین که اگر کسی آن را انجام ندهد مسلمان نیست، به جا آوردن نمازهای معروف پنج گانه در شبانه روز است . حال آن که یارسان چنین نمازی ندارند و حتی نیایش های دینی را هم با نوای موسیقی ـ که از مـحرمات اسلام است ـ همراه می سازند .

٩ـ از واجبات مؤکد مسلمانان روزه ی یک ماهه در ماه رمضان است و اگر کسی بدون عذر شرعی آن را به جا نیاورد باید به جای هر روز دو ماه روزه بگیرد. ولی یارسان روزه ی سه روزه دارند و آن را در وقت دیگری غیر از رمضان انجام مـی دهند .

١٠ـ مناسک حج که از ضروریات اسلام است و برای انجام آن هر ساله میلیون ها مسلمان ثروتمند به عربستان می روند و مثلاً سر می تراشند و جامه ی سفید ندوخته می پوشند و دور کعبه می چرخند و به مجسمه های شیطان سنگ می زنند و میلیون ها گوسفند و گاو و شتر در یک روز و یک جا سر می برند و خیلی چیز های عادی را بر خود حرام می کنند و غیره ، هیچ کدام از این گونه اعمال و مناسک در آیین یاری دیده نمی شود .

١١ـ آیین یاری برای ادیان دیگر و پیروانشان آزادی و احترام کامل قائل است چنان که می گوید : (( اگر دین ویت و خاس مزانی ـ و دین کسی بد نِمَوانی )) یعنی : (( اگر برای دین خود احترام قائلی باید به دین دیگران هم بی حرمتی نکنی. )) اما اسلام به مسلمانان راجع به پیروان ادیان دیگر فرمان جهاد داده است؛ یعنی به دستور قرآن یهودی ها و مسیحی ها به شرطی که تسلیم مسلمین شوند و با اظهار حقارت به آن ها جزیه بدهند؛ حق زندگی کردن دارند. در غیر این صورت مسلمان ها باید آن ها و دیگر غیر مسلمینی را که اسلام نمی آورند از بین ببرند و سرزمین و اموال و زنانشان را به غنیمت بگیرند .(قرآن : توبه 29 و73 ، انفال5 و69 ، نسا25)

١٢ـ دادن خمس و زکات که از فروعات مهم دین اسلام است، در آیین یاری وجود ندارد . فقط به یارسان توصیه شده اسـت که تا می توانند به نیازمندان یاری نمایند. البته پرداخت مالیات به حکومت هم برای اداره ی جامعه امر معقول و لازمی است.

١٣ـ راجع به امر به معروف و نهی از منکر نیز، گرچه این مسئله در همه ی دین ها و جوامع دیده می شود و یارسان هم طبعاً آن را انجام می دهند؛ اما در آیین یاری بیشتر و تأکیداً توجه به خود سازی و اصلاح نفس شده است و لذا مردم بـاید بکوشند عیب و ایراد خودشان را ببینند و کمتر به دیگران دستور بدهند وآن ها را امر و نهی بکنند .

١٤ـ در آیین یاری تعدد زوجات ممنوع است؛ ولی در اسلام گرچه داشتن یک زن اشکالی ندارد، اما توصیه به گرفتن دو یا سه یا چهار زن رسمی شده و در خریدن تعداد کنیز و صیغه کردن تعداد زن ها نیز هر چه بخواهند آزادند. ( قرآن : نسا 3 و 129 ، مؤمنون 6 )

١٥ـ در آیین یاری زن و مرد از مقام و شأ نی برابر برخوردارند و بایستی حقوقی نیز برابر داشته باشند. اما در اسلام این موضوع کاملاً به نفع مردان تمام شده است. چنان که قرآن می گوید : (( مردان را بر زنان برتری و افزونی است.)) (بقره 228) و یا به مردانی که زنانشان مطیع آن ها نیستند اجازه داده که همسرانشان را بزنند. (نسا 34) همچنین زن های مسلمان در اموری مانند ارث وخون بها و قصاص و گواهی دادن و غیره نصف مردان به حساب می آیند. راجع به این مسئله (( در حدیث صحیح از حضرت امام محمد باقر(ع) منقول است که زنی آمد به خدمت حضرت رسول(ص) و گفت یا رسول الله چیست حق شوهر بر زن ؟ فرمود : لازم است که اطاعت شوهر بکند و نافرمانی او نکند و از خانه ی او بی رخصت او تصدق نکند و روزه ی سنت بی رخصت او ندارد و هر وقت اراده ی نزدیکی او کند مضایقه نکند اگر چه بر پشت پالان شتر باشد و از خانه ی او بی رخصت او به در نرود و اگر بی رخصت به در برود ملائکه ی آسمان و زمین و ملائکه ی غضب و ملائکه ی رحمت همه او را لعنت کنند … پرسید که من بر شوهر آن قدر حق ندارم که او بر من دارد ؟ فرمود که از صد تا یکی نه. و حضرت صادق (ع) فرمود که هر زنی که شب به سر آورد و شوهر از او آزرده باشد، نمازش مقبول نباشد. و حضرت رسول (ص) فرمود که اگر امر می کردم که کسی برای غیر خدا سجده کند هر آینه می گفتم که زنان برای شوهران سجده کنند. و در حدیث صحیح از حضرت صادق (ع) منقول است که هر زنی که به شوهرش بگوید که من هرگز از تو نیکی ندیده ام؛ ثواب عمل هایش همه برطرف می شود .)) (ملامحمد باقر مجلسی، حلیه.. المتقین،باب چهارم، فصل ششم).

١٦ـ آیین یاری راجع به نحوه ی پوشش زن و مرد دستور خاصی نداده و تنها تأکید بر پاک دامنی و رعایت شرم و حیا و پرهیز از لباس های مبتذل کرده است؛ اما در اسلام (( حکم حجاب از ضروریات است، و منکر آن، حکم منکر ضروری را دارد، و منکر ضروری محکوم به کفر است .)) از نظرمسلمین (( زن همه ی بدنش عورت می باشد ، ((و انّ النساءَ عوره )) و بر زن واجب است که تمام بدن را بپوشاند .)) حتی (( بنابر احتیاط واجب زن باید صورت و دست های خود را هم از نامحرمان بپوشاند .)) همچنین (( نگاه کردن زن به مرد نامحرم بجز صورت و دست ها تا مچ حرام است . ))

١٧ـ در آیین یاری هر کسی آزادی عقیده دارد و می تواند هر زمانی که صلاح بداند، از دین و عقیده ی خود دست بکشد؛ اما در اسلام اگر کسی از مسلمانی برگردد باید اعدام شود .

**********

١٨ ـ برده دار ی؛ یعنی خرید و فروش انسان، در آیین یاری عملی غیر انسانی و ممنوع است. اما در اسلام هر مسلمانی شرعاً اجازه دارد انسان ها را بخرد و بفروشد. حتی از نظر خدای مسلمین هم هیچ گاه ارزش بردگانِ بی چاره به پای انسان های آزاد نمی رسد: (( آیا یک برده ی ناتوان و مرد آزادی که به او رزق نیکو داده ایم و آشکار و پنهان انفاق می کند، مساوی هستند؟)) (نحل75 ) . (( برای قصاص کردن باید مرد آزاد را در عوض مرد آزاد و برده را در عوض برده و زن را در عوض زن به شمار آورید.)) (بقره178). پیامبر اسلام نیز در نهج الفصاحه گفته است: (( سه کس هستند که دعایشان پذیرفته نمی شود و کار نیکشان را به آسمان نمی برند: برده ای که از صاحبش فرار کرده مگر باز گردد، زنی که شوهرش از او ناراضی است مگر او را راضی کند و مست تا وقتی که به هوش آید.))

١٩ ـ چون احکام دین یاری بسیار ساده و روشن و در حد رعایت اصولی مانند راستی و پاکی و نیستی و ردا و یا انجام پاره ای مراسم و نیایش است؛ لذا عموم یارسان معمولاً وظیفه ی آیینی خودشان را می شناسند و نیازی به تقلید از متخصصان دینی ندارند. اما در اسلام ( به ویژه در فرقه ی تشیع ) به خاطر گستردگی و پیچیدگی ایدئولوژی حاکم بر این دین، باید فقها و مجتهدانی باشند تا مابقی مردم از آن ها تقلید نمایند.

٢٠ ـ آیین یاری در مورد مسائل فردی و اجتماعی معمولاً وارد جزئیات نشده و اغلب با ترسیم خطوط کلی، اختیار امور انسان ها را به خودشان و ترجیحاً به خرد جمعیِ آن ها واگذار کرده است. ولی آیین اسلام این گونه نیست و به قول آیت الله خمینی ، پیغمر اسلام حتی (( برای رفتن به مستراح و خلوت کردن با زن و شیر دادن یک طفل چندین حکم خدایی و آسمانی آورده و برای هیچ چیز کوچک و بزرگ نیست مگر این که تکلیف معین کرده. )) (کشف اسرار، ص107). برای مثال علامه مجلسی در کتاب حلیه.. المتقین راجع به ناخن گرفتن می نویسد: (( در حدیث معتبر از امام محمد باقر(ع) وارد شده که در ناخن گرفتن ابتدا به انگشت کوچک از دست چپ بکنید و به انگشت کوچک دست راست ختم کنید،به شرط این که آن روز چهارشنبه باشد، و اگر پنج شنبه باشد، ابتدا در هر دستی به انگشت کوچک آن دست کنید، و اگر در روز جمعه یا سایر روزها باشد ابتدا به انگشت کوچک دست چپ کنید و ختم به انگشت بزرگ دست راست. و نیز فرمود: هرکه ناخن های خود را در روز پنج شنبه بگیرد و یک ناخن را برای روز جمعه بگذارد، خدا پریشانی را از او زایل گرداند. )) و یا درباره ی شانه کردن ریش می نـویسد : (( حضرت امام جعفر صادق فرمود که: ریش را شانه کردن دندان ها را محکم می کند و فقر را بر طرف می کند و پشت را محکم می کند و بلغم را قطع می کند، و قوت جماع را زیاد می کند. و فرمود: هرکه ریش خود را هفتاد نوبت شانه کند و یکی یکی را بشمارد، شیطان تا چهل روز به نزدیک او نیاید. به شرطی که ریش را از پایین به طرف بالا شانه کند.))

٢١ ـ از نظر آرایش ظاهری، یارسان معمولاً ریش ها را زده و سبیل را براساس دستورهای دینی نمی گیرند. اما مسلمان ها طبق سنت، باید عکس این شیوه عمل نمایند. چنان که مثلاً در حلیه.. المتقین آمده است: (( حضرت رسول اکرم (ص) فرمود که شارب (سبیل) را از ته بگیرید و ریش را بلند بگذارید و خود را به یهودان و گبران شبیه مگردانید که گبران (زرتشتی ها) ریش های خود را چیدند و سبیلان خود را زیاد کردند، ولی ما شارب خود را می چینیم و ریش را می گذاریم.))

شاید همین بیست، بیست و یک مورد برای اثبات نا مسلمانی یارسان کافی باشد.



با تشکر از جناب بهبود فریاد برای مطالبشان 

Sonntag, 15. Juni 2014

جلوگیری از برگزاری گرامیداشت کیانوش آسا در کرمانشاه



جلوگیری از برگزاری گرامیداشت کیانوش آسا در کرمانشاه


استان وایر: سایت کُردپا خبر داده است که "ماموران اطلاعات در شهر کرمانشاه" از برگزاری مراسم گرامیداشت کیانوش آسا از کشته شدگان جنبش سبز جلوگیری کرده اند.


به نوشته این سایت "در حالی که قرار بود روز پنج‌شنبه بیست و دوم خردادماه مراسم سالیاد کیانوش آسا فعال دانشجویی کُرد در شهر کرمانشاه برگزار شود، برگزاری این مراسم با ممانعت نهادهای امنیتی مواجه شد."


کُردپا از قول "یک منبع مطلع" نوشته است: "مراسم سالیاد کیانوش آسا از سوی کانون باران در کرمانشاە تدارک دیده شده بود که با تهدید نهادهای اطلاعاتی لغو شد."


کیانوش آسا دانشجوی کارشناسی ارشد شیمی دانشگاه علم و صنعت در جریان راهپیمایی 25 خردادماه سال 88 در تهران ناپدید شد و سوم تیر ماه 88 خانواده اش در سردخانه پزشکی قانونی پیکر بی جان او را شناسایی کردند که بر اثر اصابت دو گلوله کشته شده‌بود.


قوه قضائیه جمهوری اسلامی تاکنون به پرونده کشته شدن کیانوش آسا و بسیاری دیگر از کشته شدگان اعتراضات سال 88 رسیدگی نکرده است

بزرگداشت شهیدراه یاری کاک حسن رضوی و برگزاری با شکوه مراسم اولین سالگرد شهید راه یار و یاری نیکمرد طاهری



اول وآخریار

بزرگداشت شهیدراه یاری کاک حسن رضوی

مورخه بیست وسوم خردادماه سال نود وسه واقع در روستای پل شکسته برسرمزار شهید گرانقدر حسن رضوی ساعت دو بعدازظهر .

امیدواریم که یاران وعاشقان دلسوز راه یاری با قدمهای مبارک خود مراسمی در شان ومرتبه این شهید راه حق وحقیقت ودرسایه اتحاد وهمدلی یارسان باشد برگزار کنیم .






بزرگداشت شهیدراه یاری کاک حسن رضوی

















اول و آخر یار

برگزاری با شکوه مراسم اولین سالگرد شهید راه یار و یاری نیکمرد طاهری

اولین سالیاد ققنوس افلاکی یارسان شهید نیکمرد طاهری روز پنجشنبه 1392/3/15

درمیان هزاران عاشق و دلسوخته ی راه شرط و اقرار برگزار و یاد و خاطره ی آن شهید والا مقام در ذهن دوستداران او یکبار دیگر زنده گردید .
فعالان مدنی یارسان هم با حضور پر شور و چشمگیر خود در این مراسم روحانی ضمن ادای احترام به شهید نیکمرد طاهری دین خود را به راه او به جا آوردند .
مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان ضمن تحسین این حضور پرشمار از تک تک یاران عزیز که با هر سلیقه و نظری در این مراسم حضور یافتند تشکر مینماید . ضمنا" جزئیات این حضور پررنگ طی روزهای آینده بازتاب و از طریق همین صفحه به اطلاع دوستان و یاران عزیز خواهد رسید .
مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان
1392/3/16







 شهید راه یار و یاری نیکمرد طاهری 



اول و آخر یار...حضور اعضای مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان در یادمان مسافر دیار آزادی کیانوش آسا



اول و آخر یار

حضور اعضای مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان

در یادمان مسافر دیار آزادی کیانوش آسا

امروز 25 خرداد بود . سالروز پرواز سبکبالانه ی پرنده ی در قفس کیانوش آسا به اوج آسمان آبی و زیبای رهایی و آزادی . آری عزیزان امروز روز یار عزیزمان کیانوش بود و به همین مناسبت یادمانی به یادش برگزار شد تا یادمان نرود که در این دیار هنوز هستند کسانی که از آزادی و شرافت آدمیت پاسبانی میکنند و در این راه از جان شیرینشان هم میگذرند . پس بی انصافیست اگر یادی از او نمیکردیم چون کیانوش یار حقیقی بود از همانهایی که بی دریغ تقدیم دوست کرد آنچه را که نزدمان امانتی بیش نیست .
پس مبارک باد خلعت گرانبهای آزادی و رهایی ابدی بر قامت



ایستاده و بلندش

Donnerstag, 12. Juni 2014

حق تعیین سرنوشت و کردیسم

حق تعیین سرنوشت  و کردیسم:
آنچه در ادبيات سياسي به عنوان "حق تعيين سرنوشت" شناخته مي‌شود، حق مشاركت در جريان مردم‌باور حكومت و تأثير آن بر آينده‌ي سياسي،celal_golshen_tenha فرهنگي و اجتماعي يك جامعه‌ي مشخص است. "حق تعيين سرنوشت" براي همه‌ي انسانها، حق آنها براي توسعه‌ي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است. "حق تعيين سرنوشت"، همچنين با مفهوم عدالت در حقوق بين‌المللي مترادف است: "انتخاب آزادانه روش زندگي براساس رضايت فرد يا جامعه‌اي معين". "حق تعيين سرنوشت"، يك اصل بنيادين بين‌المللي است، در منشور حقوق بشر نيز آمده و به عنوان يك حق مدني در حوزه‌هاي مختلف علوم انساني به رسميت شناخته شده است. تئوري حق تعيين سرنوشت اين تئوري يك نظريه‌ي كلان الگوي انگيزش انساني و شخصيتي است كه در بستره‌ي جامعه متجلي مي‌شود. تمركز اين نظريه روي درجات رفتار انساني شامل كنش و واكنش براي دستيابي به حداكثر فرصت انتخاب است. اما "حق تعيين سرنوشت" مبتني بر فرضيه‌‌اي است كه ابتدا به ساكن، انسان را به عنوان يك موجوديت فعال با تمايلات رشد و روانشناختي و تمايل به برجستگي در جامعه مي‌شناسد كه كليه‌ي ويژگي‌هاي اجتماعي را با حس خود (self) مطابقت مي‌دهد.اين انسانهاي طبيعي، اگرچه به صورت خودكار عمل نمي‌كنند و محيط اجتماعي بر رفتار آنها اعم از كنش و واكنش مؤثر است، اما ويژگي روانشناختي، مهمترين عامل تحرك آنها به شمار مي‌آيد. در تئوري "حق تعيين سرنوشت" و از نگاه روانشناسي اجتماعي، انسان با قرار گرفتن بين دو حد "موجوديت فعال فردي" و "تأثيرپذيري فعال اجتماعي"، رفتار، ديدگاهها و انديشه‌ي خود را سامان داده و روند رو به رشد خود را تداوم مي‌بخشد. "حق تعيين سرنوشت" به عنوان يك نياز رواني، مستقل از جنس،گروه يا فرهنگ است و تنها در يك محدوده‌ي خاص، از عوامل قومي تأثير مي‌پذيرد. تئوري"حق تعيين سرنوشت" از ديدگاه روانشناسي اجتماعي، به معناي يك نياز پايه و معرف سلامت رواني در انسان است و عدم تمايل به آن، به عنوان يك آسيب رواني شناخته شده و به مثابه يك بيماري رفتاري در انسان تعريف مي‌‌شود. اين تئوري، بررسي انگيزش‌هاي انساني با در نظر گرفتن نيازهاي رواني براي دستيابي به استقلال شخصيتي است. روانشناسي اجتماعي و "حق تعيين سرنوشت" فرض مي‌كند رفتارهاي انساني، منبعث از يك ريشه‌ي روانشناختي به دنبال دستيابي به هدف يا اهدافي هستند. تئوري‌هاي انگيزش،از اين رفتارها به عنوان"ارزش‌هاي روانشناختي هدف‌ياب" نام مي‌برند. در نظريه‌ي"حق تعيين سرنوشت"، به اين نكته اهميت داده مي‌شود كه انسان با محوريت بخشي به استقلال شخصيتي كه ناشي از ويژگي رواني فرد در حالت تعادل است چگونه از ميان اهداف گوناگون، همواره توجه خود را معطوف به هدفي مي‌كند كه به لحاظ كيفي، استقلال او را تأمين و حفظ كند. ديدگاه اين مساله مبتني بر يك نياز رواني است. با اين اوصاف،"حق تعيين سرنوشت"، متعالي‌ترين سطوح روانشناختي انسان در هدايت او به سوي "استقلال فردي" خواهد بود. سرشت نيازها در حق تعيين سرنوشت سرشت نيازها در حق تعيين سرنوشت با رويكرد روان شناختي، برجستگي نيازها با هدف رشد، تمايز و بقاست كه در فاز اجتماعي خود، سه هدف "اهليت"، "ارتباط" و "استقلال" را متلبور مي‌سازد. بنابراين "رشد"، "تمايز" و "بقا" كه در يك سطح كيفي، نتيجه‌ي انگيزش تمايل و هدف در تئوري نيازهاي اوليه (نيازهاي عامل تداوم حيات در محيط طبيعي) به شمار مي‌آيند، با حركت عمودي به سوي اهليت، ارتباط و استقلال در تئوري نيازهاي ثانويه (نيازهاي پردازش شده از طريق نيروي عقلاني)، ظرفيت‌هاي بالقوه‌ي فرد را براي ورود به گروه اجتماعي آماده‌ي فعليت مي‌سازند. بنيادي‌ترين نتيجه‌ي نياز ثانوي (استقلال)، عامل تمايل به "حق تعيين سرنوشت" در يك انسان طبيعي است. حق تعيين سرنوشت به مثابه يك مفهوم سياسي و حقوقي "حق تعيين سرنوشت" به مثابه يك مفهوم بنيادين در منشور حقوق بشر آمده و به عنوان الگويي در جهت دستيابي نوع بشر به "آزادي" و "صلح" شناخته شده است. به همين خاطر، ادعاي حمايت از حقوق نوع انسان، ابتدا به ساكن با به رسميت شناختن "حق تعيين سرنوشت" آنها معنا پيدا مي‌كند."حق تعيين سرنوشت"، بازتاب اهميت اجتماعات، گروهها، اقوام و ملتها در جامعه‌ي جهاني و تاكيد بر تساوي آنها به دليل ماهيت انسان بودن آنهاست. آن، همچنين با تكيه بر لزوم صيانت از فرهنگ اجتماعات،گروهها ، اقوام و ملتها، آزادي آنها را براي انتخاب سياسي، اجتماعي و فرهنگي، تامين و نه تضمين مي‌كند. "حق تعيين سرنوشت"، همچنين تمايز نژادي، ملي و قومي گروههاي انساني را به رسميت شناخته و از حكومت ‌مي‌خواهد با به رسميت شناختن اين حق، اتباع خود را در موقعيت سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خود آزاد گذاشته و با هيچ مانعي مواجه نسازد. "حق تعيين سرنوشت" بر اين نكته پاي مي‌فشارد كه هيچ انساني حق ندارد به هر دليلي، قدرت خود را بر ديگري به هر بهانه‌اي ديكته كند. آن همچنين، مبارزه‌ي گروههاي نژادي، قومي يا ملي را در صورت مواجهه با هر نوع سلطه به رسميت شناخته و آزادي انتخاب "سرزمين"، "حاكميت" و"تابعيت" را از مصاديق "حق تعيين سرنوشت" مي‌داند. "حق تعيين سرنوشت"، همچنين كليه‌ي اشكال كولونياليسم را به دليل ماهيت سلطه‌ي سياسي، اقتصادي و فرهنگي گروه "فرادست" بر گروه "فرودست" كاملاً رد مي‌كند. بنابراين، مفهوم "حق تعيين سرنوشت" در رابطه با استعمار نيز به معناي "لزوم استعمارزدايي" است. تقسيمات حق تعيين سرنوشت "حق تعيين سرنوشت" به "حق تعيين سرنوشت خارجي" و "حق تعيين سرنوشت داخلي" تقسيم‌بندي مي‌شود."حق تعيين سرنوشت خارجي"، به هنگام بروز يك وضعيت كولونيالي طرح مي‌شود كه در آن، يك سرزمين يا يك گروه ملي به صورت مستقيم تحت تأثير تلاش براي تجزيه، توسعه‌طلبي يا تغيير هويت از سوي گروه سلطه قرار مي‌گيرد. در اين حالت، "حق تعيين سرنوشت خارجي"، با اذعان به حق استقلال گروه تحت سلطه، تمام ابزارهاي ممكن را براي مقابله با گروه سلطه جهت بازيابي استقلال و مقاومت در برابر تجزيه، توسعه طلبي و تلاش براي تغيير هويت، مشروع خواهد دانست. "حق تعيين سرنوشت داخلي" نيز هنگامي ظهور خواهد كرد كه يك حكومت، با استفاده از ابزار قدرت، تلاش مي‌كند گروههاي تحت حاكميت خود را با الگويي خاص، تعريف و آنها را از ماهيت واقعي خود منتزع نمايد. مهمترين گروههاي هدف در اين حالت، نژاد، رنگ، گروه قومي يا گروه ملي ساكن در يك كشور هستند كه به لحاظ ويژگي‌هاي فوق، از طبقه‌ي حاكمه‌ي آن كشور متمايز مي‌شوند. در اين حالت نيز "حق تعيين سرنوشت داخلي"، فاكتورهايي چون تلاش براي "خودگرداني"، "ائتلاف" و "استقلال" را براي هر يك از گروههاي هدف در صورت تلاش نامشروع طبقه‌ي حاكم، مشروع مي‌شمارد. "حق تعيين سرنوشت داخلي" در مواجهه با انواع تبعيض مانند تبعيض آموزشي، تبعيض مذهبي، تبعيض فرهنگي و تبعيض اقتصادي، ابتدا شروط رفع تبعيض را ارائه و در صورت عدم پذيرش آن توسط تبعيض كننده، تبعيض شونده را مجاز به انتخاب آزاد مي‌كند."حق تعيين سرنوشت"، يك حق ذاتي، يك جريان پيوسته و فرصت هميشگي انسانها براي انتخاب نوع حكومت و نظام اجتماعي و تغيير هر يك از آنها در صورت لزوم است. حق تعيين سرنوشت در حوزه‌ي "مردم" "حق تعيين سرنوشت" به طور عام، در مورد مردمي مفهوم پيدا مي‌كند كه به هر دليل، از وضعيت موجود خود راضي نبوده و براي دستيابي به وضعيت مطلوب، خواهان "حق تعيين سرنوشت" هستند. اما به صورت خاص، مردم ممكن است به مجموعه افرادي با تاريخ مشترك، نژاد مشترك، هويت قومي مشترك، هويت فرهنگي مشترك، هويت زباني مشترك، هويت مذهبي مشترك، هويت ايدئولوژيك مشترك يا الگوي زندگي اقتصادي مشترك اطلاق شود. مهمترين عامل در اين ميان، كه شايد بتواند جامع كليه‌ي عوامل فوق به صورت خاص در"حق تعيين سرنوشت" باشد، مفهوم "ملت" است كه با جمع تاريخ مشترك، زمين مشترك، زبان مشترك و آرمان مشترك در ميان مجموعه‌اي از انسانها، حوزه‌ي مردمي را به صورتي تقريباً كامل متمايز ساخته و شرايط را براي اعمال "حق تعيين سرنوشت"، فراهم مي‌‌سازد. به همين خاطر گفته مي‌شود عمومي‌ترين حوزه‌ي مردم به صورت خاص، مفهومي به نام ملت مي‌تواند باشد. بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه مفاهيمي چون دولت، كشور و حاكميت، توان كمتري براي بررسي "حق تعيين سرنوشت" در برابر مفهوم ملت دارند. حق تعيين سرنوشت در حوزه‌ي "سرزميني" در حوزه‌ي سرزميني، "حق تعيين سرنوشت"، سرزميني را به رسميت مي‌شناسد كه شاخصه‌هاي آن، فراتر از مرزهاي سياسي بين‌المللي تعريف شده باشند. استقلال حقوقي اين موضوع، تأثير قدرت‌هاي كولونيالي يا نامعادلات بين‌المللي بر كيفيت توليد يا بازتوليد برخي كشورها در"فضا ـ زمان" خاصي است. به اين ترتيب ممكن است قدرت بتواند تعيين كننده‌ي كميت و كيفيت استقرار گروههايي از مردم در يك سرزمين خاص باشد اما آن سرزمين خاص، تعيين كننده‌ي طبيعي كميت و كيفيت استقرار ساكنان آن نباشد. استدلال ديگر، تأثير قدرت بر چگونگي محدودسازي يك سرزمين و تحت تأثير قرار دادن آرامش و امنيت آن به بهانه‌ي حوزه‌ي نفوذ و قدرت است. اصول حق تعيين سرنوشت بنابر آنچه گفته شد مهمترين اصول"حق تعيين سرنوشت" عبارت خواهند بود از: ـ حق داشتن انتخاب براي چگونه زيستن (choice). ـ توانايي قدرت تصميم‌گيري براي طرح نيازها و تأمين آنها (control). ـ توانايي ايجاد ارتباط به منظور مشاركت و استقرار امنيت با هدف بقا (Relatlonship). ـ دارا بودن ارزش و احترام به عنوان يك شخصيت در جامعه‌ي بين‌المللي(Dignit and Respect). ـ توانايي انتخاب در يك اجتماع با حفظ هويت خود(Community). ـ كارايي فرد به عنوان يك شخصيت و امكان ايجاد ديالوگ در هر سطح(Fiscal conversation). -داشتن توانايي براي ايجاد و پذيرش مسووليت در تصميم‌سازي و تصميم‌گيري(Roles and Responsibilty). ـ توانايي انسان براي انتخاب در كليه‌ي سطوح (Freedom). ـ توانايي انسان براي اعمال نفوذ جهت دستيابي به آنچه انتخاب كرده است(Authority). ـ ترتيب منابع انساني و غيرانساني به صورت رسمي و غيررسمي براي ياري رساندن به انسان جهت دستيابي به هدف(Support). -ايجاد و پذيرش نقش‌هاي ارزشي در سازماندهي و اجراي اعمالي كه جهت دستيابي به هدف انجام مي‌گيرد و اهميت‌بخشي به رهبري در اين مسير.(organization) از آنجا كه"حق تعيين سرنوشت"، يك حق ذاتي و يك جريان طبيعي است، مهمترين فاكتورهاي لازم براي آن، وجود انسانهاي آزاد با توانايي انتخاب آزاد و مشاركت سياسي و اجتماعي آنهاست. احترام به ارزش‌هاي فرهنگي و كثرت ملي، فرهنگي و اقتصادي، پذيرش هويت‌هاي قومي و ملي انسانها و احترام به سرزمين، ارتباطات و منابع به عنوان ابعادي از ويژگي‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي نيز از ديگر فاكتورهاي"حق تعيين سرنوشت" خواهند بود. "حق تعيين سرنوشت ملت كُرد" در قالب "كرديسم"، هدايت به عرصه‌ي آزادي اراده‌ي آحاد ملت كُرد است.

2014.06.08
نویسنده :علیمراد یوسفی
































«راه در جهان یکی است و آن راه راستی است»

«راه در جهان یکی است و آن راه راستی است»

کامران آسا



کیانوش آسا متولد فروردین ۱۳۶۳ در کرمانشاه بود. او در خانواده‌ای با مذهب یارسان (اهل حق) بزرگ شده و دانشجوی ترم چهارم کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران، فعال محیط زیست و تنبورنواز بود.

کیانوش در جریان ناآرامی‌های پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری، روز دوشنبه ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران ناپدید و چند روز بعد، روز سوم تیر ماه در سردخانه‌ی پزشکی قانونی توسط خانواده‌اش شناسایی شد.

به گفته‌ی پزشکی قانونی جسد این جوان دانشجو در روز ۲۹ خرداد به پزشکی قانونی تحویل داده شده‌ بود و علت مرگ او اصابت دو گلوله به وی بوده است. خانواده‌ی کیانوش اما می‌گویند که تا پیش از سوم تیر بارها به آنها اعلام شده بود که فرزندشان در زندان اوین به‌سر می‌برد.

پیکر کیانوش آسا در تاریخ هفتم تیرماه در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شد. مراسمی نیز به مناسبت یادبود وی روز هفتم تیرماه در دانشگاه علم و صنعت ایران و با وجود تهدید گسترده‌ی مسئولان دانشگاه و وزارت اطلاعات برگزار شد.



با درود فراوان به آنان که در هر شرایطی از حقوق و ارزش‌های انسانی دفاع می‌کنند و با احترام به لوح حقوق بشر کوروش، میراث و سند افتخار مردم ایران که دفاع از حق و آزادی و برابری انسان‌ها را به جهانیان گوشزد کرده است و کرنش در برابر خون پاک و به ناحق ریخته‌ی کیانوش، پرده را کنار می‌‌زنم تا احساسم نفسی کشیده و بر چهره‌ی برگ‌های سپید، خط می‌کشم و برای کیانوش آسا یا همان کی (بزرگ)، انوشه (نامیرا)، آسا (آسوده) می‌‌نویسم و اکنون و همیشه خود را در آن روزهای ماندگار قرار می‌‌دهم. آری این شب و روزها دلم سخت گرفته و به یاد کیانوش می‌‌گویم و می‌گریم.

کیانوش مهربان برادرم! سلام، سلامی به گرمی آتشگاه زرتشت، به بزرگی نام ایران و شرافت و اصالت قوم کرد. در این روزگار بی‌‌پناهی سلام مرا از این خانه‌ی دلگیر بپذیر و پناهم باش. می‌خواهم گوشه‌‌ای از سفره‌ی دلی را برایت بگشایم که از کودکی با مهربانی‌هایت، خو گرفته است.

اکنون که این مطلب را برایت می‌‌نویسم چند روزی بیشتر به ۱۶ آذر ۱۳۸۹، روز دانشجو نمانده است. حدود ۱۸ ماه از آن روزها می‌‌گذرد؛ روزهایی که برای همیشه در خاطرمان خواهد ماند. با خود فکر می‌کنم خدایا! این چه روزگاری است؟!

بگذار بگویم که سکوت تنبور و مرگ آرزوهایت که همانا مرگ ما و آرزوهای‌مان هست را باور ندارم.
آری برادر! می‌خواهم با تو گپ بزنم، از تو بگویم، از خودم، از خانواده و دوستانت، از روزهای سرد و سیاهی که سایه‌ی سنگینش را بر زندگی ما گسترده است.

ابتدا در کنار ابهت بیستون- که با قامتی استوار در همایش ثبت جهانیش حضور یافتی- قلم به دست گرفتم تا برایت بنویسم، بار دیگر در مقبره‌ی حضرت داود از یادگاران دوران مادها و درکنار مزار پدرمان رستم و برادرمان فریدون، یک‌بار هم در کنار زیارتگاه‌های حضرت سلطان حقیقت و بابایادگار، یک‌بار در بلندای توچال، همچنین درکنار رودخانه‌ی سیروان و طاق فرهاد، که در حضور این مکان‌های خاطره‌‌انگیز همیشه با گام‌های محکم و در حالیکه تنبورت را همراه داشتی، با خانواده، دوستان و یاران دبستانی‌‌ات درآن‌جاهایی که تو پا گذاشتی قصد نوشتن کردم. اما قلم یاری‌ام نداد به ناچار در خانه‌ای که مدت‌هاست قدم‌هایت، سکوتش را نشکسته، کنار میز مطالعه و صندلی خالی از وجود پرمهرت درخاموشی شب‌های بی‌قراری با نظاره‌‌ی تصاویر زیبایت و دست‌نوشت‌ها، نقاشی، طراحی و کاریکاتورهایت، تقدیرنامه‌های علمی و ورزشی و گوش دادن به صدای حماسی و نوای زلال تنبورت، حبس شده در چهاردیواری، کنار دایه (مادر) رنج کشیده که از بهترین مادران دنیاست، برادر بزرگ و دلشکسته‌مان عزیز و خواهران دلسوخته‌مان جماله، غزاله، پرستو و پریسا که هر یک سعی در پنهان کردن غم‌ها و اشک‌‌های‌شان را دارند، با یادآوری کوهی از خاطرات با تو سخن می‌گویم؛ سخنی از سردرد؛ دردی که آن دوشنبه‌ی زیبا را به غروبی خونین منتهی کرد و دردی که ذره ذره‌ی وجودمان را فرا گرفته است.

برادرم کیانوش! هر چقدر گذشته‌ام را با تو مرور می‌کنم بیشتر حیران هنر، متانت، مهر و صفا، صبوری و مسئولیت‌‌پذیری‌‌هایت می‌‌شوم و احساس می‌‌کنم تو در کنارم هستی. این خاطرات، همه‌ی بغض‌ها و غم‌های بزرگی هستند که در برابر چشمانم قرار دارند و با یادآوری آنها، زندگی‌ام را در غروب یک روز سرد پاییزی می‌بینم.

کیانوش جان! بسیار زودتر از اینها می‌خواستم با تو که در سخت‌ترین لحظات در کنارم بودی سخن بگویم و از تو بنویسم، اما نگرانی از این‌که مبادا این گفتن و نوشتن‌ها متأثر از فضای سهمگین ماه‌های آغازین عروجت مرا به سویی بکشاند که نه تو راضی باشی و نه من، پس خود را به دست زمان یعنی داناترین دانایان سپرده و ازآن پیروی کردم.

با نظاره بر برگه‌‌ی گواهی فوتت که مقابل علت مرگ عبارت «خشونت به وسیله دیگران» به چشم می-خورد در بهت و عزای این فاجعه‌‌ی بزرگ بوده و باورم نمی‌‌شود دیگر هیچ‌وقت تو را ندیده و درکنارم نخواهی بود و در ذهنم نمی‌‌گنجد که رفتنت بی‌بازگشت بوده و خانه از وجود پر مهر و محبتت تهی شده است.

روزها و ماه‌ها درگذرند و ما هر روز بدون حضور تو طلوع را به غروب رسانده و در این شرایط غمبارکه روح و جسم‌مان رفته رفته خسته‌تر می‌‌شود، گذشته را برابر چشمان‌مان تصور می‌کنیم و در این شرایط اسفناک شیرینی آن خاطرات را در مقابل تلخی این غم بزرگ و جانسوز قرار می‌دهیم. دوران کودکی آن روزهای خوش و بی همتا، که پویا و سرشار از شادی‌ها، مشتاق آینده‌‌ای روشن بودیم، چهارشنبه سوری، تحویل سال نو و نوروزها و جمع شدن اعضای خانواده گرد سفره‌ی هفت‌سین، میهمانی‌ها ،کوهنورِِدی‌ها، ماهیگیری‌ها، خاطرات گردش در طاق بستان، تنبورنوازی‌‌های عرفانی‌‌ات، پایکوبی در هنگام بازگشت هموطنان از اسارت، خاطرات قناری بال شکسته‌‌ای که پرورش دادی تا نعمت آزادی را بچشد، لبخندهای مهربانانه‌ات در بازگشت از دانشگاه، مطالعه‌ی مستمر نشریات دانشگاهی و اصلاح‌طلب، خاطرات آخرین باری که درخوابگاه مجیدیه در کنار هم بودیم و صدای حزن-انگیز کیومرث امیری، این شاعر دلسوخته‌ی لک زبان کرمانشاه که شعرهایش تجسم دردهای امروز جامعه است را مشتاقانه با هم گوش دادیم، خاطرات تنبور نوازی‌‌هایت که با الهام از سید خلیل عالی‌‌نژاد آن را شروع کرده و با شور و اشتیاق به تنبور نوازی حماسی آن را ادامه دادی و خاطره‌ی آخرین پیامت که در ساعت ۱۲و ۴۵ دقیقه ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ برای دوستانت فرستادی و این پیام اکنون مهم‌ترین پیام زندگی ماست.

آری نازنین برادرم، از دست رفتن وجود پرخاطره‌‌ات، دردناک‌ترین غم زمانه را برای‌مان به همراه آورد و مسائل بسیاری دست به دست هم دادند تا دیگر از پرتو مهرت بهره‌‌مند نشویم و این رنج بزرگ، روح و جسم‌مان را سخت بفشارد و به جایی برسیم که دیگر امیدمان نه یافتن و یا رهایی‌ات از زندان که روشن شدن چگونگی این ظلم بزرگ رفته بر دودمان ما باشد.

کیانوش جان! به یاد داری در سال ۷۹ که زندگی‌مان رو به بهبودی نسبی نهاده بود به یکباره مرگ پدر، سنگینی سختی‌‌های تازه‌‌ای را بر ما تحمیل کرد. هرچند دایه با مهر مادرانه و صلابت پدرانه جای پدر و مادر را برایمان پر کرده بود تا اینکه توانستیم خود را با آن شرایط وفق داده و برای آرامشی نسبی و زندگی بهتر- که پدر و پدربزرگ‌مان به دلیل جور برخی نامردمان روزگار خود، هیچ‌گاه به آن نرسیدند- تلاش کردیم و همه‌ی تلخی و تنگناها را با صبر، تحمل و پشتکار گذراندیم. ما که از تبار رنج کشیدگان و قافله‌ی محرومان اجتماعی بودیم هیچ‌گاه راضی نمی‌‌شدیم برای کم شدن مصائب‌مان در زندگی، اعتقادات خود را کنار گذاشته یا نسبت به آنها بی‌‌تفاوت باشیم. سال‌ها در انجمن‌‌های زیست محیطی که جبهه‌ی سبز کرمانشاه با مسئولیت برادر بزرگ‌مان عزیز، یکی از آنها بود و دیگر گروه‌های عام‌‌المنفعه تلاش کردیم و با افتخار، داشته‌‌های‌مان را صرف این امور کرده و در کنار افراد پاک و مظلوم بودیم، هر چند در این مسیر مشکلات فراوانی داشته و هر از گاهی ریاکاران و جاه طلبان سد راه‌مان می‌‌شدند، ولی با تلاش برای غلبه بر مشکلات، گاه با پیروزی و گاه با شکست حرکت کردیم و پیش رفتیم.

یادش بخیر! آن شب را که هم‌‌قسم شدیم تا در برابر مشکلات کوتاه نیامده و در این روزگار نامراد، پشتیبان هم باشیم و در این مسیر کوشا بوده، هدف را گم نکنیم، روز به روز تلاشهای‌مان را بیشتر کرده، به خود امید دهیم و هرجا که ناامیدی به سراغ‌مان آمد ازدیگری کمک بگیریم.

مدت زیادی از آن شب نگذشته بود که تب وتاب انتخابات و حواشی آن، سراسر کشور را فرا گرفت و تلاش و تکاپوهای تو نیز بیشتر و بیشتر شد. چند روز مانده به انتخابات به کرمانشاه آمدی و در کنار هم بودیم. غروب شنبه ۲۳خرداد هنگام بازگشت به دانشگاه، دو عکس کوچک را به دایه دادی و گفتی که تا دو هفته دیگر برمی‌‌گردی و باید آن عکس‌ها را جهت عضویت در هیئت علمی دانشگاه کرمانشاه تحویل بدهی و به دایه گفتی: برای تعیین محل شغلت از بین صنعت نفت جنوب و پتروشیمی کرمانشاه، آنجا که دایه راضی باشد را انتخاب می‌‌کنی. دایه تو را قسم داد: مبادا در تظاهرات شرکت کنی و مشکلی برای پرونده‌ی تحصیلی‌‌ات ایجاد شود و ۱۸ سال زحمت و شب نخوابیدن‌‌هایت بی‌‌نتیجه بماند. او خواست تو را در آغوش بگیرد اما اجازه ندادی و گفتی: زود برمی‌‌گردم دایه! به من نگاه کن ببینم گریه می‌‌کنی؟! یا می‌‌خندی؟! و سپس با اشک‌های او و بدرقه‌ی خانواده‌‌ات، زادگاهت را ترک کردی.

روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۸۸ چندین بار با تو تماس داشتیم اما هربار گفتی همراه دوستان دانشجویی‌‌ات هستی و حالت خوب است. بعدها فهمیدیم که آن روز در تجمع ولی عصر و دیگر تجمع‌های تهران حضور داشتی و شب را در خوابگاه دانشگاه خواجه نصیر کنار دوستانت سپری کرده بودی و با تشریح اوضاع و شرایط از دوستانت خواسته بودی در تجمع مسالمت‌آمیز فردای آن روز شرکت کنند.

در روز ۲۵ خرداد ۸۸، برای اعتراض به نتایج انتخابات و با امید به بازشماری آرا همراه با بسیاری از مردم، دانشجویان، اساتید دانشگاه و قشر فرهیخته‌ی جامعه در راهپیمایی میدان امام حسین تا آزادی حضور داشتی.

در آن هنگام که ما در پی امور روزمره‌ی خود بودیم، در یک حرکت ضد انسانی، در اوج مظلومیت مورد اصابت گلوله قرار گرفتی و صدها کیلومتر دور از خانه و زادگاهت در خون خود غلتیدی. من به تعریف و تمجید از حرکت آزادی‌خواهانه‌ی ملت و نقد مخالفان آن می‌‌پرداختم و بعدها مشخص شد در آن لحظاتی که من با شور و خروش وصف ناپذیری در مورد این امور می‌‌گفتم همزمان سرنوشت ما در پایتخت با سرب داغ هدف قرار گرفته است.

ای کاش تو هم مانند بسیاری از زخمی شدگان آن روز که اکنون کم و بیش بهبودی یافته‌اند، امروز در کنارمان بودی. اما افسوس! که تو رفتی و من و یارانت را تنها گذاشتی.

نمی‌دانیم در چه لحظه، ساعت و روزی قلب نازنینت از تپش باز ایستاده اما مطمئنیم در آن لحظات که از شدت درد به خود می پیچیدی خانواده، دوستان و آرزوهایت را در برابر دیدگانت می‌دیدی، از کارهای نیمه تمام و قول‌هایی که به دایه داده بودی خداحافظی کردی و غریب، ناب و اهورایی شدی و به قاتلانت درس ایمان، شهامت و خداپرستی دادی. دفاع از آزادی و حقوق انسانی مجال دفاع از پایان نامه‌ات را نداد. تردیدی نیست زمان به خون غلتیدنت برج آزادی نظاره‌گر بوده و قول داده هر چه راکه دیده برای آیندگان تعریف کند.

از غروب شوم آن دوشنبه تا چهار روز بعد دیگر اطلاعی از تو در دست نیست. ظهر روز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸، افراد ناشناس! پیکر پاک و خونینت را به پزشکی قانونی تهران تحویل می‌دهند.

کیانوش نازنین! در آن روزهای پر دلهره و اضطراب قصد داشتیم بعد از یافتنت، تو را در آغوش‌مان بفشاریم و غم و ترس وجودمان را به قلب مهربانت چشانده و نذرهای فراوان دایه، برای بازگشتت را ادا کنیم و برای جشن فارغ التحصیلی‌‌ات از دوره‌ی کارشناسی ارشد برنامه‌‌ها داشتیم.

در آن روزهای سرد و عذاب‌آور که من و خواهرمان پرستو در کلان شهر تهران برای یافتنت به هر سو می‌دویدیم، چه بر ما گذشت، چه برخوردهایی با ما کردند، چه‌‌ها دیدیم و چه‌‌ها شنیدیم داستان غم‌انگیز و بلندی است که اگر بتوانم و مرگ مهلتم بدهد روزی آن را به صورت یک رمان خواهم نوشت.

در آخرین روز یافتنت بود که احساس غریبی به من می‌‌‌‌گفت اتفاقی افتاده است، اما زیر بار سنگین این احساس نمی‌‌رفتم. لحظه‌‌ای که عکس چهره‌ی خون‌‌آلودت را دیدیم سعی کردیم در تصویر پیش روی‌مان نشانه‌‌ای بیابیم که ثابت کند متعلق به تو نیست اما موفق نشدیم. هر چند که دیدن تصویر کسی دیگر نیز بدان صورت برای‌مان دردناک بود. به بقیه دلداری می‌دادم که اشتباه نکنید این چهره، فقط شبیه به کیانوش است و مدام می‌‌گفتم: باید از پزشکی قانونی رفته و مجدداً در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها در جست‌وجویت باشیم. ناگهان از گوشه‌ی دلم صدایی برخاست که چرا خودت را فریب می‌‌دهی؟ این چهره‌ی به خون خفته، همان کیانوش مهربان، برادرت و تلاشگر راه علم و هنر و موسیقی و عرفان است که قرار بود چند روز دیگر به زادگاهش بازگردد. حاضر بودیم هر بحرانی را تجربه کنیم ولی تصویرت را در آن چهارشنبه شوم نبینیم. اما به وضوح دیدیم که با چشمانی بسته و دهانی پر از خون که مجال گفتن کلامی را نداشته آرام گرفته‌‌ای.

با دیدن تصویرت در روز چهارشنبه سوم تیر ۱۳۸۸ و دریافت مجوز رویت جسد در صبح روز بعد هنگامی که مأموران بعد از صحبت‌های فراوان با ورود من، عزیز و پرستو به سالن تشریح پزشکی قانونی تهران موافقت کردند و تلفن‌های‌مان را گرفتند... به بدترین شکل ممکن باترس و اضطرابی شدید که سراسر وجودم را فرا گرفته بود دست پرستو را گرفته و با ترس به دنبال عزیز می‌رفتم. همین که وارد سالن تشریح شدیم در چند متری پیکری پوشیده که تنها چهره‌اش بیرون بود قرار گرفتیم. سه نفر آنجا ایستاده بودند. برادرمان عزیز جلو رفت و کنار آن سه نفر ایستاد. نمی‌خواستم جلو بروم اما به خود تکانی دادم و با خود گفتم ما که هنوز از چیزی مطمئن نشده‌ایم، قوی باش. به آهستگی و با احتیاط جلو رفتم، اما برخلاف همه‌ی دعاها و آرزوهایم تو را بر روی تخت بیمارستانی آرام دیدم. بعد از آن دیگر نمی‌دانم چه شد! فقط یادم هست مأمورین هر سه نفرمان را به حیاط پزشکی قانونی منتقل کردند. درآنجا با فریادهای‌مان خبر این ظلم بزرگ را به آسمان رسانده و فریاد زدیم هر چه داشتیم در آتش خشم و خشونت قانون‌شکنان سوخت.

دیدیم که چه بی‌رحمانه و ناباورانه از دنیای آرزوهایت تنها دو گلوله‌ی آتشین به تو رسیده است. آن روز سرآغازی برای سوختن خاموش نشدنی خانواده‌‌مان در شعله‌‌های آتش بود.

وقتی تو را یافتیم، توانی در ما نبود که فارغ التحصیلی‌‌ات را جشن بگیریم، روح نازنینت پر کشیده بود و چقدرسخت! چقدر عمیق! عکس زیبایت را به قلب‌مان فشردیم، بوسیدیم و باز به قلب‌مان فشردیم. همان زمان در کرمانشاه، خاک خسروان، در خانه‌ی کوچک ما غوغایی به پا بود. دایه هر چقدر زنگ می‌‌زند جوابی نمی‌‌گیرد تا اینکه کسی گوشی را بر می‌‌دارد و می‌گوید: پرستو و کامران و بقیه تلفن‌های‌شان را در خانه‌ی ما جا گذاشته‌‌اند، اما دایه باور نمی‌‌کند. در این اثنا دایی‌‌های‌مان خانه را مرتب می‌‌کنند. اقوام در خانه ازدحام کرده و از میان جمعیت حاضر در آن‌جا هر کس چیزی می‌‌گوید. همه مردد، نگران و منتظر خبری از تو هستند. هر چند من از تهران تأکید کرده بودم که چیزی به دایه نگویند ولی یکی از بستگان دایه را از ماجرا با خبر می‌‌کند. در میان آن شلوغی یک‌باره دایه فریاد می‌‌زند، کیانوش کشته شده است؟! با کلام دایه خانه بر سر اعضای خانواده و فامیل‌هایی که آنجا جمع بودند آوار می‌شود. افسوس! رخ داده بود آن‌‌چه که نباید اتفاق می‌‌افتاد.

خانه‌‌ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز
هر طرف می‌سوزد این آتش
پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود

▪ ▪ ▪
خانه‌‌ام آتش گرفته است، آتشی بی‌‌رحم
همچنان می‌‌سوزد این آتش
نقش‌هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم، در و دیوار

▪ ▪ ▪
سوزد و سوزد
غنچه‌‌هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدان‌ها
روزهای سخت بیماری

▪ ▪ ▪
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می‌دوم گریان
از این بیداد
می‌‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

دیگر همه چیز تمام شده بود! خانواده و فامیل‌ها در کرمانشاه بدان حال، و ما در تهران برای انتقال تو به کرمانشاه به هر سو می‌دویدیم. به علت برخوردن به تعطیلات آخر هفته، انجام مراحل قانونی تحویل پیکرت ، صبح شنبه ۶ تیر ۸۸ انجام شد و غروب دلگیر آن روز با هواپیمای تهران-کرمانشاه برای آخرین بار به زادگاهت بازگشتی.

در فرودگاه بعد از آن که پیکر پاکت را که در تابوت بود از هواپیما پایین آوردیم و داخل آمبولانس گذاشتیم خیل عظیم بستگان، دوستان، دانشجویان، همشهریان و دلشکستگانی که از ساعت‌‌ها پیش در فرودگاه منتظر ورودت بودند هجوم آوردند و ناله‌ها سر دادند، چرا چشمانت را باز نکردی ؟! چرا برنخاستی و به آنها خوش آمد نگفتی؟! چه کسی این توان را از تو گرفته بود؟ ننگ بر او باد.



صبح روز یکشنبه ۷ تیر ماه ۸۸ در یک مراسم تشییع بزرگ با حضور نیروهای امنیتی فراوان پیکر پاکت را به خاک سپردیم. حلقه‌‌های گلی که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی‌‌ات بر گردنت بیاویزیم بر سر مزارت پرپر شدند. تو در آرامگاهی قرار گرفتی که نیمی از آن برای دایه بود و به این شکل (آدمکشان) تو را تا ابد در زیر خاک و ما را تا آخر عمر عزادار کردند.

دکتر اشرفی‌‌زاده استادت، اعضای خانواده را جهت حضور در مراسم به دانشگاه علم و صنعت دعوت کرده اما هنگام برگزاری مراسم در دانشگاه، مسئولان حراست و برخی مدیران آن دانشگاه با توسل به فریب مانع از حضور ما و همکلاسی‌هایت در کنار هم شدند.

در مراسم تشییع، ختم و چهلم، همکلاسی‌‌های دوران تحصیلت، همشهریان و اقشارمختلف مردم کرد و غیر کرد، شیعه، سنی، اهل حق، و دیگر اقلیت‌‌های مذهبی از کرمانشاه و کردستان و شهرهای گوناگون حضور داشتند، پیام‌هایی از خارج کشور برای‌مان ارسال شد. فعالان سیاسی و مدنی، انجمن‌های غیر دولتی NGO و فعالان محیط زیست، شعرا، نویسندگان، روزنامه‌نگاران، خبرنگاران، دانشجویان، اساتید دانشگاه، وکلا و مردم لک زبان کرمانشاه و ... حضور داشتند. مردم فارغ از هر گونه عقیده، مرام و مسلک با نشان دادن دو انگشت، مظلومیتت را فریاد زدند. با توجه به شرایط بسیار سخت امنیتی آن روزها، حضور چنان جمعیتی در خاطر مردم کرمانشاه برای همیشه نقش بست.

در مراسم چهلم که هزاران نفر شرکت داشتند در تالار شعارهای الله‌اکبر، عزا عزاست امروز، برادر شهیدم حقتو پس می‌گیرم، می‌‌کشم می‌‌کشم آن‌که برادرم کشت و ... به ویژه در قسمت زنان با شور و شدت زیادی سرداده شد. شرکت‌کنندگان در سوگ و عزا و با دل‌های شکسته در مراسم شرکت کرده بودند ولی همین مراسم رسمی هم با دستور فرمانده‌ی انتظامی کرمانشاه در انتها به خشونت کشیده شد، عزیز و چند نفر دیگر از بستگان بازداشت شدند، اما با تلاش مردم از داخل ماشین‌های امنیتی بیرون آورده شدند. تعداد زیادی از حاضرین در پایان مراسم روز چهلم مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت شدند. هر یک از مردم حاضر بر سر مزار عزیزان‌شان نیز که از مأمورین امنیتی به خاطر این رفتارها انتقاد می‌کردند کتک خوردند. در جریان این هجوم نیروهای انتظامی و لباس شخصی، اسپری فلفل به صورت دایه، پرستو و پریسا و زنانی که صورت‌هایشان بر اثر شیون زخمی شده بود، پاشیدند. هرچند که یکی از قضات کرمانشاه حکم به تبرئه دستگیرشدگان داد و بی‌‌مبالاتی برخی فرماندهان امنیتی حاضر در پایان مراسم چهلم را باعث اتفاقات پیش آمده تشخیص داد، اما هیچوقت نه فرماندهان و نه مأمورین و نه لباس شخصی‌‌هایی که این برخوردها را با مردم داشتند بازخواست نشدند.

چند روز بعد از مراسم چهلم و زمانی که حضور فامیل‌ها و بستگان آرام آرام کمتر شد، تازه به خود آمده بودیم که چه بر سرمان آمده است. روز به روز بیشتر اعضای خانواده را درد و ماتمی وصف ناشدنی فرا می‌گرفت و خانه برای همه‌ی ما به ماتمکده‌ای تبدیل شده بود که وصف آن در قلم و بیان نمی‌گنجد. 
در روز شانزدهم آذر که اعضای خانواده و همشهریان در کرمانشاه در تدارک انجام مراسمی بر سر مزارت بودند، من و بیژن رضایی دوست قدیمی‌‌ات با مشورت و هماهنگی نگهبانی ورودی دانشگاه علم و صنعت قصد داشتیم تاج گل مزین به چهره‌ی نازنینت را در دانشکده‌ی مهندسی شیمی قرار بدهیم، اما مأمورین امنیتی حاضر در آنجا مانع شدند. با وجود آن‌که به آنها گفتیم که حاضریم به همراه آنها این کار را انجام بدهیم اما نپذیرفتند، تا اینکه بازداشت شدیم و ما را به کلانتری ۱۳۶« فرجام» در نزدیکی دانشگاه منتقل کردند و از آن‌جا ما را به پلیس امنیت تحویل دادند. در پلیس امنیت شش ساعت بازجویی مداوم از من و بیژن انجام گرفت که بسیاری از صحبت‌‌ها و سئوال‌ها هیچ ربطی به ما نداشت، مانند اینکه: آقای هاشمی با آن قدرتش به این روز افتاده حالا شما دنبال چه چیزی هستید؟! و یا می گفتند مملکت مال شیعه‌‌هاست تلاش بیهوده نکنید به دست‌تان نمی‌‌رسد!

روز بعد در یک بازپرسی سه دقیقه ای به ما گفته شد: «در پرونده ی شما نوشته شده سطل آشغال آتیش زده‌‌اید»! و ... با اتهام «اخلال در نظم و امنیت عمومی»، دستور بازداشت و انتقال من به زندان اوین را صادر کرد و غروب به همراه بسیاری دیگر از بازداشتی‌‌های آن روز به بند ... اوین منتقل شدم. در آنجا ابتدا پنج روز در اتاق‌های پنج نفری در بسته که بیشتر به انفرادی شباهت داشت ماندگار شدم و سپس به بند عمومی اندرزگاه هفت اوین منتقل شدم و در آنجا در کنار دانشگاهیان، نخبگان و انسان‌های فرهیخته‌‌ای که هر کسی از بودن در کنارشان لذت می برد روزهایی را سپری کردم.

در روز ۱۴دی ماه۸۸ در جریان انتقال دسته جمعی با گروهی از زندانیان اوین مرا با غل و زنجیر به دست و پایم و در کامیون های انتقال اشرار و قاتلان با بدترین نوع برخورد مأمورین به زندان قزلحصار کرج منتقل کردند. در آن‌جا مرا به یکی از سالن هایی با شرایط کاملاً غیر بهداشتی و جیره‌ی غذایی کم، تحویل دادند. قرار گرفتن در اتاق شش متری کنار ده نفر از فروشندگان و معتادان انواع مواد مخدر و اشرار حرفه‌ای که صحبت‌های‌شان تنها از جرایم متعددی بود که سال‌های متمادی انجام داده بودند، برخوردهای توهین‌آمیز با الفاظ رکیک از طرف زندانبانان و مخصوصاً زندانیانی که به سرپرستی ما گمارده شده بودند شرایط را برایم بسیار سخت کرده بود و هر‌‌گونه دفاع از حق خود در هر زمینه‌‌ای در نهایت به ضررم تمام می‌شد. نگهداری در هوای بسیار سرد صبح به گونه‌ای که توان ایستادن را از ما گرفته بود از جمله شرایطی بود که من در آنجا داشتم. چند شب از شدت سرماخوردگی و نداشتن پتوی قابل استفاده و دارو تا صبح به خود می‌‌لرزیدم و هر چقدر اصرار می‌‌کردم آب جوش هم به من ندادند. زمانی که درخواست رفتن به بهداری را داشتم در جواب گفتند به علت اینکه هفته‌ی گذشته برای بیماری قلبی به بهداری رفته‌‌ای، حق رفتن مجدد به بهداری را نداری! حشرات زیادی داخل اتاق وجود داشت که هر اقدامی جهت پاکسازی آنها بی‌‌نتیجه بود. تخت و امکانات محدود اتاق و سالن زندان نیز برای اشرار سابقه‌‌دار و مجرمان حرفه‌‌ای بود، نه افرادی مثل من که تنها به دلیل نشناختن نام انواع مواد مخدر، مورد غضب آنها بودم. هرچند در روز آزادی‌ام یکی ازهمان زندانیان عروسکی را با نماد F به نشانه‌یFreedom به من هدیه داد. بعد از آزادی با انتقالم به بیمارستان و تشخیص پزشک متخصص مبنی بر این‌که بیماری‌‌ام از نوع تب روده‌‌ی زندان است دستور بستری داد، اما بعد از ترخیص از بیمارستان، مدارک پزشکی‌‌ام توسط کسانی که در تعقیبم بودند ربوده شد. در همه‌‌ی آن روزهایی که در زندان بودم به غیر از روزهای تعطیل خانواده اکثراً برای پیگیری پرونده در راهروی دادگاه‌ها سرگردان بودند و دکتر صالح نیکبخت که قبلاً وکالت پرونده‌‌ی تو را به عهده گرفته بود وکالت مرا نیز بر عهده داشت.

کیانوش جان! دانشجویان دانشگاه‌‌های علم و صنعت و رازی با تمام محدودیت‌‌ها برایت عزاداری و راهپیمایی‌هایی برگزار کردند. روز سوم تیر ۸۸ زمانی که در حیاط پزشکی قانونی بودیم تماس‌های بسیاری ازسوی دانشگاهیان و همکلاسی‌هایت در حالی‌که گریه می‌کردند با ما گرفته می‌‌شد، از سیل تماس‌ها و نوع صحبت‌های‌شان معلوم بود که آنها هم باور نمی‌کردند خبر صحت داشته باشد، اما پس از کسب اطمینان از شهادتت این خبر در پنجم تیرماه برای اولین بار در رسانه ها منتشر شد. پس از آن مراسم سوگواری در دانشگاه علم و صنعت، خوابگاه مجیدیه و دانشگاه رازی آغاز شد. در روز ۶ تیر ۸۸ دانشجویان علم و صنعت برای برگزاری مراسم فردای آن روز برنامه‌‌ریزی کرده و در کل دانشگاه اعلام کردند به دنبال آن، شب هنگام مدیران دانشگاه، اقدام به پخش تراکت کردند و فردای آن روز در صحن مسجد دانشگاه مراسمی نمایشی به راه‌‌انداختند تا سخنران، الفاظی که در شأن برگزار کنندگان آن بود بر زبان آورد. اما دانشجویان در آن مراسم حضور نیافته و در تجمع‌های دانشجویی که صدها نفر در آن حضور داشتند با فریادهای الله اکبر، دانشجو می‌‌میرد ذلت نمی‌‌پذیرد، کیانوش شهیدم حقتو پس می‌‌گیرم ... و با در دست داشتن تصاویرت و حرکت در صحن دانشگاه جنایت رخ داده را محکوم کردند، آنها در برخی امتحانات حاضر نشدند، اعتصاب غذا کردند، تحصن‌‌هایی به راه انداختند و شعرهای یار دبستانی، مرز پرگهر و ... را سر دادند. پوسترهایی را طراحی کرده بودند و در پارکی که به نام «پارک شهید آسا»، نامگذاری کردند گردهمایی‌‌ها داشته و برایت در ۱۸ اسفند ۸۸ جشن تولد برگزار کردند و خودمان هم جشن تولدت را در شب ۲۹ اسفند ۸۸ و اول نوروز ۸۹ بر مزارت برگزار کردیم.

دانشجویان هر بار کوشیدند فریاد مظلومیت تو و خانواده‌ات را به جامعه‌ی دانشگاهی ایران و جهانیان برسانند.

در کرمانشاه نیز تحصن‌‌هایی توسط دانشجویان رازی صورت گرفت که برخی از برگزارکنندگان این تحصن‌‌ها را بازداشت کردند. در دانشگاه علم و صنعت مقامی که بی‌‌شرمانه حتی در زمان به خون خفتنت نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و در پاسخ به اعتراض همکلاسی‌ها و یاران دبستانی‌‌ات که سعی کردند با تنها اهرم‌شان یعنی کف زدن، جلوی سخنان توهین‌آمیز او را در سالن دانشگاه بگیرند گفت: مگر شهیدتان رقاص بوده که می‌رقصید؟ و ... همچنین تابلویی که مسئولان دانشگاه علم و صنعت با مضمون: شهیدسازی از کسانی که خود به قتل رسانده‌اند و مظلوم‌نمایی و مراسم‌سازی برای فریب ساده‌لوحان، حمایت از عناصر ضد انقلاب، خیانتکاران، قانون‌شکنان و اسلام ستیزان را که به نمایش گذاشته بودند هرگز فراموش نخواهیم کرد. بدون تردید عکس‌هایت باعث کوری چشمان دروغ-پردازانی شده که توان دیدن آن را ندارند.

کیانوش عزیز! مطمئن باش که دوستداران و همکلاسی‌هایت همانگونه که تاکنون عمل کرده‌اند از این پس نیز پاسخ توهین‌هایی را که توسط هر مقامی بر زبان آورده شود خواهند داد.

طی این مدت مشخص شده است که هر نوع مراسم سوگواری برای تو در دانشگاه نیاز به مجوز دارد و مجوز آن هم قطعاً داده نخواهد شد، در حالیکه هر برخوردی با دانشجویانی که برایت سوگواری می‌کنند از سوی افراد داخل و خارج دانشگاه بلامانع است.

پیام، نامه و بیانیه‌‌های بسیاری از سوی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، رازی، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده داروسازی دانشگاه تهران، دانشجویان گروه بیوشیمی بالینی دانشگاه تهران و ... به نام بلندت اهدا شده و این گرامیان همواره در کنار ما بوده‌‌اند. می‌‌توان تو را در نگاه و دل همه این دوستداران یافت که از تو به عنوان افتخار کشورمان ایران یادکرده‌اند.

نشریاتی که از نام تو به عنوان شهید یاد کردند توقیف شدند و برخی دانشجویان که قصد حضور بر مزارت داشتند را احضار و با تهدید و پرونده‌سازی عرصه را برای‌شان تنگ کردند.

کیانوش گرانقدر! سوگواری‌ها و تجمع‌‌های دانشجویان در سوگ از دست دادنت، باعث شده که تا اوایل آذر ۱۳۸۹ در دو دانشگاه علم و صنعت ایران و رازی کرمانشاه، ده‌ها دانشجو اخراج و یا از تحصیل تعلیق شده و صدها نفر در کمیته‌های انضباطی و نزد نیروهای خارج دانشگاه مورد بازجویی، تذکر و توبیخ قرار گیرند. بسیاری نیز مجبور به سپردن تعهدهایی شدند و برای برخی محدودیت‌‌هایی در نظر گرفته شده، ازجمله تعداد زیادی که از ورود به خوابگاه ها منع شده‌‌اند.

کیانوش نازنین! یک‌سال پس از تو به اندازه‌‌ی سال‌ها بر ما گذشت. قبل از مراسم سالگرد گروهی از نیروهای امنیتی از تهران به کرمانشاه آمده و نیروهای امنیتی کرمانشاه را تا حدودی کنار زده و به بهانه‌‌ی واهی اینکه قصد دارند مرا از حضور در میان دانشجویان علم و صنعت در ۱۱ خرداد ۸۹ بازدارند، بدون ارائه‌‌ی هر گونه حکم قانونی شبانه هنگامی که از خانه‌‌ی خواهرمان جماله برمی‌‌گشتم مرا درخیابان بازداشت کردند اما هدف‌شان این بود که با این کار دیگران حساب دست‌شان بیاید.

روز بعد از دستگیری من و این بار با حکم دادستانی به بازرسی خانه می‌پردازند و حین بازرسی و بعد از آن‌که عکس‌های زنده‌یادان داریوش و پروانه فروهر در اتاقت را پاره کردند با اشاره به خواهرمان پریسا که این‌هم با سواده! عنوان می‌کنند حکم بازداشت او را نیز دارند.

در طول مدت ده روزی که در بازداشتگاه انفرادی اطلاعات کرمانشاه بودم بازجویی‌های مختلفی از من صورت گرفت. یکی از جرم هایم قصد نوشتن نامه به آقای لاریجانی! رئیس قوه‌ی قضاییه بود.
در یکی از شب‌ها پس از آن که ناگهانی از خواب بیدارم کردند در حالتی خواب‌‌آلود برگه‌‌ای را به من دادند امضا کنم که آن زمان و پس از آن هر چقدر سعی کردم بفهمم که موضوع آن برگه چه بوده جوابی به من داده نشد.

بعد از گذشت ده روز به همراه دوستانم حمید و اشکان مصیبیان که آنها نیز یک روز پس از بازداشت من بازداشت شده بودند به دادگاه برده و از آنجا به زندان دیزل‌آباد منتقل کردند. تا اینکه بعد از ظهر روز بیست و سوم خرداد یعنی دو روز قبل از سالگرد آزاد شدم.

نیروهای امنیتی با فشارهای مختلف سعی در عدم برگزاری مراسم سالگرد داشتند و به صورت گسترده‌ای نزد بستگان دور و نزدیک در محل کار و یا سکونت‌شان رفته و آنها را برای عدم شرکت در مراسم و هرگونه تحرکی تحت فشار قرار داده و تهدید به بازداشت کرده بودند. لباس شخصی‌‌ها از یک هفته قبل از روز سالگرد مسیرهای ورود و خروج منتهی به منزل ما را در کنترل داشته و با برخی از بستگان و آشنایان برخورد می‌‌کردند. خادم مسجد و تالاری که قصد استفاده از آن مکان برای مراسم سالگرد شهادتت را داشتیم تحت فشار قرار دادند تا مراسم هماهنگ شده با مقامات انتظامی استان در هیچ تالاری و به هیچ شکلی برگزار نشود و به ما گفتند: حق ندارید اعلامیه‌ی ساده‌‌ای هم جهت خبر رسانی منتشر کنید.

گروه‌های فشار نیز با ایجاد رعب و وحشت و بااین عنوان که در صورت برگزاری مراسم در تالار حمله‌ی مسلحانه خواهد شد سعی در ممانعت ارتباط همشهریان با ما را داشتند و پوسترهای مزین به عکست را پاره کردند.

به ناچار مراسم سالگرد در منزل با تنبور نوازی حقانی و عرفانی توسط سید مهرداد مشعشعی از اساتید تنبور و با همخوانی و همراهی حاضران برگزار شد. در آن روز شاهد بودیم که نیروهای امنیتی انواع دوربین ها را در پشت بام ساختمان‌‌های اطراف و پاساژها نصب کرده و از مراسم فیلم می‌‌گرفتند. آن روز دو نفر از بستگان بازداشت شدند و کنترل محسوس و نامحسوس برای شناسایی مردمی که برای آمدن بر سر مزارت گردهم آمده بودند با دوربین‌های تصویربرداری صورت می‌گرفت. در حالی‌که آن دوربین‌ها نتوانسته بودند اسیدپاشان تعرض‌کننده به سنگ مزارت را شناسایی کنند! چه باید کرد زمانی که این درماندگان نمی‌‌توانند بفهمند این نام «کیانوش آسا» است که ماندگار می‌‌ماند و نه سنگ سفیدی که بر مزار است.

به مؤسسات چاپی که پوسترهایت را چاپ کرده بودند اخطار می‌دادند و حتی یکی از کارکنان آنها را ربوده و بعد از کتک کاری آزاد کردند.

عناصر فرصت طلب از باب آشنایی به میان خانواده وارد شده و سپس اخبار ساختگی خود را انتقال می‌دادند تا از این طریق به منافع مادی و یا کسب موقعیتی برسند.

برخی نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌‌ها از ساز عرفانی تنبور که قدمتی چند هزار ساله نزد ایرانیان و مردم کرمانشاه دارد و سازی آیینی و مذهبی بوده واهمه دارند و به محض اینکه کسی بر سر مزارت تنبور به دست بگیرد آنها واکنش نشان می‌دهند.

اما همشهریان، دانشگاهیان، ایل‌های مختلف از جمله ایل بزرگ سنجابی، بستگان و آشنایان، مادران عزادار، فعالان جنبش زنان، شعرا، نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران، انجمن‌های غیر دولتی، کارمندان ادارات، فعالان مدنی و سیاسی، نخبگان، فرهنگیان و بزرگان شهر، جامعه کُرد با شعار: «مژی بو مردن/ بمره بوژیان» (زندگی نکن برای مردن. بمیر برای زندگی)، دلسوختگان از شهرهای مختلف، کردهای اهل حق کرمانشاه و بسیاری از مقامات استان در مراسم‌‌ سالگرد در کنار ما بودند.
در این مدت چندین بار برادرمان عزیز به مراجع امنیتی احضار گردیده و خواهرمان پرستو بارها تهدید به بازداشت و اخراج از کار شده است. من نیز به دلیل دو بار زندانی شدنم که باعث عدم حضورم درامتحانات پایان ترم شد از دانشگاه عقب افتادم.

در روز ۱۶ شهریورماه ۸۹ در جریان ملاقات با مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد، شش نفر از اعضای خانواده‌‌مان با رفتارهای توهین‌‌آمیز و غیر قانونی بازداشت شدیم و بازجویی شفاهی و کتبی از تک‌‌تک ما با چشمان بسته به مدت هفت ساعت مداوم صورت گرفت و بازجویان با این عنوان که با بازداشت خانواده از وقوع یک جرم بزرگ جلوگیری کرده‌اند! بعد از گریه‌‌های مداوم دایه هنگامی که می‌‌دید بعد از مرگ نازنین فرزندش، دیگر بچه‌‌هایش نیز گرفتار شده‌‌اند ما را مجبور به نوشتن تعهدهای غیر قانونی کردند و علاوه بر این در طول یک سال و نیم اخیر تا آذر ۸۹ در هر کجا که ممکن بود به اشکال مختلف تک‌‌تک اعضای خانواده مورد تهدید مستقیم و غیر مستقیم نیروهای رسمی و غیر رسمی قرار داشته‌ایم. ولی دراین میان بوده‌‌اند افراد و شخصیت‌های بسیاری از نهادهای رسمی، کارشناسان انتظامی- امنیتی و نیروهای نظامی که درکنارمان بودند. علی‌رغم بی توجهی برخی از نشریات محلی به سرنوشت مردم و رسالت خود نشریات محلی مانند هفته نامه ندای جامعه که رسالت خبررسانی خود را به جای آورده که مرهمی بر دل غمگین‌مان بود.

کیانوش جان! دوشنبه و پنجشنبه‌‌های هر هفته، روز دانشجو، چهارشنبه سوری، عید نوروز، سیزده بدر و مناسبت‌هایی از این دست برسر مزارت هستیم و همواره با تأسی از اعتقاداتت این دولت را هرگز به رسمیت نشناخته و هیچ زمانی و به هیچ شکلی هم به رسمیت نخواهیم شناخت و از هرگونه اداها و ژست‌‌های دلجویانه که به‌‌طور مستقیم و غیر مستقیم توسط مقامات این دولت صورت می‌‌گیرد تبری می‌‌جوییم.

با توجه به قرار داشتن در شرایط انحصار رسانه‌‌ای هر زمان که فرصتی ایجاد شده، گفته‌‌ایم و می-گوییم:

- دلیل حضور کیانوش در تجمع میلیونی ۲۵ خرداد آزادی، اعتراض به وضع جامعه و احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت آن بوده است وگرنه او می‌‌توانست مشغول درس خواندن وامور شخصی خود باشد.

- تحولات سیاسی بیشتر متوجه کسانی می‌‌شود که سال‌ها در پی کسب علم و آگاهی بودهاند و با دلی پاک، هنگامی که امور جاری را در تضاد با دانسته‌های خود می‌‌بینند به صحنه می‌آیند.

- قوانین حقوق بشر تأیید و تصویب شده جامعه‌ی جهانی، سرمایه‌ی مشترک نسل‌های امروز و فردا بوده و رعایت آنها یک وظیفه‌ی عمومی و همگانی برای مردم و دولت‌هاست و نقض آن به هر بهانه‌‌ای محکوم است. ما جزو هیچ گروه سیاسی نبوده و نیستیم اما با آگاهی کامل از حقوق اجتماعی خود، این قتل را در تضاد با تمام قوانین حقوق بشر و قوانین جاری کشور می‌‌دانیم.

- کسی حق ندارد تحت هر عنوانی از جمله لباس شخصی، خودسر و یا در پوشش قانون اعمال خلاف قانون، شبه قانون و یا فراقانونی انجام دهد و حقوق اولیه افراد را پایمال کند چه برسد به این‌که در مورد مرگ یا زندگی کسی تصمیم بگیرد.

- از همه‌‌ی انجمن‌‌ها و فعالان حقوقی، اجتماعی، دانشگاهی و سیاسی برای پیگیری این جنایت بزرگ بخصوص زوایای پنهان آن کمک می‌‌طلبیم.

- ما ایمان داریم آه مظلوم و خون ریخته شده در برابر چشمان خلق خونریز را مجازات می‌‌کند این خون استوار بر فراز سپهر دانش ایستاده است و مشعل راه همه‌ی آنهایی هست که بر آن‌چه بدان ایمان دارند پایدارند و هر رنج و سختی را تحمل می‌‌کنند.

- توهین‌های بازپرسی که گفت: «این اهل‌‌حق‌های نامسلمان را باید کشت، ریختن خون آنها حلال است» را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.

- توهین‌های پلیس امنیت که از زشت‌‌ترین کلمات و عبارات بر علیه جمعیت میلیونی ۲۵ خرداد و حتی جانباختگان آن روز استفاده کرد را در یادمان ثبت کرده‌‌ایم.

- قتل دانشجوی نخبه‌ی ارشد دانشگاه علم و صنعت ایران و یکی از با اخلاق ترین جوانان این سرزمین گناهی نابخشودنی و انتساب این جنایت کم نظیر به خارجیان دروغی بزرگ است.

- پناه ما اول به خداوند و سپس به قضات پاکدامنی است که شرافت را پیشه‌ی کار خود قرار داده‌اند .

- به زحمات وتلاش‌های نیروهایی که فراتر از هر عقیده‌ای در پی ثبات و امنیت جامعه و حرکت به سوی استقرار قانون هستند ارج نهاده، آنها را ازخود و خود را نیز از آنها می‌دانیم.

- گفته شده که از آسیب‌دیدگان بعد از انتخابات احقاق حق می‌‌شود برفرض کسانی که خسران مادی دیده‌‌اند خسارات‌شان جبران شود، زخمی‌‌شدگان مداوا شوند، و اگر از کسانی که خسارات آبرویی دیده‌اند دلجویی شود. این دردها تقریباً جبران می شود، اما با چه روشی می‌‌توان این ضایعه‌ی بزرگ را جبران کرد؟! هرگونه بحث دیه و مواردی از این دست از جانب هر شخصی در هر مقامی، چیزی غیر از ناآگاهی از قداست خون کیانوش و دیگر جوانان این مرز و بوم نبوده و بدون هیچ بخششی منتظر حضور در دادگاهی هستیم که متهمان آن مسببان این جنایت باشند و در آنجا بسیاری از حرف‌های گفته نشده را خواهیم گفت.

- بسیار علاقه‌‌مند بوده و هستیم که در کنار یاران کیانوش قرار گرفته و از دردها و رنج‌های‌مان با آنها بگوییم اما آن دانشگاه را کسانی اداره می‌کنند که کیانوش‌‌ها را غیر خودی می‌‌دانند و این از افتخارات ما است.

- امیدواریم ظلم تحمیلی رفته بر ما بر هیچ خانواده‌ی دیگری تحمیل نشود .

- امیدواریم جامعه به سویی برود که گروه فشاری فعالیت نداشته و حاکمیت قانون حکمفرما باشد.

- بجای آرزوهای‌مان که در صبح ۷ تیر۸۸ به همراه پیکر پاک کیانوش در دل خاک آرام گرفت محقق شدن خواسته‌‌های یاران دبستانی‌‌ او و به ثمر نشستن تلاش‌‌های فرهیختگان و دانشگاهیان را آرزو داریم و همواره امیدواریم جامعه به سویی برود که نخبگان با آسودگی خاطر، نشاط و پشتکار، امور علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را در دست گرفته و جامعه از نیروهای دانشگاهی بهره‌ی کافی را کسب کند.

- از تمامی دوستان، همکلاسی‌ها و همنوردان کیانوش بخصوص در دانشگاه‌های رازی و علوم پزشکی کرمانشاه و علم و صنعت، خواجه نصیر، امیرکبیر، شریف و تهران که از کیانوش عکس، فیلم یا دستنوشته‌ای دارند تقاضا داریم نمونه‌ای از آن را به ما تحویل دهند.

- با کسب اجازه از اساتید و دانشجویان در دانشگاه‌‌هایی که کیانوش‌مان به عنوان ارزشمندترین هدیه‌ی خداوند به ما در آنها تحصیل کرده برای ارج نهادن به مقام انسانیت روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای دانشگاه علم و صنعت عنوان کرده تا شاید بدین طریق بتوانیم از تکرار این فجایع هولناک و مصیبت‌های جانکاه برای جامعه دانشگاهی و ملت ایران جلوگیری کنیم.

کیانوش نازنین! در اینجا می‌خواهم شعری از سید خلیل را که همواره با تنبور زمزمه می‌کردی برایت مرور کنم:

من ار زانکه که گشتم به مستی هلاک
به آئین مستان بریدم به خاک
به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب

برادر مهربانم! من پیوند خود را با تو ناگسستنی، عمیق و نزدیک‌تر از همیشه می‌‌دانم و بررسی ابعاد گوناگون این جنایت را به ملت ایران، حتی آنهایی که در طیف فکری مقابل قرار دارند واگذار می‌کنم و قضاوت در مورد میزان و شدت این ظلم را به خانواده‌ی شهیدان، جانبازان و ایثارگران، زندانیان سیاسی و کسانی که عزیزان‌شان را به هر دلیلی از دست داده‌اند می‌سپارم. لازم است کسانی که نه ما تفکر آنها را قبول داریم و نه آنها تفکر ما را، ولی در این سرزمین کنار هم زندگی می‌‌کنیم به این درد بزرگ ما بنگرند و به جوانب مختلف این جنایت دقت کرده به قضاوت و نتیجه‌‌گیری بنشینند. این گفته‌‌ها تنها برگ‌هایی از دردهای فراوان ما است که قلب و وجود ما را می‌‌فشارد.

کیانوش جان! با اعتقاد به این‌که زمان پاسخگوی بسیاری از سئوالها و ناگفته هاست و با توجه به این غم بزرگ به عنوان کوچک و برادرت تاروزی که زنده هستم عزادار و سیاهپوش خواهم بود. به امید این‌که مسئول باشیم تا با قلم جان یاد تو را زنده نگاه داریم، تو که گلبرگ‌هایت را بی‌‌ادعا به ما ارزانی داشتی. در پایان تو را به دست‌های مهربان خدا می‌‌سپارم.


برادرت، کامران آسا
آذر ۱۳۸۹

مقاله خوانده شده توسط کاکی فرزاد الماسی در مراسم سالیاد ققنوس نیکمرد

مقاله خوانده شده توسط کاکی فرزاد الماسی در مراسم سالیاد ققنوس نیکمرد







دریغ و هیهات یکسال گذشت اما هنوز شب سیاه و ظلمانی بی عدالتی به سحر نگراییده هنوز داغ شلاق شب بر تن ما التیام نیافته آری یکسال از نیکمرد گذشت و عن قریب از مرگ حسن محمد و حکمت نیز یکسال بگذرد اما هنوز ازشناخت خود بازمانده ایم هنوز نمی دانیم آیا وضعیت یارسان بنا به گفته برخی بزرگان بسیار خوب و بدون مشکل است و به دعاویمان رسیدگی شده یا بنابر حقیقت امر هنوز گروهی به خود اجازه نمی دهند در تریبونهای رسمی و جراید نامی از یارسان ببرند چه برسد به اینکه ازیارسان به خاطر توهین ها و فشارها عذر خواهی نمایند گو اینکه یارسان با چند میلیون جمعیت وجود خارجی ندارند.
روی سخن من با وجدان بیدار انسانیت است نه تنها با حکومت هستند سنگهای بزرگی که باکمال تاسف چه از داخل وچه از خارج یارسان بر مسیر حرکت مدنی یارسان انداخته می شوند غافل از آنکه تاریخ خود بر همه چیز گواهی خواهد داد شرم باد بر آنانکه خود را پشت عنوانهای پوشالی قایم کرده اند و مردم ساده دل و بی ریا را قربانی منافع خود نموده اند.
اگر خواستن حقوق شهروندی جرم است پس ما مجرم هستیم .
ای کسانیکه بیانیه صادر می کنید و می خواهید فعالیت سیاسی نداشته باشیم برای ما بیان کنید که کدام کار سیاسی کرده ایم ما تنها حقوق خود را فریاد زده ایم ما تنها به دفاع از خون جوانان بی گناه و فدایی خود بر خاسته ایم اگر این گناه است راه صواب را به ما نشان دهید و خود پیش قدم شوید تا همه ما بدنبال شما به قول سید بزرگواری سینه خیز بیاییم اما به شرط آنکه اعمال شما فرمالیته و از سر خود باز کردن نباشد.
بنده کوچک یارسان در حدی نیستم که توصیه ای بنمایم ولی مسائلی به ذهنم رسیده که احساس می کنم بر من واجب است آنها را بیان کنم :
1-ابتدا گله دارم از جامعه مسلمان پیرو مولا علی آقایان مگر نه اینکه مولا پس از باز شدن گردن بند از گردن زنی یهودی که تحت حکومت علی بود عنوان نمود به خدا قسم اگر فرد مسلمانی از غم این ستم سکته کند کاری نکرده .
نماد هویت و آیینی مردی مولا دوست در داخل حصار حکومت اسلامی از او گرفته می شود که بسیار با ارزش تر از گردن بند زن یهودی است چون آن را میتوان با پول جبران کرد ولی این را نه و نیز بر اثر فشارهای مقامی ما فوق جوانی یارسانی تنها چاره را در خودکشی می بیند پس کجایید مسلمانانی که پیرو مولا علی هستید و ساکتید دریغ از ابراز همدردی یک مقام دینی چه برسد به دق کردن.
2-یارسانیان عزیز پیران بزرگوار ما قابل احترام اما ما هرکدام در برابر سلطان و جوزی که شکسته ایم وظیفه ای داریم و کلام می فرماید:
دس و دله ویت بکه و شره هر کاری بده آنه مکره
3- مجمع مشورتی فعالان مدنی با نهایت شهامت و شجاعت جمعی از جوانان ساکن استان کرمانشاه و سایر استانهای یارسان نشین البته با اکثریت استان کرمانشاه در پی اهمال و سستی سایر مراجع تشکیل شد و از چند جهت قابل تحسین بود :
اول- در آن فضایی که عده ای حتی از مطرح کردن این حوادث نزد خود نیز هراس داشتند اقدام شجاعانه ای بود.
دوم-حرکت بطور کامل خود جوش بود و تحت تاثیر هیچ یک از مراکز قدرت نبود و از این جهت مجمع بجز یاران خود را وامدار هیچ فرد و گروهی نمی داند.
سوم-اقدامات مجمع بنا بر گواهی دوست و دشمن در طول حیات مجمع ادعای قیمومیت بر یارسان را نداشته و ندارد و تنها خود را فدایی و خادم یارسان به حساب آورده و از هر حرکت دیگری که در راستای احقاق حقوق یارسان باشد نه تنها دفاع نموده بلکه در حد توان به یاری نیز شتافته.
حال با توجه به نکات بالا گروهی چرا به مخالفت تمام قد با مجمع برخاسته اند ریشه در مسائلی دارد که جا دارد گوشه هایی از آن را عنوان نمایم :
عدم وابستگی مجمع به داخل و خارج عاملی است که برخی را که خود وام دارند به تکاپو بیاندازد و نیز برخی چون نتایج کارهای مجمع را می بینند به دلیل ناتوانی خود مخالفت خود را ابراز می دارند.
4- شهادت این بزرگوارن تلنگوری است به برخی ها که بدانند به هر بهانه ای دین سلطان را شقه شقه نکنندو بذر اختلاف را نپاشند عزیزان من هر فردی که خود را پیرو دین یارسان بداند و سر سپرده شده باشد با هر عقیده و ارکانی جز یارسان است و خاندان برتر و خاندان پایین تر نداریم و تمامی خاندانها در واقع جوی های منشعب از سراب ابدی پردیور می باشند.
5-یاران گرامی ما به عنوان اقلیت در نظام اسلامی نه قادر به تغییر نظام سیاسی هستیم و نه قصد چنین کاری را داریم بلکه تنها باید با شجاعت تمام تمام نارساییها را به گوش مسئولان برسانیم و این کار نه تنها جرم نیست بلکه محبت است چون دوست آن است که بگریاند نه آنکه بخنداند.
6-به عنوان مردمی که صدها شهید خفته در قبرستانهای ایران برای دفاع از وطن و هزاران آواره و جنگزده و اسیر جانباز داریم نه تنها حق ما این نیست به جرم عقایدمان مورد باز خواست قرار بگیریم بلکه حق ما این است که دوش به دوش سایر هم میهنان در عالیترین مراکز قدرت ایران نقش داشته باشیم البته با هویت اصلی نه با هویت جعلی و نیز حق داریم که باشیم حتی در رادیو و تلویزیون و سایر رسانه ها.
7- پایمردی کنید سحر نزدیک است
به این دلیل که جامعه یارسان جامعه ای پاک است و انگ وطن فروشی به او نمی چسپد و نیز زیاده خواه نمی باشد به طور قطع اگر این حرکت از داخل خود یارسان خنثی نشود, می تواند به حقوق اولیه شهروندی منجر شود و آنگاه ثابت خواهد شد فرزندان شما در پی جاه و جلال و جبروت نبوده و نیستند و تنها به عشق سلطان حقیقت و به حکم وظیفه قدم در این راه پر سنگلاخ گذاشته اند.
  • با تشکر کوچک شماکاکی فرزادالماسی

Samstag, 7. Juni 2014

جامعه یارسان مردمی آزادیخواه و صلح طلب ومسالمت جو هستند اما نهادهای قدرت درحکومتهای مرکزی دائما سعی کرده اند ازآنهاچهره ای خشن وغیرمدنی نشان دهند



باسلام واحترام خانم دورانت :
دیدار آقای سیاوش حیاتی(سخنگوی مجمع مشورتی فعالان مدنی جامعه یارسان) با هیات نمایندگی پارلمان اروپا به ریاست خانم ایزابل دورانت معاونت حقوق بشر پارلمان اروپا












مردم مامردمی آزادیخواه و صلح طلب ومسالمت جو هستند امانهادهای قدرت درحکومتهای مرکزی دائما سعی کرده اند ازآنهاچهره ای خشن وغیرمدنی نشان دهند واین درحالی است که مردم کردهرگاه امیدی به تغییر و اصلاحات حتی اندک پیداکرده اند سعی درمدارا ومشارکت آشتی جویانه داشته اند . خواسته های ما دست نیافتنی نیستند ماخواهان دستیابی به ابتدایی ترین حقوق سیاسی خود مانند حق انتخاب شدن وانتخاب کردن آزادانه هستیم اما قدرت مرکزی مردم ما را ازدایره قدرت به حاشیه رانده است . مردم ما مانند تمامی مردم ایران درانقلاب 1979 به امید دنیایی بهتر شرکت کردند امادرهمان فردای آغازین انقلاب بامرزبندی بین خودی و غیرخودی ازسوی حاکمیت ازدستیابی به فرصتهای برابر محروم شدند . حدود 20 سال پس ازپیروزی انقلاب اسلامی باشوق و امیددرانتخابات 1997 درسطح وسیعی شرکت کردند به امید اصلاحات وبازشدن فضای سیاسی، 8 سال پس ازبه بن بست رسیدن اصلاحات باردیگر درسطح وسیعی وارد پروسه سیاسی شدند به آقای روحانی رای دادند ولی متاسفانه دراولین ماههای شروع به کارآقای روحانی جواب دولت ازامیدهای مردم ما کاست . مردم ماخواهان حقوق طبیعی خود هستند و اگر اجازه دهند میخواهندبه شیوه ی مسالمت جویانه وارد پروسه سیاسی شوند اما در این راه باموانع جدی روبرو هستند . کردهای ایران بیش از 10 میلیون نفر جمعیت ودر پنج استان زندگی میکنند . درقانون اساسی ایران بخشی ازخواسته ها وحقوق کردها و دیگراقلیتها در قالبی مجمل دراصول 3 ، 15 ، 19 و... آمده است اما درنهادهای انتصابی وحتی انتخابی به آسانی امکان ورود نداشته اند . ما مجموعه ای ازفعالان مدنی کردخواهان آن هستیم که ازفرصتهای برابر با دیگر شهروندان درهمه ی زمینه ها برخوردار باشیم ومردم خود رابه مشارکت در تعیین سرنوشت خویش تشویق نماییم ودراینراه تاکنون اقدام به تاسیس نهادها و تشکلهایی کرده ایم ولی عمدتا اجازه فعالیت آزادانه نداشته ایم . درگذشته وپس ازروی کارآمدن آقای روحانی برای تاسیس یکت شکل قانونی درخواست مجوز کرده ایم اما تااین لحظه نتیجه ای نگرفته ایم . دربدو شروع بکار آقای روحانی امیدبه تغیر مثبت ایجادشده است اما گویا موانعی درنهادهای قدرت وجوددارند که نمیگذارند این امیدها به بار بنشینند .بطوری که اخیرا وضع حقوق بشر درمواردی بدتر ازگذشته شده است . هنوز بسیاری ازفعالان مدنی،روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشرو .....دربند هستند . متاسفانه به مطالبات حقوقی ما بانگاه امنیتی نگریسته میشود . استمرار فشارها،بازداشتها واعدامها شکاف بین دولت وملت راافزایش داده وفضای امنیتی درکردستان همچنان فضایی غالب است . ازلحاظ اقتصادی کردستان در آنسوی فقر وفلاکت نگهداشته شده است بطوری که ازلحاظ شاخصهای منفی توسعه درصدر و در شاخصهای مثبت درقعرجداول ست . سهم سرانه ما ازدرآمد ملی،قدرت ومدیریت اندک است واین امر فقر وتبعیض وبه تبع آنهاعصبیت وخشونت رابازتولید میکند . درخصوص حقوق مردم یارسان که بعد از اهل سنت بزرگترین جمعیت آئینی ایران را تشکیل داده وزبان آینی آنها نیز کردی میباشد تبعیضهای همه جانبه ای اعمال میگردد وغیرازشوراهای بعضی ازشهرهای کوچک وروستاها درهیچیک ازنهادهای انتخابی سراسری نماینده ای ندارند وامکان استخدام آنها درنهادهای لشکری وکشوری ودستیابی به مناصب مدیریتی باحفظ هویت آینی برای آنها مقدور نمیباشد متاسفانه در واکنش و اعتراض به اهانتها وتبعیضهای جاری سه تن ازپیروان این آیین درمقابل استانداری وفرمانداری همدان ومجلس شورای اسلامی پیکر خویش رابه آتش کشید هوجانب اختند وبیم آن میرود درصورت ادامه وضعیت موجود حلقه های جدیدی به زنجیره خودسوزیها اضافه شود . به دلیل بیکاری و از سرناچاری جوانانی که به کولبری روی آورده اند در معرض حمله وشلیک مرزبان قرار گرفته وکشته یامجروح میگردند ویا مینهای بازمانده از جنگ جان آنها را تهدید میکند .این وضعیت حتی حیوانات باربر وا حشام اهالی را دربرمیگیرد بطوری که تاکنون صدها راس اسب و دیگر چهارپایان کشته شده و یاقربانی میادین مین گشته اند . خانم دورانت : مردم ماخواسته هایشان دسترسی به حقوق ابتدایی انسان،نظیر حق آموزش و تحصیل به زبان مادری به منظور حفظ هویت،دسترسی به مشاغل و مدیریتها،مشارکت درتعیین سرنوشت خود،اعتلای فرهنگ و ادبیات و فرصتهای برابر درایران میباشد وخوشبختانه بسترهای فرهنگی غنی و گذشته ی تاریخی مانع از پیوستن آنها به فعالیتهای بنیادگرایانه و خشونت آمیز میباشد . ما با انتشار فراخوان آشتی ملی و ورود به این پروسه در تلاش برای زدودن آثار شوم خشونت از چهره میهنمان گامی اساسی برداشته و سایر هموطنانمان را به مشارکت در این امر فراخواندیم انتظار ما از نهادهای حقوق بشری این است که در تعامل با نهادهای حقوقی وسیاسی جمهوری اسلامی ایران،اجرای اصول قانون اساسی و تحقق مطالبات مردم درجهت تامین دموکراسی،عدالت اجتماعی وتوسعه ی متوازن تسهیل گردد. باتشکر و احترام فراوان


















دیدار آقای سیاوش حیاتی(سخنگوی مجمع مشورتی فعالان مدنی جامعه یارسان) با هیات نمایندگی پارلمان اروپا به ریاست خانم ایزابل دورانت معاونت حقوق بشر پارلمان اروپا
































Dear Isabella Durant, Vice-President of European Parliament, Despite government agencies’ attempts to represent us as violent and uncivilized people, we, as the Kurdish people of Iran, are a pacifist people who are seeking peace and freedom and a peaceful life in our country. Whenever there has been little hope of change and reform, we have followed peaceful solutions and have tried toleration. Our goals are not unattainable. We want to reach our basic rights such as the right to elect and to be elected freely. But the government has marginalized us. Our people like other people of Iran took part in Iranian revolution in 1979 with the hope of a better life, but from the very first years after the revolution we faced discrimination and were considered as the Other. We also participated in the process of reformation under the leadership of former president Khattami. Now after 8 years that reformists were being removed from power, our people voted in favor of Iranian current president Hassan Rouhani with the hope of change once more. But in the first months of Rouhani’s leadership our hope declined due to the new government’s response to our demands. Our people seek to enter political process but have encountered serious obstacles on their way. Iranian Kurds are more 10 million people and live in 5 western provinces. In the constitution some of our rights and demands are incorporated in the form of articles number 3, 15, 19 and so on, but are denied to enter government unelected and even elected bodies. We, as a group of Kurdish activists, demand equal opportunities as other Iranians in all aspects of Iran’s political life. We encourage our people to enter the current political process and have established several institutions and associations but we could not move freely. In recent months and after the election of Rouhani we have applied to form a legal organization but thre has been no response from the government to date. With the election of Rouhani there was a positive atmosphere of change but it seems there are many obstacles ahead from the government bodies that oppose us to meet our demands. Even in many cases the human rights situation is getting worse. There are many human rights activists, journalists, and other activists being still held in prison. They see our demands with a security approach. The continuation of the current security atmosphere and executions and detentions have risen the political gap between the government and the people and the government see the Kurds still from a security point of view. From an economic point of view, Iranian Kurdistan has been held back in poverty in such a way that the Kurdish populated provinces rank the less developed provinces. Our portion of GDP per capita and local management is little and this has added to our poverty and discrimination against us and this situation leads to violence. With regard to Yaresan people that as an ancient Iranian which makes up the largest population after Iranian Sunnis, and that are of a Kurdish decent, there have been all kinds of discriminations against them. Except for some local councils, they are not represented in power and are denied to enter to military and country’s main institutions. Unfortunately, three of them set themselves on fire in front of governor offices and provincial governor offices of the city of Hamadan and also in front of Majlis(Iran’s Parliament), and there are fears of more suicides if this discrimination against them continues. Due to the lack of job and bad situation that our youths live in, they smuggle items like wool, cigarettes, and electronic gadgets like TV Sets LCD and LCD sets into the country from border with Kurdistan Regional Government in order to make living to their families. They have lost their legs and even lives in this way of living and are being killed by Iranian government border guards. A large number of beasts like horses and donkeys and asses as well that are being used to carry those legal items have been killed by border guards. Dear madam Durant: Our people demand their basic rights such as the right to education in their native language in order to preserve their identity, the right to get jobs and access to managerial levels, the right to self determination, and the right to promote their culture and literature in Iran. Luckily, our rich ancient culture and history have not allowed the emergence of fundamentalism and other violent actions. With our announcement of national reconciliation and our entrance to the current political process, we try to eliminate violence from our country and invite other Iranian people to follow peace and democracy. We expect international Human Rights organizations in cooperation with the Islamic Republic of Iran’s legal and political institutions to demand the implementation of Iranian constitution’s articles related to minorities’ rights in line with democratic values, social justice, and balanced development.

Sincerely Yours,

A group of Iranian Kurdish civil activists,

December 15, 2013

Freitag, 6. Juni 2014

بزرگداشت یاد و خاطره شهید سرافراز راه یاری نیکمرد طاهری اسطوره عشق و ایثار

بزرگداشت یاد و خاطره شهید سرافراز راه یاری نیکمرد طاهری اسطوره عشق و ایثار
دیروز مورخ 15 خرداد سال 1393 ملت یارسان با تجمع در شهر صحنه به پاس بزرگداشت اولین سالگرد شهادت , شهید سرافراز نیکمرد طاهری ... یاد این اسطوره شهامت و شجاعت را گرامی داشتند ..... سخنرانی بود ...تنبور و دف نوازی بود و از همه مهمتر گلایه های سیاوش حیاتی از بی محلی های مسئولان جمهوری اسلامی در عدم تحقق خواسته های برحق ملت یارسان سخت تاثر انگیز بود.... مگر ما چه میخواهیم و خواهان چی هستیم که به زعم آقایان قابل حل و حتی بررسی نیست , مگر جناب لاریجانی بارها و بارها در تماسها و دیدارها با هییت نمایندگی یارسان قول مساعدت ندادند که حقوق این ملت غیور و در عین حال صبور را در جایگاه انسانی خویش به عنوان شهروند جمهوری اسلامی به رسمیت بشناسند ...مگر این ملت در کنار سایر هموطنان خویش در جبهه های جنگ از ناموس و خاک این مرزو بوم دفاع نکردند ...مگر خیل شهیدان یارسان دلیل اهتمام این ملت غیور به حراست از این آب و خاک نیست ...پس چرا ما را حتی به عنوان شهروند رده هزارم این مملکت قبول ندارند ... چرا در وقت رای گیری و انتخابات رای ما را بهش نیاز دارند ...اما همینکه انتخابات تمام شد ..... دیگر کسی ما را برای کار و اشتغال و زندگی در این بوم و بر به رسمیت نمیشناسد....
دیروز خیلی ها به صحنه آمده بودند .... از کرمانشاه , از همدان , از کرند غرب , از اسلام آباد غرب , از کنگاور و اسد آباد...... و در اینجا از همه عزیزانی که در این تجمع بودند و یاد و خاطره شهید نیکمرد طاهری را گرامی داشتند ...تشکر میکنیم