Donnerstag, 25. Juni 2015

جهانشاه کریمی، پیکرتراش هنرمند شهرمان، بزرگی ها و ارزش های فرهنگی ما را پیکره و تندیسی می نماید

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی

وینه گر عادل یوسفی





جهانشاه کریمی، پیکرتراش هنرمند شهرمان، بزرگی ها و ارزش های فرهنگی ما را پیکره و تندیسی می نماید


تا هرگز و در هیچ شرایطی بزرگی و ارجمندی خویش را فراموش نکنیم.




ایشان را در کنار پیکره ی ناتمام بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی می بینیم. دستان هنرمند این جوان سرپیلی زهاوی برای آفریدن آثار بُزرگ نیاز به پشتیبانی های مالی و معنوی ما دارد... بیائید ایشان را پشتیبانی کنیم و به او هزار آفرین بگوئیم.

یکی از هنرمندان کورد یارسان از شهر سرپل ذهاب در رشی آواز (رشید عباس ) این هنرمند جهانشاه کریمی نام دارد و اهل روستای رشی آواز و از یاران کورد یارسان می باشد

جهانشاه کریمی، پیکرتراش هنرمند شهرمان، بزرگی ها و ارزش های فرهنگی ما را پیکره و تندیسی می نماید تا هرگز و در هیچ شرایطی بزرگی و ارجمندی خویش را فراموش نکنیم.
و در حاشیه روستا در گوشه ای از زمین زراعی خویش مشغول مجسمه سازی از تراشیدن سنگ می باشد که کاری بس سخت و وقت بر می باشد او در حال کار کردن روی مجسمه کاوه اهنگر بود که نماد انقلاب علیه ظلم می باشد. , اگر قانونی در کشورمان وجود داشته باشد چرا باید چنین هنرمندانی بدون هیچ گونه امکانات در چنین شرایطی باشند باید این جور هنرمندان را در بهترین گارگاه مشغول کار و هنر خوت باشد دلیلش این است چون کورد میباشد و هیچ گونه ارزش هنری او را قبول ندارند کجای این مملکت مال ماست
در مملكت باستانی ایران و در لوای حكومت عدل علی این فاجعه و این بی عدالتی جریان دارد و این در حالی است كه حداقل در حرف ما افتخار داشتن اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر را یدك می كشد ، هزاران سال پیش و در عصر بربریت نیاكان ما پیروان حضرت موسی (ع) را تحت حمایت خود قرار دادند. صدها سال پیش این آب و خاك مأمن مطمئن ارامنه شد. شعار سر دفتر سازمان ملل متحد مزین به اندیشة بزرگ مرد ایران است . از اولین مللی هستیم كه در خاور میانه صاحب قانون اساسی شده ایم و میثاق بین المللی حقوق بشر مزین به امضای ماست . وانگهی ادعای داشتن عادل ترین حكومت جهان و رهبری جهان اسلام را هم داریم .

نمی دانم شما از این همه تبعیض و نا برابری در قانون دیکتاتور جمهوری اسلامی دارد تا کی باید و سكوت کنیم !!؟


هر از چند گاهی مسافران و رهگذران به دیدار اثارش می آمدند و به او خدا قوت می گویند . پس از سلام و احوالپرسی از کارش پرسیدند گفت خودم به شخصه علاقه دارم و هر روز مشغول مطالعه هستم و این سنگها را با هزینه خودم به اینجا می آورم و بعد از اتمام کار آنها را می فروشم که به چند اثر خود در شهر سرپل ذهاب اشاره نمود: شیر سنگی در پارک بزرگ شهر و مجسمه میدان بسیج(میدانچه) در ادامه کار وی را با هادی ضیاالدینی شهر سنندج مقایسه نمودند که به نکته جالبی اشاره نمود که کار او افزاینده و کار من کاهنده است یعنی او می تواند به اثرش بیفزاید و می تواند به راحتی رفع اشکال نماید ولی کار کاهنده راهی برای اشتباه کردن ندارد. در حال حاضر مشغول کنده کاری و ساختن کاوه آهنگر و بزرگمهر وزیر انوشیروان و پوران دخت* می باشد. در ضمن مجسمه فردوسی نیز ساخته دست این هنرمند آماده بود. در ضمن چند عکس از کارهاش گرفته شده توسط دوست عزیزمان . پنجه های تو فرهادیند تخته سنگها در آرزوی عشق بازیند کاوه آهنگر میزبان است اینجا ، فردوسی و بزرگمهر مهمانند اینجا تمدنهای ایران زمین سرکارند اینجا










Sonntag, 31. Mai 2015

گفتگوی استاد علی اکبر مرادی با روزنامه شرق گفت‌وگو با علی‌اکبر مرادی:

گفتگوی استاد علی اکبر مرادی با روزنامه شرق
گفت‌وگو با علی‌اکبر مرادی:


می‌خواهم از فرهنگم دفاع کنم


سارا نوری



محل مصاحبه ساختمانی واقع در خیابان سعدی کرمانشاه بود. میزبان، موسیقی‌دانی است که تاریخ موسیقی سرزمین مادری‌اش را می‌شود در سرانگشتانش مرور کرد. علی‌اکبر مرادی، نوازنده و استاد بنام تنبور، از شش‌سالگی نوازندگی تنبور را آغار کرد. او سال 1336 در ایل گوران کرمانشاه به دنیا آمد. نزد استادانی چون سید هاشم‌علی میردرویشی، آمیرزا صید علی کفاشیان، غلام زنده‌دل، کاکی‌اله‌مراد حمیدی، سید محمود علوی و مرحوم سید ولی حسینی به تکمیل نوازندگی خود پرداخت. مرادی از کسانی است که با برگزاری کنسرت در داخل و خارج از کشور در شناساندن تنبور به مردم ایران و جهان نقش بسزایی داشته ‌است. او به‌عنوان یک تکنواز تنبور، سبک منحصربه‌فردی دارد که او را از دیگر نوازندگان این ساز متمایز می‌کند. مرادی این‌روزها در حال اجرای کنسرت در آمریکا، اتریش، یونان و ترکیه است.

نخستین گروه تنبورنوازی که در شناساندن ساز تنبور در ورای مرزهای این ساز (کرمانشاه) فعالیت کردند چه گروهی بودند؟
چیزی که من به یاد دارم، حدود سال‌های 1350یا 1351 بود که گروهی از سوی وزارت فرهنگ و هنر، از تهران به کرمانشاه آمدند. در واقع هدف از آمدن آنها، برگزاری نشستی برای تنبورنوازان کل منطقه بود. در همان سال، بعد از رفتن آنها دو گروه تشکیل شد؛ یک گروه در کرمانشاه در همان سال 51 شکل گرفت که در آن تا آنجایی که یاد دارم گروه آقای ایرج خادمی، آقای یدالله القاصی و بنده، حضور داشتیم. گروه دیگر در صحنه به سرپرستی مرحوم آقای سیدامراله شاه‌ابراهیمی شکل گرفت. این دو گروه، گروه‌هایی بودند که به‌طور مشخص تشکیل شدند و بعد در جشنواره آبان آن زمان در شهرستان‌های ایران کنسرت برگزار کردند.
از قدمت ساز تنبور و خاستگاه آن بگویید و اینکه چطور تنبور در ایران و بعد در خارج از مرزهای ایران نواخته شد؟
ساز تنبور یک ساز قدیمی است، ‌سازی که گفته می‌شود تا پنج‌هزار سال هم قدمت دارد. این ساز درواقع یک ساز مشرق‌زمینی است، چراکه در خیلی از قسمت‌های دنیا از چین گرفته تا اروپا، تنبور با نام‌های مختلف وجود دارد. در بعضی از جمهوری‌های تازه‌استقلال‌یافته شوروی سابق، مغولستان، پاکستان، افغانستان، چین و بسیاری سرزمین‌های دیگر، این ساز وجود دارد. ولی تنبور به این شکل را در واقع تنبور «تیسفونی» می‌گویند. بعد از گذشت ایام، این ساز به یک ساز ملی- مذهبی برای کردهای یارسانی تبدیل شده است. حدود یک‌ هزار سال پیش این ساز توسط مبارک‌شاه لرستانی (شاه‌خوشین) به ساز آیینی یارسان مبدل شده بود و این مردم سهمی مهم و قابل ستایش در پاسداشت و نگهداری تنبور و مقامات آن داشته‌اند. سایر کردها نیز تنبور می‌نوازند، مثلا؛ در میان کردهای عراق، ایزدی‌ها و علوی‌های ترکیه که خود کرد نیستند (ترکمن) در جم‌خانه‌ها و مراسم مذهبی از این ساز استفاده می‌کنند و به ساز خود «باقلما» می‌گویند، اما در میان کردها این ساز بیشتر تنبور نامیده می‌شود. شناساندن این ساز در ابعاد کوچک توسط بسیاری از کسانی بوده که از کرمانشاه به شهرهای دیگر ایران مهاجرت کرده‌اند. بعد‌ها دو گروه در سال 1351 شکل گرفت. به یاد دارم که در آن زمان سفرهایی به تهران، بندرعباس، کرمان، زاهدان و تمام شهرهای خراسان و شمال مانند گرگان و ساری داشتیم و مردم به این شکل با ساز تنبور آشنا شدند. اگر بخواهیم از نظر آماری بگوییم چه گروه یا شخصی بیشترین سهم را در این داستان داشته است نمی‌توان با قاطعیت چیزی گفت. بعدها گروه شمس نیز تشکیل شد. شاید کنسرت‌های ما که با استاد شهرام ناظری در خارج از کشور برگزار می‌شد، نقش بزرگی در معرفی ساز تنبور به مردم سایر کشورها داشت.
خیلی از گوشه‌های موسیقی دستگاهی مربوط به موسیقی محلی است. ساز تنبور چه میزان در موسیقی دستگاهی تأثیرگذار بوده؟
اگر تأثیری هم داشته باشد تأثیر همین 40،30 سال اخیر است. تأثیر کسانی است که با خلق‌های (مردم) دیگر در ارتباط بودند. چون در قدیم تنبورنوازی یک حرفه محسوب نمی‌شده بلکه به‌عنوان بخش مهمی از فرهنگ از پدر و مادر به نسل بعدی منتقل می‌شد.
از آنجا که موسیقی رونده و پویاست آیا تاکنون روی این قضیه به‌صورت تخصصی کار شده که مقام‌های تنبور را وارد موسیقی دستگاهی کنند؟
موسیقی دستگاهی هم بخشی از موسیقی ملی ایران است که امروز تمام گوشه‌های آوازی آن با اشعار فارسی خوانده می‌شود درصورتی‌که گوشه‌هایی مانند آذربایجانی، کردبیات، نهاوند، گیلکی و دیگرها هستند که حتما با زبان رایج مناطقی که اسم گوشه بدان نام است خوانده شده است. در ایران بزرگ اقوام متمدن دیگر همچون کرد و آذری و بلوچ و لر و بندری، ساروی، ترکمن و گیلکی با موسیقی‌های کهن و سترگ وجود دارند که موسیقی هیچ‌کدام از آنها زیرمجموعه موسیقی ردیفی نیست؛ البته حتما اشتراکاتی وجود دارد همچنان‌که این اشتراکات در زبان‌های ایرانی وجود دارد و بیشتر از همه بین زبان‌های فارسی لری و کردی. اما به دلایلی روی موسیقی و زبان فارسی بیشتر کار شده و به‌نوعی هم در زمان‌های مختلف عمدا یا سهوا از دیگر فرهنگ‌های ایران غفلت ورزیده شده که کار درستی نبوده چون مرگ هر واژه، هر مقام و هر عادت ملی باعث ازدست‌رفتن بخشی از سرزمین‌های فکر و باورهای ملی ما می‌شود. از گردآوری موسیقی ردیفی شاید یک قرن گذشته باشد و بسیاری از متحجرین موسیقی ما خیال می‌کنند این ختم و نهایت موسیقی ایران است (البته امیدوارم این فکر پیش نیاید که من این موسیقی را دوست ندارم، برعکس خیلی هم دوست دارم و به آن عشق می‌ورزم) اما سخن من این است، این ردیف موجود، تمام موسیقی ملی ما نیست و برای ایجاد موسیقی ملی یک همت ملی لازم است که موسیقی‌ای داشته باشیم که تمام اقوام ایرانی بخشی از فرهنگ آوایی خود را در آن بیابند.
درباره تنبور تاکنون این کار انجام شده که مقام‌های موسیقی تنبور را وارد موسیقی دستگاهی کنند؟ منظور سوءاستفاده نیست. منظور واردکردن مقام‌ها برای ساختن گوشه‌ای جدید در موسیقی دستگاهی است؟
بله الان کارهایی می‌کنند که بسیار سطحی و غیرکارشناسانه است. اما چون این مقامات، مقامات کهن هستند احتیاج به زمان دارد که جا بیفتند. کما اینکه موسیقی سنتی هم همین‌طور است و در آن صدها نفر وجود دارند که از میان آنها فقط دونفر مشهور می‌شوند. چون همه آنها فکر می‌کنند ردیف‌ها را یاد گرفته‌اند اما در واقع یاد نگرفته‌اند چون به جان مطلب داستان نرسید‌ه‌اند. حالا در موسیقی‌های کهن و موسیقی تنبور این کار خیلی سخت‌تر است؛ تا مسئله جا بیفتد و انسان دقیقا بفهمد که مقامی که ممکن است بسیار کوتاه هم باشد چقدر طول می‌کشد تا ساخته و پرداخته و در نهایت به‌عنوان موسیقی مقامی جا بیفتد.
یعنی هنوز کسی به‌صورت تخصصی روی این قضیه کار نکرده است؟
نه کار نکرده است. مثلا خود بنده کل مقام‌ها تنبور را سال‌ها جمع کرده‌ام که درخانه فرهنگ‌های جهان در پاریس منتشر شد که شامل چهار سی‌دی است. دقیقا به همان مقداری که موسیقی سنتی وجود دارد و شاید هم بیشتر.
آیا این مجموعه در ایران هم منتشر شده است؟
بله، بعد از شش یا هفت سال توسط انتشارات ماهور منتشر شد. این درحالی‌است که این مجموعه فقط بخشی از موسیقی کردی است بخش‌های دیگری در هوره، سیاه‌چمانه، مور، لاوک، حیران، شاهنامه‌خوانی و هزاران ملودی کردی دیگر وجود دارد. این بخش‌ها تنها در موسیقی کردی است و در موسیقی سایر شهرهای ایران هم مانند لرستان، تالش، آذربایجان و... وضعیت به‌همین‌صورت است که تاکنون برای آنها کاری انجام نشده‌است. اگر بخواهیم دقیق محاسبه کنیم هنوز کاری برای ثبت موسیقی ملی صورت نگرفته است.
لطفا درباره آخرین کارتان به نام «راز رود» صحبت کنید.
«راز رود» کار دونوازی تنبور و تنبک است. من و آقای پژمان حدادی این کار را انجام داده‌ایم. من سال‌ها پیش در سنین نوجوانی در فصل پاییز به کنار رودخانه‌ای رفتم به‌نام «رازآور» در یکی از روستاهای میان‌دربند کرمانشاه. به یاد دارم در فصل پاییز و برگ‌ریزان، آب رودخانه‌‌ رازآور آنقدر زلال بود که نور آفتاب در آن می‌لرزید و ریگ‌هایی که از روشنی آب دیده می‌شدند. این تصویر برای من زیبا بود زیرا من به‌طور کلی آب را در واحد جوب و رودخانه دوست دارم. همچنان که من کار دیگری با نام «سیروان» نیز داشته‌ام. تصور «رازآور» در ذهنم مانده‌بود و با خود فکر کردم که به چه معنایی است؟ و این رودخانه می‌خواهد چه رازی را با خود بیاورد. و همین ذهنیت باعث شد که من قطعاتی را بسازم که شامل هفت قطعه است.
چرا برای هم‌نوایی در «راز رود» از تنبک استفاده کردید؟ با توجه به اینکه ساز تنبک نسبت به سازهای کوبه‌ای این منطقه قدمت کمتری دارد. آیا بهتر نبود ساز کوبه‌ای منطقه کردستان را جایگزین می‌کردید؟
ببینید یک‌سری حرف‌ها هست که از قدیم باقی مانده؛ اول اینکه تنبک و سازهای کوبه‌ای دارای قدمت بیشتری نسبت به سازهای مضرابی هستند. زیرا ابتدا شروع به کوبیدن کرده‌اند، چرا که این کار سختی نبوده‌است. بعدها فکر کردند ‌سازی را طراحی کنند که با آن ملودی بسازند. داستان دیگری وجود دارد و آن این است که چون دف در خانقاه نواخته می‌شود پس ساز مقدسی است. ولی حقیقت این است که در گفتارهای آیین یارسان تمام سازها مقدس‌اند از آن جمله تنبک. انسان که نباید همیشه در حال ذکر باشد یا همیشه در حال گریه باشد. خداوند انسان را آفریده که هم شاد باشد، هم گریه کند، هم بخندد، هم برقصد. شادی و غم در کنار هم هستند؛ چراکه این دو بدون هم معنی ندارند. از نظر من همه سازها تا زمانی که خوب از آنها استفاده شود مقدس‌ و قابل احترام‌اند. چیزی که تو را به یک حال خوب وادارد و به کسی که برای تو عزیز است نزدیک‌تر کند، در واقع فاصله شما تا خدا را کمتر می‌کند و این نزدیکی ممکن است با موسیقی باشد. اینکه بگوییم این ساز مقدس یا ساز بدی است صحیح نیست. زیرا بستگی دارد که چطور از این سازها استفاده شود.
بیشتر درباره کنسرت‌های پژوهشی تنبور که در سال‌های پیش برگزار کردید صحبت کنید.
نتیجه کارهای پژوهشی من همان 4سی دی بود که راجع به مقامات تنبور منتشر شده است. مباحثی همچون همین مصاحبه نیز با عنوان کنسرت‌های پژوهشی برگزار شد. این کنسرت‌ها در سطح ایران و در خارج از کشور و در خیلی از دانشگاه‌های اروپا و آمریکا اجرا شده است. من در این کنسرت‌ها بیشتر درباره موسیقی کردی و تنبور، درباره تاریخچه شفاهی این مسئله، نه چیزهایی که نگاشته شده صحبت کرده‌ام. در طی این برنامه‌ها در مورد خود مقامات، پیشینه مقامات و اینکه این مقام‌ها چرا سروده شده‌اند و همچنین درباره ادوار مختلف موسیقی کهن سعی کردم صحبت کنم.
اجرای کنسرت‌های پژوهشی تنبور در ایران و خارج از ایران برای شناساندن تکنیک یا معرفی مقام‌ها بوده یا شناساندن خود ساز تنبور؟
همه چیزهایی که گفتید را در بر می‌گرفت اما بیشتر به تاریخچه بررسی بعضی از مقامات و مشترکات این موسیقی و موسیقی‌های دیگر و تشریح بعضی از آنها پرداختیم. خیلی وقت‌ها فرصت نمی‌کردیم بحث را تمام کنیم؛ چراکه این کار چهار ساعت وقت می‌خواهد و ما تنها دو ساعت وقت داشتیم.
آیا سال گذشته نیز کنسرت‌های پژوهشی اجرا کردید؟
سال 93 بیشتر اجرای کنسرت داشتم و تدریس کرده‌ام اما کنسرت پژوهشی نداشته‌ام
خیلی از جوانان در ایران تنبور را شناخته و شروع به نواختن آن کرده‌اند درحالی‌که شناخت درستی از این ساز ندارند. شاید بشود گفت تنبور این‌روزها در ایران «مد» شده.
معضل اصلی همین است. جوان‌هایی که خیلی از آنها خوب هستند و خیلی از آنها نیز بعضی مسائل را رعایت نمی‌کنند. در این میان متأسفانه ساز تنبور معضلاتی دارد. یکی اینکه حالت موسیقایی که در یارسان به آن احترام گذاشته شده، مورد کم‌لطفی قرار می‌گیرد و برخورد خوبی با آن وجود ندارد. یک عده نیز آن طرف قضیه هستند و یک گام فراتر می‌گذارند و خود را درویش و مقدس معرفی می‌کنند. به نظر من کار هر دو گروه خوب نیست. بهتر است که با قضیه تنبور قبل از هر چیز به‌عنوان یک ساز ملی و موسیقی کهن برخورد کرد. باید تقدیر کرد از مردمی که سینه‌به‌سینه و نسل‌به‌نسل در طی قرن‌ها این موسیقی را نگه داشتند. ولی حقیقت این است که تنبورنوازی مورد کم‌لطفی قرار گرفته، چون برای تنبور همه‌چیز مانند مقامات وجود دارد. خود من دو سال پیش کتابی نوشتم به نام «صد درس» برای آموزش تنبور که سال93 به‌عنوان کتاب سال در زمینه آموزش معرفی شد. مدرسان تنبور هم اگر یک مقدار احساس مسئولیت کنند حداقل می‌توانند بیایند کتاب را کامل کار کنند و بعد آموزش بدهند. همین چیزی که شما می‌گویید درست است؛ تنبورنوازی مد شده است. آنهایی که اهل مد هستند می‌گویند مد شده. اما آنهایی که اهل فرهنگ هستند می‌آیند و اصل نوازندگی ساز را یاد می‌گیرند.
در مصاحبه‌ای با استاد حسین علیزاده وقتی از او پرسیدم با شنیدن اسم کرمانشاه یاد چه شخصی یا چه چیزی می‌افتید ایشان گفتند «تنبور. علی‌اکبر مرادی» و در مصاحبه دیگری گفته‌اند «من از موسیقی کردی الهام می‌گیرم». می‌شود از دوستی‌تان با ایشان بگویید و آیا این رابطه باعث شده که از لحاظ موسیقایی با یکدیگر تبادلاتی داشته باشید؟
من استاد علیزاده را به‌عنوان یک موزیسین خیلی سال است که می‌شناسم و با کارهای ایشان آشنایی داشته‌ و دارم و از کارهای ایشان لذت می‌برم. رابطه دوستی ما حداقل به بیست‌وچندسال پیش برمی‌گردد. در مسیر دوستی خیلی از شب‌ها و روزها در خدمت ایشان بوده‌ام و از ساز و تجربه ایشان استفاده کرده‌ام. ایشان به بنده لطف داشته‌اند وقتی این حرف را زدند؛ یعنی به بنده یک لطف خاصی دارند. حالا در کرمانشاه خیلی‌ها هستند که مهم‌تر از من می‌باشند.
می‌شود درباره کار جدیدی که در پیش دارید صحبت کنید؟
من سه یا چهار تا کار جدید دارم که حقیقتا جرئت انتشار هیچ‌کدام را ندارم. به این دلیل که من آخرین کارهایی که انتشار داده‌ام همین‌طور واضح خدمت شما و خوانندگان «روزنامه شرق» بگویم؛ قبل از «راز رود» دو کار دیگر منتشر کردم به اسم «پاییز» و «مانگه شه» که بعد از گذشت چند سال، از مقدار پولی که برای آن دو آلبوم هزینه کرده‌ام هنوز حدود ده میلیون تومان برنگشته است. بخاطر اینکه یک نفر یک سی‌دی می‌خرد و 100نفر از روی آن رایت می‌کنند. درحال‌حاضر مخارج زیاد است با استودیو ساعتی 60، 70هزارتومان، اگر بخواهی نوازنده‌ای بیاوری حداقل یک کار را نوازندگی کند باید دو تا سه میلیون تومان به او پول بدهی. الان این کار «راز رود» را که کار پر هزینه‌ای نبوده و تنها نوازندگی دو ساز را شامل می‌شود هیچ‌کدام پولی دریافت نکردیم. شش،‌هفت میلیون تومان برای ما هزینه برداشته است. ما حدود 2000 نسخه منتشر کردیم؛ پخش به ما می‌گوید 600 نسخه به من بدهید من چندین ماه دیگر به شما سه میلیون می‌دهم و در واقع تو باید دو سال صبر کنی که هفت میلیون تومانی که خرج کرده‌ای به دستت برسد؛ تازه معلوم نیست که برگردد یا برنگردد. مکان‌های دولتی، حمایتی نمی‌کنند و نهادهای خصوصی هم انسان هنرمند را دوست ندارند. من خودم به‌شخصه دوست ندارم از کسی منت بپذیرم. درواقع نمی‌پذیرم کسی اسپانسر من شود. اگر من حالا بخواهم کاری را انجام بدهم قطعا به این دلیل نیست که بخواهم خودم را معرفی کنم. من در حدی که در توانم بوده کارم را انجام داده‌ام و اگر حالا کاری را انجام می‌دهم بیشتر مثل وظیفه است، مثل دفاع از فرهنگی که دارم در مقابل کسانی که دارند این فرهنگ را له می‌کنند.
مثل کسانی که تنبور را مد کرده‌اند یا کسانی که می‌خواهند تنبور را به سبک گیتار پاکو دلوچیا بزنند. می‌خواهم از این فرهنگ دفاع کنم مثل آدم پیری که می‌خواهد از قلعه‌ای که به او واگذار شده دفاع کند و چقدر می‌تواند موفق باشد معلوم نیست. سال‌هاست وزارت ارشاد که موسیقی زیر نظر آن است هیچ کاری نمی‌کند. یک‌بار پیشنهاد دادم و باز هم پیشنهاد می‌دهم و شما با خط بزرگ بنویسید: بهتر است قضیه‌ای که هنوز در آن شک هست و کل موسیقی را به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تحویل دهند. به نظر من موسیقی سنتی و موسیقی مقامی را به‌عنوان یک میراث فرهنگی باید به میراث فرهنگی تحویل دهند که وزارت ارشاد اسلامی نیز از این شرایط در بیاید. در چنین شرایطی می‌شود بودجه‌ای برای این کار کنار گذاشت. یعنی از کارهایی که فاخرند حمایت بشود که حداقل این سوسوی چراغ از بین نرود. با توجه به بی‌توجهی‌هایی که به موسیقی ما می‌شود متأسفانه در خیلی از مکان‌ها می‌بینیم یک استاد خیلی قدیمی را در کنار بچه‌هایی که خیلی مبتدی کار می‌کنند می‌گذارند و از هر دوی این افراد در یک سالن و برنامه قدردانی می‌کنند. موسیقی مقامی را به‌طور کلی فراموش کرده‌اند؛ مثل جشنواره موسیقی جوان. برای کسانی که در واقع باید آینده مملکت را شکل دهند و در دست بگیرند موسیقی سنتی، موسیقی کلاسیک غربی و موسیقی پاپ می‌گذارند؛ پس موسیقی مقامی کشور کجا رفته است.
با توجه به اینکه سال‌ها پیش شما در منطقه خود اقدام به احداث مدرسه تنبور کرده‌اید آیا این مدرسه شروع به فعالیت کرده؟
حدود 10سال پیش در روستای پدری‌ام مکانی را به‌عنوان خانه تنبور احداث کردم که بعدها دولت قبلی که سر کار آمد به مدرسه ‌گیر داد و هزار تا حرف زدند و انگ زدند و کار خوابید و حالا در دولت آقای روحانی دوباره از نو رفتیم با مسئولان استانداری و وزارت ارشاد صحبت کردیم. پرونده این کار در دست بررسی است. هنوز بعد از یک‌سال و خرده‌ای جواب مشخصی نداده‌اند.
با توجه به کارهایی که با کیهان کلهر مانند آلبوم «آیینه آسمان» انجام دادید و موفقیت و استقبالی که از این کارها شد آیا دوباره چنین کارهایی تکرار می‌شوند؟
باید ببینیم قسمت چه می‌شود. اگه شرایط فراهم باشد که عالی است. ببینید چنین کارهایی در هم‌نشینی به دست می‌آید وقتی دیدار‌ها پنج سال به پنج سال و بیشتر از آن باشد و یکدیگر را نبینیم چطور کارها را انجام دهیم.

برگرفته  از http://sharghdaily.ir/?News_Id=63718

Donnerstag, 28. Mai 2015

له اشعار پر له احساس شاعر عزیز ولاتمان معارف بابایی

له اشعار پر له احساس شاعر عزیز ولاتمان معارف بابایی

راســـــی وپاکی احترام و اغماض 
جیسه کله سویک کو بی قرپ و بی ناز

تف وای مـــــــلت تف و ای دوره
بی رحم وگذ شت هر وینـــــــــه گوره

ریش چرمـی و کیوانو قصه ناروا
سنـــــان قزل قورد کـــــــــــردن ودوا

گشت بی حرمت گوشـــه دیواره
روای رو رولــــــــــــــه سو تا ایواره


روله بی غیرت وبـاوگ بی خور
بان شاریل کـــــــــــــــــردن هر و ور

پیا خاصیل پیاوتـــــــــــــــــی دار
کیروده دس یه بر گرگ هــــــــــــــــار

بزم تویلــــــــــــــــکی درو دلسه
فت فات آشو و شون قصـــــــــــــــــه

گشت بیسه درو وحقه بـــــــــازی
روی صفتان و حیـــــــــــــــله بازی

درون کثیفیل چون لاشه و مـــردار
زوان بدیل وینه نیش مــــــــــــــــــار

پرشه شر هاتی وینه ســــــگ هار
بدی مایگان و خروار خـــــــــــروار

نیکان وی روژه وگوشه و کنـــــار
چون عزیز مــرده مـــکن زاری زار

ساعت و ساعت روی و خـــراوی
هر چه بگردی نین ســـــــــــــــراوی

دور بین و دور بد و نامـــــــــردان
خاصان بی حرمت گشت و سرگردان

بی باوگان بینه کل و پیا خــــــاص
خاصان پشت شکیا وینه خـــــم داس

حلال و حرام داخل و درهــــــــم
تر و خشـــــک بسزی گرگر و دم دم

بنه و بارخانه منزل ایمامــــــــــان
بیسه تفریگاه یه بر بی ایمـــــــــــــان

گناه کار آزاد بی گنــــــــــاه و دام
جهان شو تار بی چــــــــــراغ وشم

بزم چرپ چاو تلفن بــــــــــــازی
آبروی یک بردن بیســـــه شا نازی

دل چپلیل گشت کینتــــــــــــــــی
هر هانه فـــــــــــــکر قصه پت پتی

چیم حرامیل و نطفه حــــــــــرام
بازاریان گرمه وسو تا وشــــــــــام

هم قوت قوزیل هم خو نســـــــقی
هر هانه شون قصــــــــــــــه پن پنی

بزم سویر سات وچوپی بــــــازی
بیسه کاولی گـــــــری و قرتی بازی

قدیم ژنیل تاکـــــــــــــــاری وسر
کمــــرچین داریل کراس شور و ور

بینسه تویلکی بری بی عــــــــجاو
بی شون ومایه بــــــــــدی بی حساو

سروین وماشته سلطـــــــه و زون
بیسه یه وژه مانتو گله فنــــــــــــگ

پیا قدیمیل کلاو دسمــــــــــــال سر
پیر درمنده گشتی آخـــــــــــــــر شر

آفرت رنگینیل موی سر قنـــجو گر
بی صلاح باوگ ساعتی صد شوی کر

دم ابرو تاشیایل بژانگ فــــــــر کر
عقل و چیم و بی گشت و دون خـــــــر

ما نتو کولیل آسین کوتــــــــــــاه ور
کیف و نرگه شان هر جور تـوره خر

ساتی و صد رنگ ومال بیــــن و در
بینسه مایه هــــــــــــــــــزار درد سر

وی دنیا خراو وی یوم البــــــــدتر
پیاو ژن لباس یک بـــــــــــکی و ور

لباس کردی بیسه عار و ننـــــــــگ
مقنعه و مانتو بیسه مد ورنــــــــــگ

پیا وتی پیا ژن وتی ژن بـــــــــــــــو
نک ژن جور پیا پیا جـــــور ژن بو

زوان شیرین و لفظ کـــــــــــــــردی
چین چین تمام روی و نــــــــابودی

ای همه خصه بر آما نـــــــــــــه دل
افاقش نین مـــــــــــــــــگر ژیر گل

عاقبت ژیر گل بو و ماوامــــــــــان
حق بو وقاضی چنگ و دعوامــــان

خوزگه و درگاه سلطان سحـــــــاک
زوالفقار باتا بویا چاکی چــــــــاک

شکاک و ناکس بویا و قـــــــــــــلار
دور بویا و دور هم مرید هم یــــــار

اوسا بکی شام چن آه چن نفــــــــس
رها بویاتامیم وی دام و قفـــــــــــس

یه معارف

وات و دیده گـــــــــــریان
دعا گودانم و ســـــــــــــــوران بان

معارف بمینی نــــــــــــــامد و نیکی
چه و روژ خم چه روژ شــــــــادی

اوسا وی دنیا معارف دل خوشـــــم
وروژ مردن سو ران بو بـــــــــشم

خاک زر نیشان دوره و زمــــــــانه
منزل آخرم کومه سر بانــــــــــــــه

ار ایمان دیری و پیر گـــــــــــــوران
یه نقطه بهشتن خاکی ســـــــــوران









 شاعر عزیز ولاتمان معارف بابایی






Sonntag, 24. Mai 2015

در خواست از احزاب كوردستاني بمنظور جلوگيري ازدرگيري نظامي بين حزب پ ك ك و حزب دمكرات كوردستان ايران !



در خواست از احزاب كوردستاني بمنظور جلوگيري ازدرگيري نظامي بين حزب پ ك ك و حزب دمكرات كوردستان ايران !

من چند روزي است به سبب پاره ي كارهاي شخصي از خبره هاي آمده ماس مديا ،و ارتباط جمعي مجازي و ديگر رسانه ها محدود بوده ام . تا اينكه امروز در برنامه تلويزيني روداو مشاده كردم كه برخوردي بدور از انتظار بين حزب كارگران كوردستان باكور (پ ك كه) حزب دمكرات كوردستان ايران در محور كله شين روخ داده است. باورش برايم قابل قبول نبود البته تصادف و تصادم غير مترقبه و ناگهاني غير متحمل نيست!!. من بعنوان يك فعال مدني يارساني و حقوق بشري از طرفين منازعه تقاضا دارم از خود خويش تنداري نشان دهند و مشكلات و مسائل حادث را به شيوه معقول و متمدنانه با گفتگو حل كنند، زيرا در اين برهه از زمان و شرايط حساس و بغرنج بطور عموم در خاورميانه و بطور اخص در سرزمين كوردستان سايه افكنده است لازم مي باشد تمام احزاب كردستاني با بكار گيري ديپلماسي و اتخاذ روش درست از بروز خشونت و درگيري كه موجب برادر كشي شود جلوگيري نمايند.

كوردستان سرزمين احاد ملت كورد مي باشد ودر طول تاريخ پناه گاه مبارزات راستين و حق طلبانه ملت كورد بوده است. طبيعي مي باشد پيشمرگان از هر چهار پارچه كوردستان يار و ياور همديگر بوده و هستند بي شك حاضر نيستند تفنگ را بسوي يكديگر نشانه بگيرند.

امروز عصر آگاهي و بيداري و هوشياري و همكاري احزاب كوردستاني مي باشد در غير اين صورت ازهر رو در روي احتمالي دشمنان ملت كورد سود خواهند برد.قبل از هر مطلبي از تمام كساني اعم از كورد و غير كورد بمنظور جلوگيري و از بروز خشونت و برخورد بين اين دو حزب تلاش مي كنند قدرداني نموده و سپاسگزارم.زيرا هر گونه برخورد نظامي و شروع

در گيري از طرف دو حزب نامرده موجب ريختند خون پيشمرگان شود طرف خاطي محكوم و در پيشگاه ملت كورد بايد جوادب گو باشد

فعال مدني يارساني و حقوق بشري

علي عسكر خسروي
استكهلم    سوئد
تاريخ 20150524

Freitag, 22. Mai 2015

نویسنده «فرهنگ زبان کُردی باشور» در گفتگو با کردپرس:


نویسنده «فرهنگ زبان کُردی باشور» در گفتگو با کردپرس:
چهارشنبه, 23 مهر 1393











عباس جلیلیان متولد 1349در شهرستان اسلام آباد غرب است.وی نویسنده فرهنگ زبان کُردی باشور است.این کتاب در سال 1382 توسط انتشارات (ئاراس) در اقلیم کردستان عراق چاپ شده و سپس در چند نوبت بوسیله ی نشر پرسمان تجدید چاپ گردیده است.در این کتاب نزدیک بر 70هزار واژه ی کردی از گویش های لکی،کلهری،گورانی،فیلی،لری بصورت ریشه یابی و تطبیقی جمع اوری شده است.وی همچنین علاوه بر حوزه زبانشناسی در حوزه های دیگر صاحب اثر بوده و تا اکنون تالیفاتی در رمان،فلکلور و دموگرافی انجام داده است.

از اینکه‌ دعوت مصاحبه‌ی کردپرس را پذیرفتید،ممنونم.


سپاس. من هم به‌ نوبه‌ی خودم از شما و همکارانتان سپاسگزارم، زیاد اهل مصاحبه‌ نیستم چون ممکنه‌ چیزی عنوان کنم که‌ به‌ مذاق بعضی‌ها خوشایند نباشه‌ برای همین سعی می‌کنم در حاشیه‌ باشم.

آقای جلیلیان،مسلما یکی از ارزشمندترین کارهای انجام شده در حوزه‌ی زبان کردی، فرهنگ زبان کردی جنوبی "باشوور" است. "فرهنگ باشوور" را برایمان تعریف کنید؟


خب شما لطف دارید. راستش را بخواهید "فرهنگ باشوور" بیشتر یک نیاز بود تا یک اثر یا اتفاق. هر زبان و گویشی برای تثبیت موقعیت خود نیاز به‌ یک Codification یا آرشیو تدوینی دارد برای مثال فارس زبانان هنوز هم (لغت‌نامه‌ی فرس اسدی) را یک Codification زبان فارسی می‌دانند. نمی‌دانم چرا چون بیشتر این واژه‌گان اصلا فارسی نیستند و در ساختار زبان فارسی هیچ جایگاهی ندارد با اینهمه‌ یکی از قدیمی‌ترین آرشیوهای زبان فارسی است. بنابراین فرهنگ واژه‌ یکی از اصلی‌ترین مواد اولیه‌ی تئوری زبانی است که‌ با استناد به‌ آن موجودیت زبان قابل دفاع است. همیشه‌ از خودم می‌پرسم تعریف ما از زبان؛ گویش؛ لهجه‌؛ ... چیست؟ خیلی‌ها در استان کرماشان مدعی زبان و زبانشناسی و ... هستند اما واقعیتش اینه‌ که‌ این تعاریف بر مبنای اصول زبان و حوزه‌ی زبانی و جغرافیای زبانی نیست و در حد شنیداری شنیده‌اند. به‌ نظر من زبان شاید در مرحله‌ی صدم خودش پل ارتباطی باشد در واقع یک صدم خاصیت زبان؛ همین ویژگی پل ارتباطی بودنش است. اینکه‌ کس یا کسانی بدون مقدمه‌ و تشریح مبانی نظری و تئوریک زبان؛ موجودیت یک زبان را در حد پل ارتباطی مابین دو ملیت عنوان می‌کنند ناشی از کج فهمی یا موضع‌گیری سیاسی آنهاست و عواقب همین کج فهیمی، ناهنجاری‌های فرهنگی‌ایست که‌ در استان مشاهده‌ می‌شود در طول کمتر از پنجاه‌ سال یک زبان نیم بند بدون ریشه در این دیار شکل می‌گیرد که‌ پادوها و بیخبرانی پیدا می‌کند (که‌ عمدتا اهل این دیار هم نیستند) و برایش فرهنگ واژه‌ و تاریخ و تولیدات ادبی تدوین می‌کنند و پا را نیز فراتر از این گذاشته‌ و رسما عنوان می‌کنند که‌ زبان این دیار همین است و اگر تعدادی از ساکنین نیز کُردی حرف می‌زنند از اطراف و اکناف آمده‌اند و مدعی ادعایی پوچ هستند: اشاره‌ به‌ مقاله‌ی (کردان پارسی گوی) در حالی‌که من در کتاب (تاریکخانه ناسنامه‌ییکی نوێ بۆ مێژووئێکی ‌کۆن) که‌ گزارشی از نام کُردی روستاهای استان کرماشان است و اینکه‌ به‌ چه‌ شاخه‌ای از زبان کُردی تکلم می‌کنند و به‌ چه‌ آیینی تمسک دارند با آمار و ارقام ‌نشان داده‌ام که‌ حتی یک روستای فارسی زبان در حاشیه‌ی این استان هم نیست و نتیجه‌ اینکه‌ این حضرات که‌ به‌ اصطلاح فارسی کرمانشاهی تکلم می‌کنند احتمالا پس از غرق شدن کشتی تایتانیک؛ بارانی در این استان باریدن گرفته‌ و این به‌ اصطلاح زبان (فارسی کرمانشاهی) حاصل همان بارندگی است. در چنین وضیعت اسف‌باری تدوین و بازتعریف جامعی از واژه‌گان کُردی یک نیاز بود و خوشبختانه‌ انجام شد و فکر می‌کنم تا حدی موجودیت زبان کُردی را در استان تثبیت کرد هرچند که‌ آن‌گونه‌ که‌ باید توزیع نشد.

جایگاه گویش جنوبی در میان گویشهای کردی دیگر را در چه سطحی می بینید؟.

ببینید به‌ شخصه‌ با (گویش جنوبی؛ کُردی خوارین؛ کُردی گورانی...) مشکل دارم ما هیچ موتیف یا شاخصه‌ای برای این بخش تعریف نکرده‌ایم اما اگر منظورتان حوزه‌ی جنوبی زبان کُردی است قابل تعریف است. پرسش شما را به‌ بازتعریفی از زبان و گویش ارجاع می‌دهم، زبان چیست؟ و تعریف ما از گویش چه‌ چیزی است؟ چه‌ بسیار کسانی که‌ هنوز گویش و لهجه‌ را معادل و یکسان می‌دانند در حالیکه‌ هرگز چنین نیست. در واقع هر گویشی به‌ نوبه‌ی خود یک زبان است و آنچه‌ ما آنرا زبان می‌نامیم گویشی است که‌ قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی را پشتوانه‌ی خود دارد درست مانند زبان فارسی یا زبان ترکی. لهجه‌ خود شامل تقسیم بندی‌های شاخه‌ها و گونه‌های زبانی است به‌ زبان ساده‌تر اگر دو شخص در یک حوزه‌ی زبانی با هم دیالوگ کنند (مانند یک لک و یک کلهر) و نیازی به‌ شخص ثالثی برای ترجمان نباشد می‌گوئیم دو لهجه‌ از یک گونه‌ی زبانی. بنابراین از نظر جایگاه زبانی هر گویش جایگاه ممتازی دارد اما از نظر کاربردی و تاثیر در روند زبانی؛ زبانها و گویش‌ها را به‌ حوزه‌های زبانی تقسیم می‌کنند مانند دسته‌ زبانهای مرکزی؛ زبانهای شمال غربی و .. حال چگونه‌ است که‌ برخی مدعی می‌شوند که‌ لکی لهجه‌ای از زبان فارسی است؟ یا کلهری لهجه‌ای از فارسی است؟ درحالی‌که‌ حتی در یک دسته‌ی زبانی نیز قرار نداردند!؟ یا در کمال وقاحت می‌گویند لهجه‌ی کُردی!! ما لهجه‌ای از کدام گونه‌ی زبانی یا زبان هستیم؟ آیا یک فارس زبان بدون نیاز به‌ مترجم، گویش کرمانجی یا هورامی یا کلهری را می‌فهمد؟ آقایان یا تریبونهایی که‌ مرتب قدر و منزلت زبان کُردی را به‌ سخره‌ می‌گیرند و مرتب: - زبان ورجاوند فارسی... لهجه‌ی کُردی - می‌کنند کمی بیشتر مطالعه‌ کنند.

اما از نظر جایگاه حوزه‌ی جنوبی زبان کُردی؛ موارد بسیار است و تنها به‌ دو نکته‌ بسنده‌ می‌کنم. نخست جایگاه‌ ادبیاتی و تاثیر تفکر در ادبیات کُردی و دوم ساختار مبتنی بر نوعیت زبان.
1) هرگاه از عرفان در شعر و ادب کُردی سخن به‌ میان می‌آید همه‌ی ذهنیت‌ها به‌ سمت ملا پریشان دینوری؛ صیدصالح مایشتی؛ سیدیعقوب مایشتی؛ غلامرضاخان ارکوازی؛ شیخ امیری دینوری؛ داری ساری؛ ملا حق‌علی سیاهپوش؛ ملا منوچهر کولیوند؛ ترکه‌میر آزادبخت؛ مولوی کورد؛ خانای قوبادی متوجه‌ می‌شوند به‌ زبان ساده‌تر حوزه‌ی جنوبی زبان کُردی بنیانگزار عرفان در شعر و ادب کلاسیک کُردی است. یا اگر سخن از فلسفه‌ و منطق و آیین در ادبیات کُردی است بدون استثناء کلام یارسان و ایزدی در اوج قدرت است شما جایگاهی بهتر از این سراغ دارید؟ این خصیصه‌ (تبیین آیین، فلسفه‌، منطق، عرفان) خاص زبان‌هایی است که‌ قدرت و توانایی داشته‌ باشند که‌ زبان عربی دارای چنین قدرتی است.


2) از نظر ساختار زبانی؛ ساختاری منطبق بر زبان پهلوی دارد. همانگو‌نه‌ که‌ می‌دانید زبان پهلوی نوعی رنسانس و دگردیسی زبانی بود یعنی موارد گنگ و نامفهوم در این ساختار حذف شده‌ است یکی از عمده‌ترین این موارد؛ حذف مفعول غیرمستقیم است. در تمامی گویش‌ها و گونه‌های حوزه‌ی جنوبی مفعول به‌ شکل مستقیم و بدون واسطه‌ کاربردی شده‌ است و ساختاری منتظم دارد. در سایر گویش‌های زبان کُردی چون مفعول غیرمستقیم و با واسطه‌ است؛ جمع بسته‌ می‌شود؛ شامل مذکر و مونث و معرفه‌ و نکره‌ نیز می‌شود (که‌ البته‌ نقطه‌ی ضعف نیست اما در مفهوم اشاره‌ به‌ چندین معنای مستقیم و در حین حال محدود دارد).

مثال: - آب خوردم- در زبان فارسی
1) سورانی: ئاوم خوارد
2) هورامی: ئایی واردمی
3) کرمانجی: ئاڤی خوارن

4) لکی: ئوم هه‌رد و الاآخر. در این ساختار که‌ بیشتر مبتنی بر اوستاست افعال عملا ثابت می‌ماند و مفعول متغیر است و در نتیجه‌ شما در بعضی متون مشاهده‌ می‌کنید که‌ افعال اول شخص و دوم شخص و سوم شخص جمع یکی است در حالیکه‌ در حوزه‌ی جنوبی افعال کاملا تعریف شده‌ و دلالت بر شخص و زمان معینی دارد و علاوه‌ بر این تعدد صورت‌های صرفی و فعلی در این حوزه‌ بیشتر است بنابراین ساختن مصادر متفاوت یک نیاز است برای همین است که‌ در این حوزه‌ بیشترین صورت مصدری وجود دارد و طبق تعاریف زبان‌شناسی هر مصدر بالقوه‌ می‌تواند تا ششصد واژه‌ و اصطلاح و زیرساخت از آن پدید آید که‌ خود یک امتیاز و قدرت زبانی است. محدودیتی که‌ از آن سخن به‌ میان آمد در اینجا خودنمایی می‌کند.


.شما مطالعه زیادی روی واژگان انجام داده‌اید،به نظر شما قدرت واژگان و در دسترس بودن واژهای حوزه جنوب، برای دیگر گویشها فرصت است یا تهدید.



در مبحث زبان‌شناختی هیچ چیزی تهدید نیست. اساسا زبان یک نهاد اجتماعی است ممکن است دچار عوام زدگی یا روزمره‌گی شود و یا بسته‌ به‌ شرایط و موقعیت زمانی وارد عرصه‌ای ‌شود که‌ نبایستی ورود کند و آن هم رویکرد کاربران زبان و گویشوران زبان است که‌ خود می‌تواند منشاء تهدید شود. اصرار بر تک زبانه‌ کردن؛ حذف و اضافه‌ کردن واج‌ها و تغییر در دستگاه‌ واجی؛ برنامه‌ی مزخرفی به‌ نام وشه‌سازی له‌ زووان کُردی در سایت‌های اینترنتی؛ دیدگاه‌های مصلحتی و مسامحه‌ای و سیاسی و .. تهدید است نه‌ واژه‌گان حوزه‌های زبان. این حضرات هنوز معنی وشه‌سازی و کاربردی کردن آن را درک نکرده‌اند. واژه‌ ماده‌ی اولیه‌ی هر زبان است و زبان منشاء تولید علم و تفکر است. شما در صورتی صاحب تفکر می‌شوید که‌ زبانی فرامنطقه‌ای و فرا ایلی داشته‌ باشید که‌ از تمام پتانسیل‌های حوزه‌های زبانی خود بهر بگیرید مانند گویش گورانی که‌ مدت‌ها زبان دیوانی و ادبیاتی کوردها بوده‌است در این گویش ادبیاتی شده؛‌ از تمامی پتانسیل‌های حوزه‌های زبان کُردی از شمال تا جنوب استفاده‌ شده‌‌ است. متاسفانه‌ بعضی از آقایانی که‌ در این حوزه‌ فعالیت دارند احمقانه‌ و بدون توجیه‌ منطقی و اقتصادی، زبان در دل زبان خلق می‌کنند. تغییر در ساختار فعلی؛ حذف شاخصه‌های واجی؛ وشه‌سازی و ... به‌ اسم نوگرایی و دگردیسی زبانی که‌ خودشان هم نه‌ تنها معنی این اصطلاحات را در مبانی زبان‌شناختی نمی‌دانند بلکه‌ از بازده‌ چنین اقدامات کودکانه‌ای‌ نیز غافل‌اند و به‌ نوعی باعث آشفتگی زبانی وحرکت به‌ سمت متد واگرایانه‌ی زبان پیش می‌روند یعنی چیزی شبیه‌ همین زبان به‌ اصطلاح فارسی کرماشانی که‌ نه‌ فارسی‌ای خوشایند فارس‌زبانان است و نه‌ کُردیی که‌ بتوان به‌ آن استناد کرد. مثال ساده‌ای به‌ نظرم می‌رسد که‌ بایستی عنوان کنم: من طبق تحقیقات میدانی و اسنادی و با آمار می‌گویم ما در تمامی گویش‌های کُردی 72 واژه‌ برای خسیس داریم چه‌ ضرورتی هست که‌ یک واژه‌ی من درآوردی برای خسیس خلق شود؟ توجیه‌ اقتصادی و ادبیاتی آن چیست؟ شما از این 72 واژه‌ چندتای آن را کاربردی کرده‌اید یا می‌توانید برشمارید؟ شمایی که‌ خود را کاربر زبان کُردی می‌دانید و هرگاه‌ سخنی باب میل‌تان نباشد (در زمینه‌ی زبان کُردی) رگ گردنتان دو انگشت بلند می‌شود؛ چکاره‌اید که‌ واژه‌ خلق می‌کنید؟ هیچ می‌دانید واژه‌سازی خاص زبانهای مرده‌ است؟ شماها خواسته و به‌ عمد آب به‌ آسیاب دشمن می‌ریزید و کسانی که‌ در این سایت‌ها اقدام به‌ چنین کارهایی می‌کنند تهدیدی بالقوه‌ هستند نه‌ واژه‌گان حوزه‌های زبانی‌.


روزی در محفلی با شما در حال صحبت بودم، نظرتان این بود که زبان کردی فاقد تئوری منسجم زبانیست، قدری در این باره برایمان توضیح میدهید.


پرسش‌های شما چند جانبه‌ای است و بناچار توضیح حواشی را در پی دارد. هر موجودیتی یک پیش فرض؛ فرضیه‌ و نتیجه‌ دارد که‌ مجموعا آنرا مبانی نظری یا تئوری می‌نامیم. زبان یک موجودیت است بنابراین یک پیش فرض ما را به‌ فرضیه‌ای رهنمون می‌سازد که‌ نتیجه‌ی آن موجودیت زبان است. نظریه‌ یا تئوری زبان شناسی؛ واحد اساسی زبان پنداشته‌ می‌شود و اهمیت واحدهای ساختار زبانی و ساختار دستورزبانی و جغرافیای زبانی را مورد تاکید قرار می‌دهد. بر همین اساس نه‌ تنها واژه‌گان؛ که‌ مواد اولیه‌ی زبان هستند قابل تشریح و کالبدشکافی می‌شوند، بلکه‌ تاریخ زبان؛ جغرافیای زبان؛ حوزه‌ی زبان و .. قابلیت تعریف پیدا می‌کند اینها مباحثی عمده‌اند که‌ بایستی مورد پژوهش قرار گیرند. برای مثال تا زمانی‌که‌ یک تئوری منسجم درباره‌ی جغرافیای زبان ارایه‌ نشود؛ حوزه‌ی کاربردی زبان نیز ناشناخته‌ می‌ماند. مثلا جغرافیای زبان فارسی در حوزه‌ی ایران کجاست؟ اگر به‌ تاریخ مراجعه‌ کنیم (که‌ صحت آن مورد تردید است) جغرافیای این زبان حوالی کویر است بنابراین واژه‌ی "برنج" هرگز نمی‌تواند فارسی باشد زیرا جغرافیای آن استعداد کاشت چنین محصولی را ندارد و لزوما نیازی به‌ زایش چنین واژه‌ای در این جغرافیا و در این زبان نیست زیرا کاربردی ندارد و از دسته‌ زبانهای شمال‌غربی به‌ زبان فارسی تزریق شده‌ است نمونه‌ی دیگر که‌ مربوط به‌ جغرافیای زبان است تعدد نام برای احشام و ماکیان برحسب سن؛ رنگ؛ جثه‌؛ مذکر و مونث و .. است در زبان فارسی ما تنها گوسفند و بره‌ را می‌شناسیم در حالیکه‌ در زبان کُردی (تنها در گویش کُردی کلهری) سی‌وپنج نام برای انواع گوسفند داریم که‌ مستندسازیی مبتنی بر خصوصیات فیزیکی است چون این جغرافیا استعداد پرورش چنین موجودی را دارد و دامپروری شاخصه‌ی اصلی این جغرافیاست و بایستی واژه‌گانی خلق شوند تا تصویری از شی مورد نظر تداعی شود و همانگونه‌ که‌ می‌دانید تمدنی که‌ مبتنی بر دامپروری و کشاورزی باشد؛ قدرتمند است و لزوما دسته‌ واژه‌گانی را می‌طلبد تا زبان کاربردی‌تر و قابل فهم‌تر باشد و از نظر فلسفه‌ی زبانی؛ چون زایش و بازپروری در اینگونه‌ تمدن‌ها یک امر ذاتی است، پس زبان‌شان نیز دارای زایش است. و یا در بحث ساختار واژه‌گانی؛ هزاران واژه‌ در زبان فارسی است که‌ هرگز فارسی نیستند. مانند بینی-دماغ- اگر به‌ ساختار دستگاه‌ واجی توجه‌ کنیم دستگاه فیلولوژی زبان فارسی نه‌ تنها توانایی ادای واج‌های دیفتانگی را ندارد بلکه‌ توصیف آوایی هم برای این واجگونه‌ها ندارد و قاعدتا بینی بایستی معادل دیده‌ یا چشم باشد که‌ خود مشتق از مصدر بینین/دیدن است در حالیکه‌ در زبان کُردی دیفتانگ /نگ/ کاملا قابلیت اداست و توصیف آوایی دارد و بینی محرف بینگی هورامان به‌ معنی نفس کشیدن است که‌ در زبان فارسی استرس اول مقدم‌تر شمرده‌ شده‌ و /گ/ حذف شده‌ است، حتی خود دماغ اسم مرکب است که‌ به‌ نوعی contraction (کونتراکشن) شده‌ است. ده‌ماغ یا ده‌ماخ عبارت است از: ده‌ماره‌ی ناخ/آوندی که‌ به‌ شش یا ریه‌ متصل است که‌ هیچ کدام از این واژه‌ها به‌ تنهایی در زبان فارسی کاربردی ندارد پس معلوم می‌شود که‌ وارداتی است. نمونه‌ی دیگر اسامی فاعلی هستند که‌ اکنون ما آنها را با نام پدر؛ مادر؛ دختر؛ ... می‌شناسیم. خود واژه‌ی پدر بر اساس متون پهلوی "پیتر" نوشته‌ شده‌ است و به‌ معنی افزاینده‌ و فزونی بخش است (فرهنگ پهلوی/فریدون جنیدی) اما هیچگاه‌ ساختار آن عنوان نمی‌شود که‌ چگونه‌ پیتر به‌ پدر محرف شده‌ است. در حالیکه‌ "پیتر" اسم فاعل از "پیت" به‌ معنی خیر و برکت و رزق روزی کُردی است و هیچگاه‌ در زبان فارسی کاربردی نداشته‌ است و پسوند "ئه‌ر" در هزاران واژه‌ی کُردی کاربری دارد یا خود دختر اسم فاعل از مصدر دوختن/شیردوشیدن است که‌ در کُردی کرمانجی همین مصدر هنوز کاربرد دارد بنابراین این واژه‌گان ذاتا نمی‌توانند فارسی باشند چون جغرافیای زبان فارسی نیازی به‌ خلق چنین واژه‌گانی نداشته‌ است. بنابراین مبانی نظری زبان‌شناختی سره‌ را از ناسره‌ تمیز می‌دهد و اینکه‌ من معتقدم بایستی یک تئوری یا مبنای نظری درباره‌ی زبان کُردی تدوین شود صرفا به‌ خاطر دفاع از حقانیت زبان است نه‌ چیز دیگر.


.نویسندگان در حوزه کردی جنوبی معمولا به سمت شعر و ادبیات تمایل بیشتری داشته اند وکمتر به متون علمی توجه نموده‌اند، دلیل از ضعف ساختار زبانی است یا کم کاری از سوی نویسندگان.


یقینا ضعف ساختاری زبان نیست زیرا این ساختار به‌ شما اجازه‌ می‌دهد با واژه‌گان خودی کلنجار بروید. بهتر بود این پرسش را پاسخ نمی‌دادم زیرا به‌ تلیج قبای برخی ... می‌خورد. تعاریف بسیاری در مورد شعر وجود دارد؛ اما من از نظر مکانیکی و مهندسی زبان تجزیه‌ و تحلیل می‌کنم. ساده‌ترین تعریف ساختاری شعر این است که‌ خود شعر ساختارگرا نیست یعنی در یک پروسه‌ی زبانی شعر؛ ساختار تعریف شده‌ی زبان را می‌شکند. این اتفاق در شعر کُردی (حداقل در استان کرماشان) از این فراتر هم رفته‌ و آقایان شاعر پزشک و نسخه‌ پیچ زبان هم هستند و علاوه‌ بر زبان؛ تاریخ و تمدن و جامعه‌ را نیز اینان تعریف می‌کنند و وظیفه‌ی مورخین و جامعه‌شناسان و زبان‌شناسان را یک تنه‌ انجام می‌دهند و بجز شاعری؛ الاماشاالله‌ زبان‌شناس و ادیب و مورخ و ایتومولوژیست و مورفولوژیست و فولکلوریست و چندین ئیست و ئیسم دیگر نیز هستند و عجیب این است که‌ بر اساس تعاریف ادبیاتی یک کلونی انسانی با جمعیت تقریبی پانصد نفر؛ یک شاعر می‌تواند آنها را تغذیه‌ی روحی کند و راهنما و مبین دورنمایی بهتر و تزریق احساسات و تفکرات‌ نوین‌شان باشد؛ اینهمه‌ شاعر ما مخاطبین‌شان چند نفرند؟ چرا هیچ اتفاق عمده‌ای در این جامعه‌ شکل نمی‌گیرد؟ در جاهای دیگر یک رمان سرنوشت یک ملت را تغییر می‌دهد و نوع نگرش انسان‌های جامعه‌ را به‌ زندگی؛ آینده‌؛ آخرت ... دستخوش تحول می‌کند. واقعیت تلخ این است که‌ ما سطح ادبیات را بقدری پایین آورده‌ایم که‌ به‌ قول خودمانی‌تر: عه‌لی مه‌شکه‌ هم می‌تواند از آن بپرد. بگذارید یک داستانک در همین باره‌ بگویم که‌ واقعیت است. دایی‌ من لیسانش را در آمریکا گرفته‌ و سال‌هاست که‌ در آلمان زندگی می‌کندمی‌گفت "زمانی که‌ برای مدرک دکترا در آلمان بودم مجلات ادبی آلمان را می‌خواندم تا دیالوگم بهتر شود و کم کم رو به‌ نوشتن هم کردم مقاله‌ای درباره‌ی خیام برای یکی از همین مجلات ادبی نوشتم و در زیر آن اسم خودم را قید کردم و اینکه‌ دانشجوی مقطع دکترا هستم. پس از چند روز مبلغی به‌ عنوان حق‌التالیف به‌ آدرسم رسید و متقاضی مقالاتی درباره‌ی ادبیات شرق بودند و پس از مدتی همکاری روزی برای مصاحبه‌ آمدند و همین که‌ فهمیدند من دانشجوی میکروبیولوژی هستم که‌ هیچ ربطی به‌ ادبیات ندارد با کلی اغماض پذیرفتند که‌ در دادگاه اقامه‌ی دعوا نکنند زیرا من حق نداشتم وارد فضای ادبیات شوم".


جامعه‌ از یک مکانیک انتظار دارد که‌ مکانیکی حرفه‌ای و خوب باشد نه‌ یک شاعر مکانیک. جایگاه‌ها به‌ صورت وحشتناکی عوض شده‌ است و ما از تخصص افراد بهره‌مند نمی‌شویم آقایی را سراغ دارم که‌ تحصیل ‌کرده‌ی رشته‌ی باستان‌شناسی است به‌جای اینکه‌ با توجه‌ به‌ رشته‌ی آکادمیکی‌ای که‌ دارد ثابت کند که‌ مثلا گوردخمه‌های این استان مربوط به‌ فلان و بهمان نیست و تاریخ مخدوش شده‌ی این دیار را تبیین کند (تاریخ یکی از مبانی اصلی تثبیت فرهنگ و تمدن یک ملت است) دو سه‌ مجموعه‌ی شعر آبکی کُردی دارد و به‌ قول اصفهانی‌ها یخ به‌ دروازه‌ چه‌ ربطی دارد؟ اینهمه‌ فارغ‌التحصیل زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسه‌ و ... داریم که‌ گرایشات ادبیاتی هم دارند، چرا از این پتانسیل که‌ در اختیار دارند استفاده‌ نمی‌کنند؟ ترجمه‌ی متون آلمانی و انگلیسی و .. پیشکش‌شان، متون کُردی را به‌ یکی از این زبان‌ها ترجمه‌ کنند. در عوض وارد دنیای شعر می‌شوند با این پیش فرض که‌ ساده‌ترین و دم دستی‌ترین مقوله‌ی ادبی است در حالی‌که‌ شعر یکی از فنی‌ترین جنبه‌های ادبیات است. حافظه‌ی تاریخی این مردم اشعار شاکه‌ومه‌سور را هنوز به‌ یاد دارد اما آیا شعر فلان آقای شاعر امروزی را هم به‌ حافظه‌اش سپرده‌ است؟ همان‌گونه‌ که‌ گفتم اشکال کار اینجاست که‌ این حضرات شعر را دم‌دستی‌ترین مقوله‌ی ادبیات می‌دانند.


.آقای جلیلیان،شما علاوه بر حوزه زبان در چند شاخه‌ی دیگر ادبیات نیز صاحب اثرید،چه تالیف های دیگری از شما چاپ شده است.



من در حوزه‌ی زبان و پژوهش‌های زبانی فعالیت دارم و اشتباها دو اثر در زمینه‌ی داستان کوتاه‌ و رمان نیز دارم که‌ باز هم بنا بر ضرورت بود. واقعیتش این است که‌ ما از متن غافل شده‌ایم و به‌ جرات و با سند می‌گویم اولین اثر متنی که‌ شامل داستان کوتاه بود را با نام "ره‌نگامه‌" من منتشر کردم و پس از آن نیز رمان "ئاگرمه‌لوچ" که‌ اولین رمان کُردی حوزه‌ی جنوبی بود را منتشر کردم من به‌ متن و نثر بیشتر از مبحث تحقیق علاقه‌دارم اما نخست بایستی سنگ بنای متن را کار گذاشت که‌ همین کارهای تحقیقی در زمینه‌ی زبان است. بیشتر آثار من در حوزه‌ی زبان و پژوهش‌های میدانی است. که‌ عبارتند از:


- فرهنگ باشوور

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد اول/مثل‌های کُردی

-زه‌رینه‌ویمینه‌/جلد دوم/چیستان‌های کُردی

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد سوم/اشعار فولکلور کُردی

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد چهارم/باورها و خرافه‌های کُردی

-زه‌رینه‌وسیمینه‌/جلد پنج/نوحه‌های کُردی

-ره‌نگامه‌/داستان‌های کوتاه‌ کُردی

-ئاگرمه‌لوچ/رمان کُردی

-تاریکخانه‌/شناسنامه‌ای نو برای تاریخی کهن

-گنجینه‌ی گویش‌های ایرانی/گویش‌شناسی استان کرماشان؛ جلد اول/فرهنگستان زبان و ادب فارسی

.من رمان (ئاگرمه‌لوچ) شما را که به گویش جنوبی است خوانده‌ام، شاهکار بی نظیریست.یک داستان در پهنه‌ی زمان و با موضوعی اساطیری. اسطوره‌های کردی در داستانهای شما سرشارند، دلیل چیست؟

تمامی اقلیم‌های کوردستان اسطوره‌های نابی وجود دارد که‌ می‌تواند یک تم داستانی قوی باشد. زندگی یک کورد آمیخته‌ای از اسطوره‌ و عشق و نفرت است. می‌گویند آمریکای لاتین بنیانگزار رئالیسم جادویی است؛ کاش نیم نگاهی به‌ اساطیر این دیار هم بیاندازند.


ضرورت مادر ابتکار است و چون احساس می‌کردم تولید متن و نثر به‌ این شاخه‌ی زبان کُردی یک ضرورت است؛ واقعا با حساسیت بیشتری می‌نوشتم، بارها و بارها متن آنرا تغییر ‌دادم و سعی می‌کردم بر اساس اصول نوگرایانه‌ای باشد که‌ مخاطب با متن و پیرنگ داستان ارتباط برقرار کند وخوشبختانه‌ حوزه‌ی واژه‌گانی خوبی از واژه‌های کُردی هم داشتم و بازی با کلمات و ترتیب کلمات همیشه‌ برایم جالب بوده‌است و اینکه‌ می‌توان با همین حوزه‌ی واژه‌گانی اثری ادبی خلق کرد. از نظریات افرادی که‌ واقعا اهل مطالعه‌ی رمان بودند مخصوصا "مجتبی کریمی" و "صابر سلیمی" استفاده‌های بسیاری بردم. ئاگرمه‌لوچ در حقیقت یک رمان سورئال است که‌ مبتنی بر یک واقعیت تاریخی/اساطیری است و موضوعی را دنبال می‌کند که‌ هنوز هم نوستالژی اکثریت جامعه‌ی امروزین؛ یعنی همان عشق واقعی است. عاشقی که‌ معشوقه‌ را طی جریاناتی گم می‌کند و به‌ سبب یک اجبار اسطوره‌ای در دیاری دیگر معشوقه‌اش را پیدا می‌کند. من هیچگاه‌ عاشق نشده‌ام؛ تمام دوران جوانی‌ام صرف تحقیق و مطالعه‌ برای دیگران شد؛ اما از عشق نوشتن برایم به‌ مراتب از عاشق شدن جذاب‌تر است. شاید باور نکنید تاکنون برای خودم چیزی ننوشته‌ام اما این کار آخر را تمام کنم، فقط و فقط برای دل خودم می‌نویسم؛ فقط برای خودم.

.در حال حاضر،چه کارهایی در دست انجام دارید.

سال‌هاست که‌ یک دایره‌المعارف کُردی از تمامی گویش‌های کُردی در سه‌ حوزه‌ی باکوور و باشوور و روژهه‌لات را دنبال می‌کنم که‌ شما هم یکی از مطلعین این اثر هستید و از نزدیک سرگذشت آن را می‌دانید و دیدید که‌ چگونه‌ و چرا از همکاری با بعضی‌ها انصراف دادم. فکر می‌کنم یک فرهنگ جامع از واژه‌گان کُردی از آب درآید و تاکنون بیست‌وسه‌ هزار صفحه‌ی آن تایپ شده‌ است (البته‌ فقط بخش نخست آن که‌ شامل واژه‌گان است) و بخش جغرافیای آن هم باید ده‌ هزار صفحه‌ای شود. این دایره‌المعارف بر اساس آخرین متدهای زبان‌شناسی و با مشورت چندین استاد دانشگاه‌ و انسی‌کلوپیدیای "اینکارتا" تنظیم شده‌ است که‌ با مشخصات و مولفه‌های زیر تدوین شده است که فهرست وار به آنها اشاره می‌کنم:

آوانویسی بر اساس نگارش استاندارد کُردی (kurdish Transcription ).

مستندسازی زبانی (Language Documentation)

بنیان هجایی (Syllabification Structure ).

متعلقات و مشتقات واژه (Parts of the Speech ).

تعریف و بازتعریف (Definition ).

شاهد مثال (Exemplifying Sample).

همتاها و برابرها/مترادف‌ها و متضادها (Synonym and Antonym ).

ریشه‌شناسی (Etymology ).

بنیان واژه‌ای (Morphological Structure ).

ارجاع به مرجع قبلی (Refrence Cross ).

تزاروس (Thesaurus).


که‌ کُردی/کُردی/انگلیسی/فارسی است. طبق قراردادی که‌ با سرمایه‌گزار این پروژه‌ که‌ یکی از دوستان دلسوز و دوستدار زبان و فرهنگ کُردی؛ جناب آقای "محمدامین بکری" دارم بایستی تا پایان تیرماه‌ 94 تحویل بدهم. ایشان نه‌ تنها سرمایه‌گزار این پروژه‌ هستند؛ بلکه‌ در تدارک ایجاد یک موسسه‌ی مطالعاتی /فرهنگی/تاریخی با نام همین اثر یعنی "کُردیکا" در کرماشان هستند که‌ ارزش کار را صد چندان می‌کند اگر دوایر دولتی و .. تنگ‌نظرانه‌ وارد کارزار نشوند و موضوعیت فرهنگی را مد نظر داشته‌ باشند نه‌ حواشی را. فکر می‌کنم بایستی نکاتی را یادآور شوم که‌ بیشتر یک گلایه‌ و درددل است. در مقدمه‌ی تاریکخانه‌ نوشته‌ام: نمی‌دانم برای که‌ و چرا می‌نویسم.... واقعا مراکز مطالعاتی کُردی چرا تنگ‌نظرانه‌؛ احمقانه‌ و بدور از انصاف با نویسنده‌گان عرصه‌ی فرهنگ و زبان برخورد می‌کنند؟ بگذارید کمی هم از خودم تعریف کنم؛ آسمان که‌ به‌ زمین نمی‌افتد.. به‌ تنهایی و بدون کمک لجستیکی و مالی کسی یا مرکزی دایره‌المعارف زبانی را تدوین می‌کنم که‌ شما داعیه‌ی خدمت به‌ آن را دارید و هرگز تعریف درست و علمی‌ای از زبان کُردی ندارید، کاری که‌ حداقل یک کارگروه‌ پنجاه‌ نفره‌ را با بهترین امکانات می‌طلبد؛ حداقل ده‌ها‌ نفر در همین استان می‌توانند گواهی کنند که‌ در روز هفده‌ ساعت روی این برنامه‌ کار می‌کنم ضمین اینکه‌ هنوز دوره‌ی نقاهت از بیماری‌ام به‌ پایان نرسیده‌ است؛ آنگاه‌ شما تنها به‌ صرف اینکه‌ مذهبی غیر از مذهب شما دارم یا به‌ گویشی غیر از گویش شما حرف می‌زنم، یا از جغرافیایی هستم که‌ مهد تمدن کورده‌واری است و شما مرتب آنرا انکار می‌کنید، حتی از کمترین همکاری ممکن سرباز می‌زنید؟ کمک و همکاریتان پیشکش؛ دزد و جیره‌ خوار را به‌ پروژه‌ای دعوت می‌کنید که‌ اساس آنرا من تعریف کرده‌ام. شما از ملت و زبانی دم می‌زنید که‌ مواد اولیه‌ی ملیت و زبان را هنوز هم بلد نیستید تعریف کنید و اسم خودتان را آکادمی و انستیتو و ... گذاشته‌اید. تعریفی که‌ از ملیت یا زبان و فرهنگ و تاریخ ارایه‌ می‌کنید که‌ در حد فکاهی است. قرقیزستان از نظر جمعیتی و مقیاس طول و عرض؛ دو سه‌ درصد از استان کرماشان بزرگتر است اما یک دایره‌المعارف هشت جلدی در کتابخانه‌های دنیا دارد و دنیا آنها را با نام ملت قرقیز می‌شناسد شماها که‌ مدعی‌اید پنجاه‌ میلیون جمعیت دارید و فلان متر و مقیاس موطن و خروارها تاریخ گنگ و غیرقابل استناد و .. مگر خودتان به‌ خودتان بگوئید ملت. دایره‌المعارف شما کجاست تا دیگران هم به‌ شما عنوان ملت را هدیه‌ کنند؟ شاید بهتر باشد وقتی این اثر چاپ شد همین آقایان را دعوت کنم و یک ترازو هم کناری بگذارم و "کُردیکا" را در یک سمت و آقایان را در سمت دیگر بگذارم ببینیم وزن‌شان هم وزن این اثر می‌شود که‌ اینقدر دم از خدمت به‌ زبان کُردی می‌زنند؟ بار مفهومی و تاثیرگذاری و ... پیشکش‌شان. روزی که‌ این کار چاپ شود فقط شرمندگی نسیب‌شان خواهد شد. 

.ممنون که با مشغله‌ی زیاد دعوت من را پذیرفتید، در پایان اگر مطلبی برای بیان کردن هست بفرمایید
.

استادم به‌ من آموخته‌ است که‌ بیشتر کار کنم؛ کمتر بخوابم و بخورم و بیشتر بنویسم و کمتر بگویم. بنابراین ضمن سپاسگزاری مجدد از شما و آرزوی بهروزی و شادکامی؛ امیدوارم در کاری که‌ در پیش دارید موفق باشید و از اینکه‌ مرا تحمل کردید سپاسگزارم.


برگرفته از  سایت http://hisare.com/index.php/fashion/item/286-2014-10-14-22-51-54

زنان کهنسال یارسان

زنان کهنسال یارسان
سمفونی علیزاده پسر از سالخوردگان یارسان / گالری آران میزبان عکس‌های مستند
ارسال به دوست نسخه چاپی نسخه چاپی
˝دونادون˝ عنوان نمایشگاهی از عکس‌های نیما علیزاده است که به تصاویری از زنان سالخورده اهل حق یا یارسان اختصاص دارد و در گالری آران برپا شده است.
۱۳۹۴ يکشنبه ۲۷ ارديبهشت ساعت 18:08
سرویس تجسمی هنرآنلاین: نیما علیزاده هنرمند عکاس و فرزند حسین علیزاده موسیقی‌دان مطرح که نمایشگاهی از پرترههای او با عنوان "دونادون" از جمعه ۲۵ اردیبهشتماه در گالری آران آغاز شده است. او درباره این نمایشگاه به نمایش تصاویری از زنان کهنسال فرقه یارسان اختصاص دارد به خبرنگار تجسمی هنرآنلاین گفت: در این نمایشگاه ۱۶ عکس به نمایش گذاشته شده که هریک ۵ ادیشن دارد و ابعاد آن‌ها ۱۰۰ در ۷۰ سانتیمر است. همانطور که در مقدمه نمایشگاه نیز آمده است این عکس‌ها متعلق به روستایی در کرمانشاه است و من ۱۰ سال پیش از آنکه عکاسی را آغاز کنم به این روستا رفت و آمد داشتم تا اینکه مدتی قبل برای برگزاری یک جشن محلی متعلق به یارسان یا اهل حق به این منطقه سفری داشتم و این عکس‌ها را در این سفر گرفتم.
وی همچنین توضیح داد: این مجموعه محدود به زنان نبود و عکسهایی از مردان نیز در آن وجود دارد اما من زنان سالخورده را انتخاب کردم زیرا این زنان نسل آخری هستند که به این شکل لباس می‌پوشند و خود را می‌آرایند؛ در دواقع نسل بعدی زنان این منطقه ظاهری کاملا شهری دارند و برای آنچه من در ذهن داشتم مناسب نبودند. به علاوه این نسل از مردم یارسان به سرعت در حال از بین رفتن هستند و همین حالا که این نمایشگاه در حال برگزاری است نیمی از آنان مردهاند.
این هنرمند عکاس با بیان اینکه این عکس‌ها بخشی از یک مجموعه بزرگ‌تر است اظهار کرد: در واقع در این مجموعه عکسهایی از مردان یارسان نیز وجود دارد که در کنار فیلم و صدا می‌تواند نمونه‌ای کامل‌تر از ویژگیهای مردم این منطقه را نشان دهد. از این مجموعه بزرگ تنها عکس‌هایی که شاهد آن هستید به علاوه بخشی از صدای این زنان درحال هوره خوانی در این نمایشگاه وجود دارد.
علیزاده با بیان اینکه مستند بودن عکس‌ها برایش بی‌اهمیت نبوده است افزود: این چهره‌ها دارای عمق خاصی هستند، در این مجموعه می‌خواستم جغرافیا و شرایط زندگی این آدم‌ها در چهره‌هایشان دیده شود به همین دلیل فکر کردم که هرچه جزییات تصویر کمتر باشد و حواشی مثل پس زمینههای شلوغ حذف شود تا به این چهره‌ها تاکید بیشتری داشته و تمرکز به چشم‌ها و پوست این زنان معطوف شود.
علیزاده در یادداشتی بر نمایشگاه خود نوشته است: "دونادون و یا جامه به جامه،‌‌ همان چرخش روح از کالبدی به کالبد، اعم از انسانی، جانوری و یا نباتی است. گذر ایام در این چرخش‌ها نقشی از خود بر سیمای آدمی می‌زند که گوئی قرن‌هاست بر روی زمین زیسته. این مجموعه ثبت چهره‌هائی است از پیروان دین یاری ساکن خطه کردستان ایران که یارسان نامیده می‌شوند. طی سفری که به این سرزمین داشتم آن‌ها را در جشنی دیرین موسوم به خاونکار همراهی کردم. روز خاونکار اهالی روستا‌ها و شهرهای اطراف، برای دیدار با پیرشان، در ده توت‌شامی گرد هم آمدند. نزدیک ظهر همه مدعوین تنبورزنان در صحن اصلی حاضر شده و به خواندن دعاهای دسته جمعی پرداختند. در میان بیش از پانصد نفری که حضور داشتند، تعدادی از چهره‌ها مرا فرا می‌خواند. همان‌ها را در گوشه‌ای که از قبل با پارچه‌ای مشکی برای خود جدا کرده بودم، دعوت به عکاسی کردم. لحظاتی چند مقابل نگاهم آرام گرفتند و به عدسی چشم دوختند.
این عکس‌ها برشی از یک دون است، با نگاه‌هائی به قدمت بشریت."
همچنین رضا دقتی عکاس ایرانی ساکن فرانسه که این نمایشگاه به او تقدیم شده است نیز درباره این عکس‌ها نوشته است: "عکسهای نیما، عکسهایی بسیار ساده اما گویا؛ نگاه مستقیم آن‌ها گویا که در برابرت ایستادهاند و نفس‌هایشان را حس می‌کنی و هزار ناگفتنی را در لحظهای برایت بازگو می‌کنند."
نیما علیزاده متولد ۱۳۶۲ و‌دان آموخته رشته عکاسی از دانشگاه آزاد (هنر و معماری) است. او از سال ۱۳۸۲ فعالیت‌های جدی هنری خود در زمینه عکاسی را آغاز کرد و از دوسالانه عکس تهران لوح تقدیرگرفت. در همین سال با برادرش صبا نمایشگاه عکس "آیه‌های زمین" را در گالری خارک برگزار کرد. شرکت در نمایشگاهی گروهی در سال ۱۳۸۳ در گالری و همینطور نمایش آثار در نمایشگاه گروهی "پلی هاوس کلکتیو" سانفرانسیسکو و نمایشگاه "یک روز" در لانگ بیج و همچنین حضور در نمایشگاه گروهی در گالری دارلفنون کویت از جمله فعالیتهای هنری این هنرمند است.
نمایشگاه "دونادون" تا ۶ خردادماه در گالری آران به نشانی خیابان کریمخان زند، خیابان خردمند شمالی، کوچه دی پلا ۱۲ ادامه دارد.













برگرفته از  صحفه   فیس بوک https://www.facebook.com/media/set/?set=a.1654269421463633.1073741830.1548512988705944&type=1

Dienstag, 5. Mai 2015

دختر کُرد مهابادی که از ترس تجاوز یک اطلاعاتی خودکشی کرد

اميدوارم اين قضيه صحت نداشته باشد. اگر اين ماجرا راست باشد بايد ملت كـِورد در پي آن بپا خيزند زيرا داعش جمهوري اسلامي بداخل هتلهاي مهاباد براي تجاوز به ناموس إدختران ملت ما مستقر شده است.من اين اقدام بي شرمانه را كمتر از تهاجم و تجاوز به مردم ايزدي شنگار را نمي بينم.


دختر کُرد مهابادی که از ترس تجاوز یک اطلاعاتی خودکشی کرد
ماف نیوز: یک دختر مهماندار هتل در شهرستان مهاباد، در پی حمله‌ی یک مامور اطلاعاتی جهت تجاوز، خود را از طبقه‌ی ۴اُم هتل “تارا” مهاباد به پایین انداخته و جان خود را از دست داد. دختر کُرد مهابادی که از ترس تجاوز یک اطلاعاتی خودکشی کرد دختر کُرد مهابادی که از ترس تجاوز یک اطلاعاتی خودکشی کرد به گزارش ماف نیوز، روز گذشته دوشنبه ۱۴ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۴ خورشیدی، یک دختر مهماندار هتل “تارا”ی مهاباد که از قبل، توسط هتلدار به نام “نادر مولودی” پیش‌زمینه‌ی تجاوز به وی از سوی یک مامور اطلاعاتی صورت گرفته بود، در پی حمله‌ی مامور اطلاعاتی و بستن دربها از سوی صاحب هتل (نادر مولودی)، مجبور به پریدن از پنجره‌ی طبقه‌ی چهارم هتل شده و جان خود را از دست داد. یک منبع نزدیک به خانواده‌ی این دختر مهابادی، با تایید این خبر اعلام کرده است: پزشکی قانونی سعی بر بی‌راهه‌بردن قضیه داشته اما آنها مصرانه بر پیگیری پرونده واقف هستند. تا لحظه‌ی انتشار این خبر، نه صاحب هتل و نه مامور اطلاعاتی نامبرده دستگیر نشده‌اند. این منبع همچنین انگیزهی صاحب هتل برای در خدمت‌نهادن این دختر جوان کُرد برای تجاوز از سوی مامور اطلاعاتی، وعده‌ی صدور مجوز ۵ ستاره‌کردن هتل تارا از سوی این مامور اطلاعاتی اعلام کرده که همزمان بازرس اداره‌ی اماکن مهاباد بوده است.

Freitag, 1. Mai 2015

اخراج یک معلم زن یارسان درکرمانشاه به علت اعتقاداتش

اخراج معلم کرمانشاهی به دلیل اعتقاداتش

یک شاعر، نویسنده و پژوهشگر پیرو دین یاری “اهل حق” پس از ۳ سال تدریس در مدارس کرمانشاه به دلیل اعتقادات خود به این آیین اخراج گردید.

فاطمه جادری جلیلوند”، هفته‌ی گذشته آموزش و پرورش کرمانشاه، طی نامه‌ای رسمی به استناد نامه‌ی هسته‌ی گزینش آموزش و پرورش کرمانشاه این موضوع را به وی ابلاغ کرد.







نامبرده صاحب مقالات و کتابهای متعدد در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و دینی است از جمله آثار او می‌توان به کتابهای “شرحی در مسلک مرام اهل حق” و “نگاهی به آیین یاری” اشاره نمود که تاکنون اجازه‌ی انتشار به آثارش داده نشده است.

شرحی در مسلک مرام اهل حق پیشتر در سال ۱۳۹۰ پس از اخذ مجوز وزارت ارشاد، توسط وزارت اطلاعات لغو مجوز چاپ گردیده بود.

این معلم زن پیرو آیین یارسانی، تاکنون بار‌ها از سوی نیروهای امنیتی، حراست آموزش و پرورش و گزینش احضار و مورد بازجویی و تهدید قرار گرفته بود.

Donnerstag, 30. April 2015

ڕەففیقەیل دوسەیل وە یارسانیەیل بەڕێزوڵات دانمارک












ڕەففیقەیل دوسەیل وە یارسانیەیل بەڕێزوڵات دانمارک سڵام ماوەێکە چەن نەفەر دڵسوزیارسانی ئەڕا دورس بۆن ئەنجمەن فەرهەنگی هانە تەڵاشا کە هوویەت ملەت یارسان وە وڵات دانمارک وە تەمام ئەقەلیتەکان دانمارک ماڕفی بکەن لە ڕاسی نمونەێ هەرچێ زامەتکیشە فرە بوود با خاس گشت ئاگادار بوون کە ئنجمەن فەرهەنگی ئەساسنامەێک دێرێ خریتە وەر نەزەر وە وەردەس ئیوەێ عزیز تا ئەڕاێ سەرنوشت خوەتان نەزەر بێەین، ئیوە باێەد پشتیوان ئی هەرەکەتە بۆن وە پاڵپشتمان ئیمە مهتاج دەستان عقیدەتان پێشنەهادتان وە عنتقادتانیم ئەڕا ڕاس وەکردن ئی هەرەکەتە ، ئیوە وە دورسی سەرنجێ بێەنە ناو ئەساسنامەکە کە چەن خاڵ مشەخەس دیاری بۆەس کە وەلێ باس نەکریەت وە ناوو نەوریەت، گشت باسەکان وە ڕووشنی خریتە وەردەس ئیوە وە خوەتان ئنتخاب کەین چەباێەد بکریەت ئەڕا تەشکیل دایین ئی ئەنجمنە لە ڕێ فەیسبووکوە نەزەرو پشتیوانی خوەتان پێشنەهاد بێەن یاری بێەن تا ئیمەی هەر ما باقی عەقلیەتەکان هوویەتمان مشەخەس بوو، با وڵات دانمارک ئیمە جوور خوەمان بناسێتەمان نە جوور سەرسیە. یا.... ئیمە تا کەێ بێ تەفاوەت بۆمن ؟!! جارێتر سپاس ئەڕا گشتان یاران دڵسووز




ئیمه چه‌ن جووان یارسانی ۆه‌ وه‌زیفه‌ێ خۆه‌مان زانستیم که‌ ئه‌ی ئه‌ساسنامه‌ ئه‌ڕا کونفه‌رانس ئاماده‌ به‌که‌یم.
مه‌ردۆم ده‌لسوز ، به‌فه‌رمان پێشنه‌هاد وه‌ ئنته‌قاد خۆه‌تان ئاماده ‌به‌که‌ن اڕا کونفه‌رانس.
هه‌م یاران خۆه‌تان:
کاک جه‌هاد ئه‌لیمۆرادی
کاک سه‌فه‌ر ئه‌زیزی
کاک علی پاشا چه‌راخی
کاک ڕه‌شید خۆسره‌وی
کاک قۆباد جه‌ۆانمیری
شوڕش مۆرادی





                                (( ١))
                              

ئەساسنامەی پیشنهادی ئەنجومەن فەرهەنگی یارسان

ناو ئەنجومەن،
ئەنجومەن فەرهەنگی یارسان لە دانمارک ٠ 

هەدەف ئەنجومەن/


هەوڵ دان ئەرا پاراستن فەرهەنگ یارسان لە دانمارک

کوشش کردن وە مەنزور ئسبات دین یاری و فەرهەنگ یارسان لە دانمارک

تەقویەت کردن روابت اجتماعی و علمی لە بین مەردوم یارسان لە واڵت دانمارک

وەڕیوەبردن مەراسم و موناسبات فەرەهەنگی یارسان لە دانمارک

ناساندن فەرهەنگ یارسانی وە بەقیەی فەرهەنگەکان


ئەنجومەن فەرهەنگی یارسان بایەد لە ژیر تەئسیر هیچ کام لەی فاکتەریەلە قەرار نەگری/

سیاسەت ٠

ئەشیرە ٠

مونافئەی مادی ٠

مونافئەی شەخسی


  تعداد اعضای ئەنجومەن/
٧- ٠ عضو ئەسلی
٢- ٠ عضو جینشین
٣- ٠ عضو ئەسلی و ١ عضو جینشین لە کوپنهاگ هەڵوژێریەت
٤- ٠ عضو ئەسلی و ١ عضو جینشین لە ئاهوس هەڵوژێریەت ٠
هەر ٩ عضو وە شیوەی دومکراسی لە کۆنگرە هەڵوژیریەن


ئەفراد ١٨سال وەرەو سەروە هەق رئی دیری و توانتیش خوەی دیاری بکەیت لە انتخبابات کونفرانس
هەر کەس بدون تەوەجە وە ئایدولجی و جنس توانیت بوتە عضو ئەنجومەن، وە شەرتیک قانون ئەنجومەن بپاریزی

                                  ((  ٢ ))

                    
    
 ئەنجومەن خاوەن ٧ پوست و وەزیفەس/

رەئیس ئەنجومەن+سوخەنگو ئەنجومەن
جیگر رەئیس ئەنجومەن
مەسئول مالی (ئا )
مەسئول مالی ( ب )
مەسئول کاروبور ئایینی
مەسئول کاروبار هونەری و وەرزشی
مەسئول تەبلیغات


٢ /٠ عضو جیگر حەق دیرن لە تەمام جلسات ئەنجومەن بەشدار بوون، حەق نەزەر داین دیرن وەلی هەق رەئی نەیرن.

جی وە جی کردن پۆستەکان لە ناو ئەنجومەن وە ئەکسەریەت ئارا سورەت گریت.

هەر عضو ئەنجومەن زیاتر لە ٣ نەوبەت بدون ئوزر لە دانیشتنە رەسمیە کان ئەنجومەن حازر نەوتن بایەد کنارەگیری بکەیت..




    سیستم اقتصادی ئەنجومەن/

هەر خەرج کردنیک بایەد وە موافقەت هەد ئەقەل٦ ئضو ئەسلی سورەت بگریت. ٠
مەسئول مالی ئەرا هەر خەرج کردنیک ئهتیاج وە رەئی مەوافق ٦ عضو ئەسلی دیری، تەنانەت ئەرا خەرج ١ کرونیش.
لە شون هەر خەرج کردنیک بایەد ڕاپورت و رەسید خەرجکردنەکە لە سایت ئەنجومەن فەرهەنگی
نەشر بوت و وە شیوەی رەسمی بایەد ١ کوپی لە رەسید خەرج تەحویل ئەفراد ئەنجومەن بدریەت.



                                  (( ٣ ))
 تەنیا اعضای ئەسلی هەق رەئی دیرن لە حالەت خەرج کردن


دەرامەت ئەنجومەن تەنیا تەعلوق وە مەردوم یارسان لە دانمارک دیری.
سیستم اقتصاد ئەنجومەن تەنیا وە کومەک اعضای ئەنجومەن و کومەک والت دانمارک پشت بەسیت.
داهات ئەنجومەن تەنیا ئەرا اهداف و کاروبار ئەنجومەن وە کار چوت.
پەرداخت کردن هەق عضویەت لە ٣ مانگ زیاتر وە دویا نەکەفیت، هەر عضویک لە مودەت شش ٦ مانگ هەق عضویتی پەرداخت نەکەی، هەق بەشدار بینی لە تەمام دانیشتنەکان کونفرانس و کونگرە سەلب بوتن
مەردوم بەشدار لە کونفرانس مەبلغ هەق عضویت دیاری کەن


  تەشکیل کنگرە/

هەر ٢ سال جاری کنگرە وە ریوەچوت.


هەوڵ دریەت ٢ کنگرە ، ١ لە کپنهاگ و ١ لە ئاهوس بگریەت
هەر ٢ سال یەک ١ بار کنگرە وەریوەچووت لە ئەوەلین شەمەی مانگ ئاگوست.
هەد ئەقەل ١ مانگ وەر لە وەخت بەرگوزاری کنگرە ، بایەد وەخت کنگرە موشەخەس بکریەت.

  کنگرەی فوق العادە ( نائاسایی 

ئەرا گرتن کنگرەی نائاسایی بایەد کنگرە وە ئەکسەریەت اعضای ئەنجومەن
  ( ٦ عضو ) تەسویب بوتن یا بیشتر لە ٥٠% رەئی مردوم عضو ئەنجومەن. ٠
کنگرەی نائاسای وە خاتر اهداف و زروریەت کار ئەنجومەن ئەنجام گریت


                          (( ٤ ))
  تەغەییر دان قانون ئەنجومەن/
تەسویب و تەغەییر هەر قانوونی الزمە ٣/٢ بەشدار بییەل کنگرە رەئی بیەنە پی وە شەرتیک ٨٠% اعضای ئەنجومەن بەشدار کنگرە بون


هەڵوەشاندن ئەنجومەن/

تەنیا کنگرە سەلاهیەت هەلوەشاند ئەنجومەن دیریت.

لە هەین هەڵوەشاندن ئەنجومەن بایەد ٩٠% اعضا حزور داشتوین.

بایەد زیاتر لە ٥٠% رەئی مەوافق ئەرا هەڵوەشاندن ئەنجومەن وەر بگریەت.

دەالیل هەڵوەشاندن بایەد ٢ مانگ وەر لە بەرپا بین کنگرە دیاری بکریەت.

لە هاڵەت هەڵوەشان ئەنجومەن داهات 
(ثروت)دریەتە سازمانیک خەیریە.