انفجار مین در شهرستان قصرشیرین موجب قطع پای یک کودک کورد یارسانی شد
دانا یوسفی رویاهای زیادی داشت. او هم مانند بسیاری از هم سن و سالانش فوتبال را دوست داشت و می خواست در آینده فوتبالیست شود ولی افسوس و صد حیف که رویاهایش فقط آرزویی شد برایش…. بهمن قبادی:مین در کردستان ریشه دوانده است.می خواهم از داستان مین در کردستان حرف بزنم. از جایی که یکی از همسایه های خانه کودکیم اسمش با لقب مین همراه شده بود: حبیب الله مین و کسی به یاد نداشت که در کدام جنگ از این جنگ های مستمر مین لقب او شده است. شاید تنها پایی که دیگر با او همراه نبود می توانست داستان حبیب الله یی را بگوید که یک روز پایش را روی یک مین از دست داد .روزی که حبیب الله حبیب الله مین شد و تا پایان عمر حبیب الله مین ماند.
من جدایی طلب نیستم.کردستان ایران را دوست دارم و کردها را که در چهار اقلیم مجزا زندگی می کنند، گاهی فکر می کنم زنی به نام کردستان از همان ابتدا با مین زاده شده است. سرزمین چهار پاره ای که مرزها خطوط اندامش را جور دیگری کشیده اند.
من از جغرافیایی از زمین می آیم که هیچ گاه نه مین و نه ادوات جنگی تولید نکرده است اما زندگی هر روزه در آن با مین و ادوات جنگی عجین شده است. جایی که آدم هایی که در آن به دنیا می آیند، اگر خیلی خوش شانس باشند قربانی مین و جنگ نخواهند شد. معنی بخت در سرزمین من جان به در بردن از جنگی ست که کودکان برای افروختن آتش آن هنوز الفبایش را هم نیاموخته اند. جنگ بسیار زودتر از آنکه خواندن و نوشتن یاد بگیرند به سراغشان می آید. برای اینکه هر جنگی قربانی می خواهد و انگار قربانیان جنگ زادگان سرزمین من اند.
من از آدم هایی سخن می گویم که کلمه مین را با از دست دادن دست ها و پاهایشان آموخته اند. با بچه هایی بزرگ شدم که در جنگ ایران و عراق یا یک پایشان می لنگید یا یک پا نداشتند. من از همکلاسی هایم صحبت می کنم. ما از جنگ و جنگ هایی می آییم که فقط در کتاب تاریخ و برای محض یادآوری آیندگان به کار نمی روند بلکه از آدم هایی سخن می گویم که در تاریخ بعدها نوشته شده هر جنگی، با کلمه “شمار قربانیان ” نوشته می شوند. آدم های سرزمین من به عنوان قربانی سرشماری می شوند. مین در سرزمین من در زمان حتی نه جنگ، در زمانه ای که عنوان صلح دارد، باز قربانی می گیرد، مین در کردستان ریشه دوانده است.
کتاب ها به ما یاد دادند مین برای نابود کردن تانک نظامی، برای نابود کردن دشمن است. زندگی اما چیز دیگری به ما آموخت: مین ها برای ربودن دست ها و پاهای فرزندان ما ساخته شده اند. ما در دست و پاهای از دست داده مان هر روز یک مین با خود حمل می کنیم. مین بخشی از اندام کودکان ماست.
آن قدر مین در سرزمین من قربانی گرفته است که مادران نام فرزندان خود را مین و مینه گذاشتند. به یاد فرزندان از دست داده بر روی مین و برای یادآوری دائم ترس به کودکی که نامش مین یا مینه است که به یاد داشته باشد مین خطری است که هر لحظه زندگی او را تهدید خواهد کرد، همان طور که فرزند قبلی را به یغما برده است. فرزندم نام تو ترس من است.
من خود بیش از هزار مین و مینه می شناسم که حتی فکر می کنند اسم مینا که از نام گل مینا می آید هم ریشه با مین و مینه است. مین ها و مینه های کوچک ما با پوکه های فشنگ گردن بند و با کاسه مین گلدان می سازند. کاردستی هم در سرزمین من با مین و جنگ هم بازی شده است.
در فیلم زمانی برای مستی اسب ها از کولبرها و مسافرانی گفته ام که پیش از رسیدن به مرز بر روی مین می روند در همین فیلم از اولین مرگی که در زندگی دیدم گفته ام: صدای یک هم کلاسی که از پنجره کلاس داخل می شد و رو به آن یکی می گفت بیا از کلاس بیرون، پدرت روی مین رفته است و ما با هم آن پدر – جنازه را لمس کردیم. در فیلم وقتی لاک پشت ها پرواز می کنند بازیگران فیلم نابازیگرانی بودند خود قربانیان واقعی مین.
من در دو گروه بشر دوستانه ضد مین عضو هستم اما هیچ وقت نتوانسته ام بدبینی خود را پنهان کنم. مین ها را خنثی می کنند، دستمزد سگ های مین یاب برای این موضوع به ازای هر روز کار تا دویست و پنجاه دلار می رسد. تا اینجا داستان قشنگی است اما در ادامه می دانم این مین ها پس از خنثی شدن دوباره ذوب می شوند تا دوباره مین های دیگری ساخته شوند. می خواهم بگویم پول مان را برای خرید مین می برید، برای خنثی کردن مین می برید، دست کم دست ها و پاهایمان را نبرید.
من می ترسم که عمر جاودانه از آن مین باشد. آخر من عمر نوح مین را در سرزمینم دیده ام. بدبینی ام از واقعیت سرزمین من می آید. بسیاری نمیدانند- وقتی رژه میروند -دشمن پیشقراولشان است.صدایی که به آنها فرمان میدهد صدای دشمنانشان است.آن که از دشمن سخن میگویدخود دشمن است.”برتولت برشت ”
بهمن قبادی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen