Freitag, 22. Mai 2015

نویسنده «فرهنگ زبان کُردی باشور» در گفتگو با کردپرس:


نویسنده «فرهنگ زبان کُردی باشور» در گفتگو با کردپرس:
چهارشنبه, 23 مهر 1393











عباس جلیلیان متولد 1349در شهرستان اسلام آباد غرب است.وی نویسنده فرهنگ زبان کُردی باشور است.این کتاب در سال 1382 توسط انتشارات (ئاراس) در اقلیم کردستان عراق چاپ شده و سپس در چند نوبت بوسیله ی نشر پرسمان تجدید چاپ گردیده است.در این کتاب نزدیک بر 70هزار واژه ی کردی از گویش های لکی،کلهری،گورانی،فیلی،لری بصورت ریشه یابی و تطبیقی جمع اوری شده است.وی همچنین علاوه بر حوزه زبانشناسی در حوزه های دیگر صاحب اثر بوده و تا اکنون تالیفاتی در رمان،فلکلور و دموگرافی انجام داده است.

از اینکه‌ دعوت مصاحبه‌ی کردپرس را پذیرفتید،ممنونم.


سپاس. من هم به‌ نوبه‌ی خودم از شما و همکارانتان سپاسگزارم، زیاد اهل مصاحبه‌ نیستم چون ممکنه‌ چیزی عنوان کنم که‌ به‌ مذاق بعضی‌ها خوشایند نباشه‌ برای همین سعی می‌کنم در حاشیه‌ باشم.

آقای جلیلیان،مسلما یکی از ارزشمندترین کارهای انجام شده در حوزه‌ی زبان کردی، فرهنگ زبان کردی جنوبی "باشوور" است. "فرهنگ باشوور" را برایمان تعریف کنید؟


خب شما لطف دارید. راستش را بخواهید "فرهنگ باشوور" بیشتر یک نیاز بود تا یک اثر یا اتفاق. هر زبان و گویشی برای تثبیت موقعیت خود نیاز به‌ یک Codification یا آرشیو تدوینی دارد برای مثال فارس زبانان هنوز هم (لغت‌نامه‌ی فرس اسدی) را یک Codification زبان فارسی می‌دانند. نمی‌دانم چرا چون بیشتر این واژه‌گان اصلا فارسی نیستند و در ساختار زبان فارسی هیچ جایگاهی ندارد با اینهمه‌ یکی از قدیمی‌ترین آرشیوهای زبان فارسی است. بنابراین فرهنگ واژه‌ یکی از اصلی‌ترین مواد اولیه‌ی تئوری زبانی است که‌ با استناد به‌ آن موجودیت زبان قابل دفاع است. همیشه‌ از خودم می‌پرسم تعریف ما از زبان؛ گویش؛ لهجه‌؛ ... چیست؟ خیلی‌ها در استان کرماشان مدعی زبان و زبانشناسی و ... هستند اما واقعیتش اینه‌ که‌ این تعاریف بر مبنای اصول زبان و حوزه‌ی زبانی و جغرافیای زبانی نیست و در حد شنیداری شنیده‌اند. به‌ نظر من زبان شاید در مرحله‌ی صدم خودش پل ارتباطی باشد در واقع یک صدم خاصیت زبان؛ همین ویژگی پل ارتباطی بودنش است. اینکه‌ کس یا کسانی بدون مقدمه‌ و تشریح مبانی نظری و تئوریک زبان؛ موجودیت یک زبان را در حد پل ارتباطی مابین دو ملیت عنوان می‌کنند ناشی از کج فهمی یا موضع‌گیری سیاسی آنهاست و عواقب همین کج فهیمی، ناهنجاری‌های فرهنگی‌ایست که‌ در استان مشاهده‌ می‌شود در طول کمتر از پنجاه‌ سال یک زبان نیم بند بدون ریشه در این دیار شکل می‌گیرد که‌ پادوها و بیخبرانی پیدا می‌کند (که‌ عمدتا اهل این دیار هم نیستند) و برایش فرهنگ واژه‌ و تاریخ و تولیدات ادبی تدوین می‌کنند و پا را نیز فراتر از این گذاشته‌ و رسما عنوان می‌کنند که‌ زبان این دیار همین است و اگر تعدادی از ساکنین نیز کُردی حرف می‌زنند از اطراف و اکناف آمده‌اند و مدعی ادعایی پوچ هستند: اشاره‌ به‌ مقاله‌ی (کردان پارسی گوی) در حالی‌که من در کتاب (تاریکخانه ناسنامه‌ییکی نوێ بۆ مێژووئێکی ‌کۆن) که‌ گزارشی از نام کُردی روستاهای استان کرماشان است و اینکه‌ به‌ چه‌ شاخه‌ای از زبان کُردی تکلم می‌کنند و به‌ چه‌ آیینی تمسک دارند با آمار و ارقام ‌نشان داده‌ام که‌ حتی یک روستای فارسی زبان در حاشیه‌ی این استان هم نیست و نتیجه‌ اینکه‌ این حضرات که‌ به‌ اصطلاح فارسی کرمانشاهی تکلم می‌کنند احتمالا پس از غرق شدن کشتی تایتانیک؛ بارانی در این استان باریدن گرفته‌ و این به‌ اصطلاح زبان (فارسی کرمانشاهی) حاصل همان بارندگی است. در چنین وضیعت اسف‌باری تدوین و بازتعریف جامعی از واژه‌گان کُردی یک نیاز بود و خوشبختانه‌ انجام شد و فکر می‌کنم تا حدی موجودیت زبان کُردی را در استان تثبیت کرد هرچند که‌ آن‌گونه‌ که‌ باید توزیع نشد.

جایگاه گویش جنوبی در میان گویشهای کردی دیگر را در چه سطحی می بینید؟.

ببینید به‌ شخصه‌ با (گویش جنوبی؛ کُردی خوارین؛ کُردی گورانی...) مشکل دارم ما هیچ موتیف یا شاخصه‌ای برای این بخش تعریف نکرده‌ایم اما اگر منظورتان حوزه‌ی جنوبی زبان کُردی است قابل تعریف است. پرسش شما را به‌ بازتعریفی از زبان و گویش ارجاع می‌دهم، زبان چیست؟ و تعریف ما از گویش چه‌ چیزی است؟ چه‌ بسیار کسانی که‌ هنوز گویش و لهجه‌ را معادل و یکسان می‌دانند در حالیکه‌ هرگز چنین نیست. در واقع هر گویشی به‌ نوبه‌ی خود یک زبان است و آنچه‌ ما آنرا زبان می‌نامیم گویشی است که‌ قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی را پشتوانه‌ی خود دارد درست مانند زبان فارسی یا زبان ترکی. لهجه‌ خود شامل تقسیم بندی‌های شاخه‌ها و گونه‌های زبانی است به‌ زبان ساده‌تر اگر دو شخص در یک حوزه‌ی زبانی با هم دیالوگ کنند (مانند یک لک و یک کلهر) و نیازی به‌ شخص ثالثی برای ترجمان نباشد می‌گوئیم دو لهجه‌ از یک گونه‌ی زبانی. بنابراین از نظر جایگاه زبانی هر گویش جایگاه ممتازی دارد اما از نظر کاربردی و تاثیر در روند زبانی؛ زبانها و گویش‌ها را به‌ حوزه‌های زبانی تقسیم می‌کنند مانند دسته‌ زبانهای مرکزی؛ زبانهای شمال غربی و .. حال چگونه‌ است که‌ برخی مدعی می‌شوند که‌ لکی لهجه‌ای از زبان فارسی است؟ یا کلهری لهجه‌ای از فارسی است؟ درحالی‌که‌ حتی در یک دسته‌ی زبانی نیز قرار نداردند!؟ یا در کمال وقاحت می‌گویند لهجه‌ی کُردی!! ما لهجه‌ای از کدام گونه‌ی زبانی یا زبان هستیم؟ آیا یک فارس زبان بدون نیاز به‌ مترجم، گویش کرمانجی یا هورامی یا کلهری را می‌فهمد؟ آقایان یا تریبونهایی که‌ مرتب قدر و منزلت زبان کُردی را به‌ سخره‌ می‌گیرند و مرتب: - زبان ورجاوند فارسی... لهجه‌ی کُردی - می‌کنند کمی بیشتر مطالعه‌ کنند.

اما از نظر جایگاه حوزه‌ی جنوبی زبان کُردی؛ موارد بسیار است و تنها به‌ دو نکته‌ بسنده‌ می‌کنم. نخست جایگاه‌ ادبیاتی و تاثیر تفکر در ادبیات کُردی و دوم ساختار مبتنی بر نوعیت زبان.
1) هرگاه از عرفان در شعر و ادب کُردی سخن به‌ میان می‌آید همه‌ی ذهنیت‌ها به‌ سمت ملا پریشان دینوری؛ صیدصالح مایشتی؛ سیدیعقوب مایشتی؛ غلامرضاخان ارکوازی؛ شیخ امیری دینوری؛ داری ساری؛ ملا حق‌علی سیاهپوش؛ ملا منوچهر کولیوند؛ ترکه‌میر آزادبخت؛ مولوی کورد؛ خانای قوبادی متوجه‌ می‌شوند به‌ زبان ساده‌تر حوزه‌ی جنوبی زبان کُردی بنیانگزار عرفان در شعر و ادب کلاسیک کُردی است. یا اگر سخن از فلسفه‌ و منطق و آیین در ادبیات کُردی است بدون استثناء کلام یارسان و ایزدی در اوج قدرت است شما جایگاهی بهتر از این سراغ دارید؟ این خصیصه‌ (تبیین آیین، فلسفه‌، منطق، عرفان) خاص زبان‌هایی است که‌ قدرت و توانایی داشته‌ باشند که‌ زبان عربی دارای چنین قدرتی است.


2) از نظر ساختار زبانی؛ ساختاری منطبق بر زبان پهلوی دارد. همانگو‌نه‌ که‌ می‌دانید زبان پهلوی نوعی رنسانس و دگردیسی زبانی بود یعنی موارد گنگ و نامفهوم در این ساختار حذف شده‌ است یکی از عمده‌ترین این موارد؛ حذف مفعول غیرمستقیم است. در تمامی گویش‌ها و گونه‌های حوزه‌ی جنوبی مفعول به‌ شکل مستقیم و بدون واسطه‌ کاربردی شده‌ است و ساختاری منتظم دارد. در سایر گویش‌های زبان کُردی چون مفعول غیرمستقیم و با واسطه‌ است؛ جمع بسته‌ می‌شود؛ شامل مذکر و مونث و معرفه‌ و نکره‌ نیز می‌شود (که‌ البته‌ نقطه‌ی ضعف نیست اما در مفهوم اشاره‌ به‌ چندین معنای مستقیم و در حین حال محدود دارد).

مثال: - آب خوردم- در زبان فارسی
1) سورانی: ئاوم خوارد
2) هورامی: ئایی واردمی
3) کرمانجی: ئاڤی خوارن

4) لکی: ئوم هه‌رد و الاآخر. در این ساختار که‌ بیشتر مبتنی بر اوستاست افعال عملا ثابت می‌ماند و مفعول متغیر است و در نتیجه‌ شما در بعضی متون مشاهده‌ می‌کنید که‌ افعال اول شخص و دوم شخص و سوم شخص جمع یکی است در حالیکه‌ در حوزه‌ی جنوبی افعال کاملا تعریف شده‌ و دلالت بر شخص و زمان معینی دارد و علاوه‌ بر این تعدد صورت‌های صرفی و فعلی در این حوزه‌ بیشتر است بنابراین ساختن مصادر متفاوت یک نیاز است برای همین است که‌ در این حوزه‌ بیشترین صورت مصدری وجود دارد و طبق تعاریف زبان‌شناسی هر مصدر بالقوه‌ می‌تواند تا ششصد واژه‌ و اصطلاح و زیرساخت از آن پدید آید که‌ خود یک امتیاز و قدرت زبانی است. محدودیتی که‌ از آن سخن به‌ میان آمد در اینجا خودنمایی می‌کند.


.شما مطالعه زیادی روی واژگان انجام داده‌اید،به نظر شما قدرت واژگان و در دسترس بودن واژهای حوزه جنوب، برای دیگر گویشها فرصت است یا تهدید.



در مبحث زبان‌شناختی هیچ چیزی تهدید نیست. اساسا زبان یک نهاد اجتماعی است ممکن است دچار عوام زدگی یا روزمره‌گی شود و یا بسته‌ به‌ شرایط و موقعیت زمانی وارد عرصه‌ای ‌شود که‌ نبایستی ورود کند و آن هم رویکرد کاربران زبان و گویشوران زبان است که‌ خود می‌تواند منشاء تهدید شود. اصرار بر تک زبانه‌ کردن؛ حذف و اضافه‌ کردن واج‌ها و تغییر در دستگاه‌ واجی؛ برنامه‌ی مزخرفی به‌ نام وشه‌سازی له‌ زووان کُردی در سایت‌های اینترنتی؛ دیدگاه‌های مصلحتی و مسامحه‌ای و سیاسی و .. تهدید است نه‌ واژه‌گان حوزه‌های زبان. این حضرات هنوز معنی وشه‌سازی و کاربردی کردن آن را درک نکرده‌اند. واژه‌ ماده‌ی اولیه‌ی هر زبان است و زبان منشاء تولید علم و تفکر است. شما در صورتی صاحب تفکر می‌شوید که‌ زبانی فرامنطقه‌ای و فرا ایلی داشته‌ باشید که‌ از تمام پتانسیل‌های حوزه‌های زبانی خود بهر بگیرید مانند گویش گورانی که‌ مدت‌ها زبان دیوانی و ادبیاتی کوردها بوده‌است در این گویش ادبیاتی شده؛‌ از تمامی پتانسیل‌های حوزه‌های زبان کُردی از شمال تا جنوب استفاده‌ شده‌‌ است. متاسفانه‌ بعضی از آقایانی که‌ در این حوزه‌ فعالیت دارند احمقانه‌ و بدون توجیه‌ منطقی و اقتصادی، زبان در دل زبان خلق می‌کنند. تغییر در ساختار فعلی؛ حذف شاخصه‌های واجی؛ وشه‌سازی و ... به‌ اسم نوگرایی و دگردیسی زبانی که‌ خودشان هم نه‌ تنها معنی این اصطلاحات را در مبانی زبان‌شناختی نمی‌دانند بلکه‌ از بازده‌ چنین اقدامات کودکانه‌ای‌ نیز غافل‌اند و به‌ نوعی باعث آشفتگی زبانی وحرکت به‌ سمت متد واگرایانه‌ی زبان پیش می‌روند یعنی چیزی شبیه‌ همین زبان به‌ اصطلاح فارسی کرماشانی که‌ نه‌ فارسی‌ای خوشایند فارس‌زبانان است و نه‌ کُردیی که‌ بتوان به‌ آن استناد کرد. مثال ساده‌ای به‌ نظرم می‌رسد که‌ بایستی عنوان کنم: من طبق تحقیقات میدانی و اسنادی و با آمار می‌گویم ما در تمامی گویش‌های کُردی 72 واژه‌ برای خسیس داریم چه‌ ضرورتی هست که‌ یک واژه‌ی من درآوردی برای خسیس خلق شود؟ توجیه‌ اقتصادی و ادبیاتی آن چیست؟ شما از این 72 واژه‌ چندتای آن را کاربردی کرده‌اید یا می‌توانید برشمارید؟ شمایی که‌ خود را کاربر زبان کُردی می‌دانید و هرگاه‌ سخنی باب میل‌تان نباشد (در زمینه‌ی زبان کُردی) رگ گردنتان دو انگشت بلند می‌شود؛ چکاره‌اید که‌ واژه‌ خلق می‌کنید؟ هیچ می‌دانید واژه‌سازی خاص زبانهای مرده‌ است؟ شماها خواسته و به‌ عمد آب به‌ آسیاب دشمن می‌ریزید و کسانی که‌ در این سایت‌ها اقدام به‌ چنین کارهایی می‌کنند تهدیدی بالقوه‌ هستند نه‌ واژه‌گان حوزه‌های زبانی‌.


روزی در محفلی با شما در حال صحبت بودم، نظرتان این بود که زبان کردی فاقد تئوری منسجم زبانیست، قدری در این باره برایمان توضیح میدهید.


پرسش‌های شما چند جانبه‌ای است و بناچار توضیح حواشی را در پی دارد. هر موجودیتی یک پیش فرض؛ فرضیه‌ و نتیجه‌ دارد که‌ مجموعا آنرا مبانی نظری یا تئوری می‌نامیم. زبان یک موجودیت است بنابراین یک پیش فرض ما را به‌ فرضیه‌ای رهنمون می‌سازد که‌ نتیجه‌ی آن موجودیت زبان است. نظریه‌ یا تئوری زبان شناسی؛ واحد اساسی زبان پنداشته‌ می‌شود و اهمیت واحدهای ساختار زبانی و ساختار دستورزبانی و جغرافیای زبانی را مورد تاکید قرار می‌دهد. بر همین اساس نه‌ تنها واژه‌گان؛ که‌ مواد اولیه‌ی زبان هستند قابل تشریح و کالبدشکافی می‌شوند، بلکه‌ تاریخ زبان؛ جغرافیای زبان؛ حوزه‌ی زبان و .. قابلیت تعریف پیدا می‌کند اینها مباحثی عمده‌اند که‌ بایستی مورد پژوهش قرار گیرند. برای مثال تا زمانی‌که‌ یک تئوری منسجم درباره‌ی جغرافیای زبان ارایه‌ نشود؛ حوزه‌ی کاربردی زبان نیز ناشناخته‌ می‌ماند. مثلا جغرافیای زبان فارسی در حوزه‌ی ایران کجاست؟ اگر به‌ تاریخ مراجعه‌ کنیم (که‌ صحت آن مورد تردید است) جغرافیای این زبان حوالی کویر است بنابراین واژه‌ی "برنج" هرگز نمی‌تواند فارسی باشد زیرا جغرافیای آن استعداد کاشت چنین محصولی را ندارد و لزوما نیازی به‌ زایش چنین واژه‌ای در این جغرافیا و در این زبان نیست زیرا کاربردی ندارد و از دسته‌ زبانهای شمال‌غربی به‌ زبان فارسی تزریق شده‌ است نمونه‌ی دیگر که‌ مربوط به‌ جغرافیای زبان است تعدد نام برای احشام و ماکیان برحسب سن؛ رنگ؛ جثه‌؛ مذکر و مونث و .. است در زبان فارسی ما تنها گوسفند و بره‌ را می‌شناسیم در حالیکه‌ در زبان کُردی (تنها در گویش کُردی کلهری) سی‌وپنج نام برای انواع گوسفند داریم که‌ مستندسازیی مبتنی بر خصوصیات فیزیکی است چون این جغرافیا استعداد پرورش چنین موجودی را دارد و دامپروری شاخصه‌ی اصلی این جغرافیاست و بایستی واژه‌گانی خلق شوند تا تصویری از شی مورد نظر تداعی شود و همانگونه‌ که‌ می‌دانید تمدنی که‌ مبتنی بر دامپروری و کشاورزی باشد؛ قدرتمند است و لزوما دسته‌ واژه‌گانی را می‌طلبد تا زبان کاربردی‌تر و قابل فهم‌تر باشد و از نظر فلسفه‌ی زبانی؛ چون زایش و بازپروری در اینگونه‌ تمدن‌ها یک امر ذاتی است، پس زبان‌شان نیز دارای زایش است. و یا در بحث ساختار واژه‌گانی؛ هزاران واژه‌ در زبان فارسی است که‌ هرگز فارسی نیستند. مانند بینی-دماغ- اگر به‌ ساختار دستگاه‌ واجی توجه‌ کنیم دستگاه فیلولوژی زبان فارسی نه‌ تنها توانایی ادای واج‌های دیفتانگی را ندارد بلکه‌ توصیف آوایی هم برای این واجگونه‌ها ندارد و قاعدتا بینی بایستی معادل دیده‌ یا چشم باشد که‌ خود مشتق از مصدر بینین/دیدن است در حالیکه‌ در زبان کُردی دیفتانگ /نگ/ کاملا قابلیت اداست و توصیف آوایی دارد و بینی محرف بینگی هورامان به‌ معنی نفس کشیدن است که‌ در زبان فارسی استرس اول مقدم‌تر شمرده‌ شده‌ و /گ/ حذف شده‌ است، حتی خود دماغ اسم مرکب است که‌ به‌ نوعی contraction (کونتراکشن) شده‌ است. ده‌ماغ یا ده‌ماخ عبارت است از: ده‌ماره‌ی ناخ/آوندی که‌ به‌ شش یا ریه‌ متصل است که‌ هیچ کدام از این واژه‌ها به‌ تنهایی در زبان فارسی کاربردی ندارد پس معلوم می‌شود که‌ وارداتی است. نمونه‌ی دیگر اسامی فاعلی هستند که‌ اکنون ما آنها را با نام پدر؛ مادر؛ دختر؛ ... می‌شناسیم. خود واژه‌ی پدر بر اساس متون پهلوی "پیتر" نوشته‌ شده‌ است و به‌ معنی افزاینده‌ و فزونی بخش است (فرهنگ پهلوی/فریدون جنیدی) اما هیچگاه‌ ساختار آن عنوان نمی‌شود که‌ چگونه‌ پیتر به‌ پدر محرف شده‌ است. در حالیکه‌ "پیتر" اسم فاعل از "پیت" به‌ معنی خیر و برکت و رزق روزی کُردی است و هیچگاه‌ در زبان فارسی کاربردی نداشته‌ است و پسوند "ئه‌ر" در هزاران واژه‌ی کُردی کاربری دارد یا خود دختر اسم فاعل از مصدر دوختن/شیردوشیدن است که‌ در کُردی کرمانجی همین مصدر هنوز کاربرد دارد بنابراین این واژه‌گان ذاتا نمی‌توانند فارسی باشند چون جغرافیای زبان فارسی نیازی به‌ خلق چنین واژه‌گانی نداشته‌ است. بنابراین مبانی نظری زبان‌شناختی سره‌ را از ناسره‌ تمیز می‌دهد و اینکه‌ من معتقدم بایستی یک تئوری یا مبنای نظری درباره‌ی زبان کُردی تدوین شود صرفا به‌ خاطر دفاع از حقانیت زبان است نه‌ چیز دیگر.


.نویسندگان در حوزه کردی جنوبی معمولا به سمت شعر و ادبیات تمایل بیشتری داشته اند وکمتر به متون علمی توجه نموده‌اند، دلیل از ضعف ساختار زبانی است یا کم کاری از سوی نویسندگان.


یقینا ضعف ساختاری زبان نیست زیرا این ساختار به‌ شما اجازه‌ می‌دهد با واژه‌گان خودی کلنجار بروید. بهتر بود این پرسش را پاسخ نمی‌دادم زیرا به‌ تلیج قبای برخی ... می‌خورد. تعاریف بسیاری در مورد شعر وجود دارد؛ اما من از نظر مکانیکی و مهندسی زبان تجزیه‌ و تحلیل می‌کنم. ساده‌ترین تعریف ساختاری شعر این است که‌ خود شعر ساختارگرا نیست یعنی در یک پروسه‌ی زبانی شعر؛ ساختار تعریف شده‌ی زبان را می‌شکند. این اتفاق در شعر کُردی (حداقل در استان کرماشان) از این فراتر هم رفته‌ و آقایان شاعر پزشک و نسخه‌ پیچ زبان هم هستند و علاوه‌ بر زبان؛ تاریخ و تمدن و جامعه‌ را نیز اینان تعریف می‌کنند و وظیفه‌ی مورخین و جامعه‌شناسان و زبان‌شناسان را یک تنه‌ انجام می‌دهند و بجز شاعری؛ الاماشاالله‌ زبان‌شناس و ادیب و مورخ و ایتومولوژیست و مورفولوژیست و فولکلوریست و چندین ئیست و ئیسم دیگر نیز هستند و عجیب این است که‌ بر اساس تعاریف ادبیاتی یک کلونی انسانی با جمعیت تقریبی پانصد نفر؛ یک شاعر می‌تواند آنها را تغذیه‌ی روحی کند و راهنما و مبین دورنمایی بهتر و تزریق احساسات و تفکرات‌ نوین‌شان باشد؛ اینهمه‌ شاعر ما مخاطبین‌شان چند نفرند؟ چرا هیچ اتفاق عمده‌ای در این جامعه‌ شکل نمی‌گیرد؟ در جاهای دیگر یک رمان سرنوشت یک ملت را تغییر می‌دهد و نوع نگرش انسان‌های جامعه‌ را به‌ زندگی؛ آینده‌؛ آخرت ... دستخوش تحول می‌کند. واقعیت تلخ این است که‌ ما سطح ادبیات را بقدری پایین آورده‌ایم که‌ به‌ قول خودمانی‌تر: عه‌لی مه‌شکه‌ هم می‌تواند از آن بپرد. بگذارید یک داستانک در همین باره‌ بگویم که‌ واقعیت است. دایی‌ من لیسانش را در آمریکا گرفته‌ و سال‌هاست که‌ در آلمان زندگی می‌کندمی‌گفت "زمانی که‌ برای مدرک دکترا در آلمان بودم مجلات ادبی آلمان را می‌خواندم تا دیالوگم بهتر شود و کم کم رو به‌ نوشتن هم کردم مقاله‌ای درباره‌ی خیام برای یکی از همین مجلات ادبی نوشتم و در زیر آن اسم خودم را قید کردم و اینکه‌ دانشجوی مقطع دکترا هستم. پس از چند روز مبلغی به‌ عنوان حق‌التالیف به‌ آدرسم رسید و متقاضی مقالاتی درباره‌ی ادبیات شرق بودند و پس از مدتی همکاری روزی برای مصاحبه‌ آمدند و همین که‌ فهمیدند من دانشجوی میکروبیولوژی هستم که‌ هیچ ربطی به‌ ادبیات ندارد با کلی اغماض پذیرفتند که‌ در دادگاه اقامه‌ی دعوا نکنند زیرا من حق نداشتم وارد فضای ادبیات شوم".


جامعه‌ از یک مکانیک انتظار دارد که‌ مکانیکی حرفه‌ای و خوب باشد نه‌ یک شاعر مکانیک. جایگاه‌ها به‌ صورت وحشتناکی عوض شده‌ است و ما از تخصص افراد بهره‌مند نمی‌شویم آقایی را سراغ دارم که‌ تحصیل ‌کرده‌ی رشته‌ی باستان‌شناسی است به‌جای اینکه‌ با توجه‌ به‌ رشته‌ی آکادمیکی‌ای که‌ دارد ثابت کند که‌ مثلا گوردخمه‌های این استان مربوط به‌ فلان و بهمان نیست و تاریخ مخدوش شده‌ی این دیار را تبیین کند (تاریخ یکی از مبانی اصلی تثبیت فرهنگ و تمدن یک ملت است) دو سه‌ مجموعه‌ی شعر آبکی کُردی دارد و به‌ قول اصفهانی‌ها یخ به‌ دروازه‌ چه‌ ربطی دارد؟ اینهمه‌ فارغ‌التحصیل زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسه‌ و ... داریم که‌ گرایشات ادبیاتی هم دارند، چرا از این پتانسیل که‌ در اختیار دارند استفاده‌ نمی‌کنند؟ ترجمه‌ی متون آلمانی و انگلیسی و .. پیشکش‌شان، متون کُردی را به‌ یکی از این زبان‌ها ترجمه‌ کنند. در عوض وارد دنیای شعر می‌شوند با این پیش فرض که‌ ساده‌ترین و دم دستی‌ترین مقوله‌ی ادبی است در حالی‌که‌ شعر یکی از فنی‌ترین جنبه‌های ادبیات است. حافظه‌ی تاریخی این مردم اشعار شاکه‌ومه‌سور را هنوز به‌ یاد دارد اما آیا شعر فلان آقای شاعر امروزی را هم به‌ حافظه‌اش سپرده‌ است؟ همان‌گونه‌ که‌ گفتم اشکال کار اینجاست که‌ این حضرات شعر را دم‌دستی‌ترین مقوله‌ی ادبیات می‌دانند.


.آقای جلیلیان،شما علاوه بر حوزه زبان در چند شاخه‌ی دیگر ادبیات نیز صاحب اثرید،چه تالیف های دیگری از شما چاپ شده است.



من در حوزه‌ی زبان و پژوهش‌های زبانی فعالیت دارم و اشتباها دو اثر در زمینه‌ی داستان کوتاه‌ و رمان نیز دارم که‌ باز هم بنا بر ضرورت بود. واقعیتش این است که‌ ما از متن غافل شده‌ایم و به‌ جرات و با سند می‌گویم اولین اثر متنی که‌ شامل داستان کوتاه بود را با نام "ره‌نگامه‌" من منتشر کردم و پس از آن نیز رمان "ئاگرمه‌لوچ" که‌ اولین رمان کُردی حوزه‌ی جنوبی بود را منتشر کردم من به‌ متن و نثر بیشتر از مبحث تحقیق علاقه‌دارم اما نخست بایستی سنگ بنای متن را کار گذاشت که‌ همین کارهای تحقیقی در زمینه‌ی زبان است. بیشتر آثار من در حوزه‌ی زبان و پژوهش‌های میدانی است. که‌ عبارتند از:


- فرهنگ باشوور

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد اول/مثل‌های کُردی

-زه‌رینه‌ویمینه‌/جلد دوم/چیستان‌های کُردی

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد سوم/اشعار فولکلور کُردی

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد چهارم/باورها و خرافه‌های کُردی

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد پنج/نوحه‌های کُردی

-ره‌نگامه‌/داستان‌های کوتاه‌ کُردی

-ئاگرمه‌لوچ/رمان کُردی

-تاریکخانه‌/شناسنامه‌ای نو برای تاریخی کهن

-گنجینه‌ی گویش‌های ایرانی/گویش‌شناسی استان کرماشان؛ جلد اول/فرهنگستان زبان و ادب فارسی

.من رمان (ئاگرمه‌لوچ) شما را که به گویش جنوبی است خوانده‌ام، شاهکار بی نظیریست.یک داستان در پهنه‌ی زمان و با موضوعی اساطیری. اسطوره‌های کردی در داستانهای شما سرشارند، دلیل چیست؟

تمامی اقلیم‌های کوردستان اسطوره‌های نابی وجود دارد که‌ می‌تواند یک تم داستانی قوی باشد. زندگی یک کورد آمیخته‌ای از اسطوره‌ و عشق و نفرت است. می‌گویند آمریکای لاتین بنیانگزار رئالیسم جادویی است؛ کاش نیم نگاهی به‌ اساطیر این دیار هم بیاندازند.


ضرورت مادر ابتکار است و چون احساس می‌کردم تولید متن و نثر به‌ این شاخه‌ی زبان کُردی یک ضرورت است؛ واقعا با حساسیت بیشتری می‌نوشتم، بارها و بارها متن آنرا تغییر ‌دادم و سعی می‌کردم بر اساس اصول نوگرایانه‌ای باشد که‌ مخاطب با متن و پیرنگ داستان ارتباط برقرار کند وخوشبختانه‌ حوزه‌ی واژه‌گانی خوبی از واژه‌های کُردی هم داشتم و بازی با کلمات و ترتیب کلمات همیشه‌ برایم جالب بوده‌است و اینکه‌ می‌توان با همین حوزه‌ی واژه‌گانی اثری ادبی خلق کرد. از نظریات افرادی که‌ واقعا اهل مطالعه‌ی رمان بودند مخصوصا "مجتبی کریمی" و "صابر سلیمی" استفاده‌های بسیاری بردم. ئاگرمه‌لوچ در حقیقت یک رمان سورئال است که‌ مبتنی بر یک واقعیت تاریخی/اساطیری است و موضوعی را دنبال می‌کند که‌ هنوز هم نوستالژی اکثریت جامعه‌ی امروزین؛ یعنی همان عشق واقعی است. عاشقی که‌ معشوقه‌ را طی جریاناتی گم می‌کند و به‌ سبب یک اجبار اسطوره‌ای در دیاری دیگر معشوقه‌اش را پیدا می‌کند. من هیچگاه‌ عاشق نشده‌ام؛ تمام دوران جوانی‌ام صرف تحقیق و مطالعه‌ برای دیگران شد؛ اما از عشق نوشتن برایم به‌ مراتب از عاشق شدن جذاب‌تر است. شاید باور نکنید تاکنون برای خودم چیزی ننوشته‌ام اما این کار آخر را تمام کنم، فقط و فقط برای دل خودم می‌نویسم؛ فقط برای خودم.

.در حال حاضر،چه کارهایی در دست انجام دارید.

سال‌هاست که‌ یک دایره‌المعارف کُردی از تمامی گویش‌های کُردی در سه‌ حوزه‌ی باکوور و باشوور و روژهه‌لات را دنبال می‌کنم که‌ شما هم یکی از مطلعین این اثر هستید و از نزدیک سرگذشت آن را می‌دانید و دیدید که‌ چگونه‌ و چرا از همکاری با بعضی‌ها انصراف دادم. فکر می‌کنم یک فرهنگ جامع از واژه‌گان کُردی از آب درآید و تاکنون بیست‌وسه‌ هزار صفحه‌ی آن تایپ شده‌ است (البته‌ فقط بخش نخست آن که‌ شامل واژه‌گان است) و بخش جغرافیای آن هم باید ده‌ هزار صفحه‌ای شود. این دایره‌المعارف بر اساس آخرین متدهای زبان‌شناسی و با مشورت چندین استاد دانشگاه‌ و انسی‌کلوپیدیای "اینکارتا" تنظیم شده‌ است که‌ با مشخصات و مولفه‌های زیر تدوین شده است که فهرست وار به آنها اشاره می‌کنم:

آوانویسی بر اساس نگارش استاندارد کُردی (kurdish Transcription ).

مستندسازی زبانی (Language Documentation)

بنیان هجایی (Syllabification Structure ).

متعلقات و مشتقات واژه (Parts of the Speech ).

تعریف و بازتعریف (Definition ).

شاهد مثال (Exemplifying Sample).

همتاها و برابرها/مترادف‌ها و متضادها (Synonym and Antonym ).

ریشه‌شناسی (Etymology ).

بنیان واژه‌ای (Morphological Structure ).

ارجاع به مرجع قبلی (Refrence Cross ).

تزاروس (Thesaurus).


که‌ کُردی/کُردی/انگلیسی/فارسی است. طبق قراردادی که‌ با سرمایه‌گزار این پروژه‌ که‌ یکی از دوستان دلسوز و دوستدار زبان و فرهنگ کُردی؛ جناب آقای "محمدامین بکری" دارم بایستی تا پایان تیرماه‌ 94 تحویل بدهم. ایشان نه‌ تنها سرمایه‌گزار این پروژه‌ هستند؛ بلکه‌ در تدارک ایجاد یک موسسه‌ی مطالعاتی /فرهنگی/تاریخی با نام همین اثر یعنی "کُردیکا" در کرماشان هستند که‌ ارزش کار را صد چندان می‌کند اگر دوایر دولتی و .. تنگ‌نظرانه‌ وارد کارزار نشوند و موضوعیت فرهنگی را مد نظر داشته‌ باشند نه‌ حواشی را. فکر می‌کنم بایستی نکاتی را یادآور شوم که‌ بیشتر یک گلایه‌ و درددل است. در مقدمه‌ی تاریکخانه‌ نوشته‌ام: نمی‌دانم برای که‌ و چرا می‌نویسم.... واقعا مراکز مطالعاتی کُردی چرا تنگ‌نظرانه‌؛ احمقانه‌ و بدور از انصاف با نویسنده‌گان عرصه‌ی فرهنگ و زبان برخورد می‌کنند؟ بگذارید کمی هم از خودم تعریف کنم؛ آسمان که‌ به‌ زمین نمی‌افتد.. به‌ تنهایی و بدون کمک لجستیکی و مالی کسی یا مرکزی دایره‌المعارف زبانی را تدوین می‌کنم که‌ شما داعیه‌ی خدمت به‌ آن را دارید و هرگز تعریف درست و علمی‌ای از زبان کُردی ندارید، کاری که‌ حداقل یک کارگروه‌ پنجاه‌ نفره‌ را با بهترین امکانات می‌طلبد؛ حداقل ده‌ها‌ نفر در همین استان می‌توانند گواهی کنند که‌ در روز هفده‌ ساعت روی این برنامه‌ کار می‌کنم ضمین اینکه‌ هنوز دوره‌ی نقاهت از بیماری‌ام به‌ پایان نرسیده‌ است؛ آنگاه‌ شما تنها به‌ صرف اینکه‌ مذهبی غیر از مذهب شما دارم یا به‌ گویشی غیر از گویش شما حرف می‌زنم، یا از جغرافیایی هستم که‌ مهد تمدن کورده‌واری است و شما مرتب آنرا انکار می‌کنید، حتی از کمترین همکاری ممکن سرباز می‌زنید؟ کمک و همکاریتان پیشکش؛ دزد و جیره‌ خوار را به‌ پروژه‌ای دعوت می‌کنید که‌ اساس آنرا من تعریف کرده‌ام. شما از ملت و زبانی دم می‌زنید که‌ مواد اولیه‌ی ملیت و زبان را هنوز هم بلد نیستید تعریف کنید و اسم خودتان را آکادمی و انستیتو و ... گذاشته‌اید. تعریفی که‌ از ملیت یا زبان و فرهنگ و تاریخ ارایه‌ می‌کنید که‌ در حد فکاهی است. قرقیزستان از نظر جمعیتی و مقیاس طول و عرض؛ دو سه‌ درصد از استان کرماشان بزرگتر است اما یک دایره‌المعارف هشت جلدی در کتابخانه‌های دنیا دارد و دنیا آنها را با نام ملت قرقیز می‌شناسد شماها که‌ مدعی‌اید پنجاه‌ میلیون جمعیت دارید و فلان متر و مقیاس موطن و خروارها تاریخ گنگ و غیرقابل استناد و .. مگر خودتان به‌ خودتان بگوئید ملت. دایره‌المعارف شما کجاست تا دیگران هم به‌ شما عنوان ملت را هدیه‌ کنند؟ شاید بهتر باشد وقتی این اثر چاپ شد همین آقایان را دعوت کنم و یک ترازو هم کناری بگذارم و "کُردیکا" را در یک سمت و آقایان را در سمت دیگر بگذارم ببینیم وزن‌شان هم وزن این اثر می‌شود که‌ اینقدر دم از خدمت به‌ زبان کُردی می‌زنند؟ بار مفهومی و تاثیرگذاری و ... پیشکش‌شان. روزی که‌ این کار چاپ شود فقط شرمندگی نسیب‌شان خواهد شد. 

.ممنون که با مشغله‌ی زیاد دعوت من را پذیرفتید، در پایان اگر مطلبی برای بیان کردن هست بفرمایید
.

استادم به‌ من آموخته‌ است که‌ بیشتر کار کنم؛ کمتر بخوابم و بخورم و بیشتر بنویسم و کمتر بگویم. بنابراین ضمن سپاسگزاری مجدد از شما و آرزوی بهروزی و شادکامی؛ امیدوارم در کاری که‌ در پیش دارید موفق باشید و از اینکه‌ مرا تحمل کردید سپاسگزارم.


برگرفته از  سایت http://hisare.com/index.php/fashion/item/286-2014-10-14-22-51-54

Keine Kommentare: